Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
development time
زمان توسعه
Search result with all words
development
زمان لازم برای توسعه محصول جدید
developments
زمان لازم برای توسعه محصول جدید
Other Matches
development
رشد و توسعه اقتصادی ارایش دادن زمین توسعه وضعیت
enhancing
در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
enhances
در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
enhanced
در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
developments
رشد و توسعه اقتصادی ارایش دادن زمین توسعه وضعیت
enhance
در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
characteristics of underdeveloping
مشخصات کشورهای در حال توسعه ویژگیهای توسعه نیافتگی
international development association
مجمع بین المللی توسعه مجمعی است وابسته به بانک جهانی که به منظور کمک به کشورهای توسعه نیافته ایجاد شده است
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
outreach
توسعه یافتن توسعه
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
presenting
زمان حاضر زمان حال
presented
زمان حاضر زمان حال
presents
زمان حاضر زمان حال
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
seek time
زمان جستجو زمان طلب
present
زمان حاضر زمان حال
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
increments
توسعه
stop go policy
توسعه
upgrowth
توسعه
promotions
توسعه
delelopment
توسعه
amplification
توسعه
outspread
توسعه
enlargements
توسعه
enlargement
توسعه
promotion
توسعه
increment
توسعه
enlarging
توسعه
enlarged
توسعه
enlarge
توسعه
developments
توسعه
spreads
توسعه
development
توسعه
expansion
توسعه
spread
توسعه
extension
توسعه
enlarges
توسعه
extensions
توسعه
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
technical development
توسعه فنی
promote
توسعه دادن
promoted
توسعه دادن
promotes
توسعه دادن
boom
توسعه عظیم
enlarged
توسعه دادن
promoting
توسعه دادن
underdeveloped
توسعه نیافته
increases
توسعه دادن
boom
توسعه یافتن
amplification
توسعه تقویت
increased
توسعه دادن
enlarges
توسعه دادن
enriching
توسعه دادن
enlarging
توسعه دادن
anti development policy
سیاست ضد توسعه
enrich
توسعه دادن
to unfold
توسعه دادن
extends
توسعه دادن
enriches
توسعه دادن
increase
توسعه دادن
urban renewal
توسعه شهری
boomed
توسعه یافتن
booming
توسعه عظیم
expanses
بسط و توسعه
expanse
بسط و توسعه
booming
توسعه یافتن
booms
توسعه عظیم
booms
توسعه یافتن
expansionism
توسعه طلبی
under development
دردست توسعه
underdevelopment
توسعه نیافتگی
expansionist
توسعه طلبی
enlarge
توسعه دادن
expansive
متمایل به توسعه
develops
توسعه دادن
boomed
توسعه عظیم
to open out
توسعه دادن
extend
توسعه دادن
extending
توسعه دادن
extendable
توسعه پذیر
uneven development
توسعه نامتوازن
internal development
توسعه داخلی
monetary expansion
توسعه پولی
research and development
تحقیق و توسعه
developement
توسعه دادن
progation
توسعه تکثیر
exepandable
قابل توسعه
expandability
قابلیت توسعه
self development
توسعه نفس
open out
توسعه دادن
historical development
توسعه تاریخی
development bank
بانک توسعه
spreads
توسعه دادن
economic development
توسعه اقتصادی
increscent
زیادی توسعه
regional development
توسعه ناحیهای
regional development
توسعه منطقهای
development policy
سیاست توسعه
spread
توسعه دادن
development plan
برنامه توسعه
rural development
توسعه روستائی
expanded , capacity
توسعه فرفیت
extensibility
توسعه پذیری
development tools
ابزار توسعه
expandsionism
توسعه طلبی
pole of development
قطب توسعه
combat development
توسعه رزمی
develop
توسعه دادن
pattern of development
الگوی توسعه
cultural development
توسعه فرهنگی
extensible
توسعه پذیر
social development
توسعه اجتماعی
path of expansion
مسیر توسعه
export promotion
توسعه صادرات
expansion
گسترش توسعه
phasess of development
مراحل توسعه
develop
توسعه دادن اشکارکردن
regress
برگشت
[به حالت کم توسعه]
step backwards
برگشت
[به حالت کم توسعه]
characteristics of underdevelopment
ویژگیهای توسعه نیافتگی
regression
برگشت
[به حالت کم توسعه]
regress
بازگشت
[به حالت کم توسعه]
extended precision
دقت توسعه یافته
extensible language
زبان توسعه پذیر
to spread
[across]
[over]
توسعه یافتن
[سرتاسر]
research and development
تحقیق و توسعه یا بهبودوسایل
increment
افزایش در حقوق توسعه
extendible
قابل توسعه کش دار
well development
توسعه و شستشوی چاه
increments
افزایش در حقوق توسعه
extended memory
حافظه توسعه یافته
step backwards
بازگشت
[به حالت کم توسعه]
software development
توسعه نرم افزاری
pullulate
اغاز توسعه نهادن
developing countries
کشورهای در حال توسعه
top down development
توسعه از بالا به پایین
class improvement plan
طرح توسعه ناو
developed contries
ممالک توسعه یافته
desired rate of development
نرخ مطلوب توسعه
to grow
[into]
توسعه دادن وضعیت
[به]
corrosive attack
اغاز و توسعه خورندگی
to develop
[into]
توسعه دادن وضعیت
[به]
outstretch
توسعه دادن بسط
program development tools
ابزار توسعه برنامه
development cost
هزینه توسعه در تولیدمحصول
microcomputer development system
سیستم توسعه ریزکامپیوتر
underdeveloped area
منطقه توسعه نیافته
underdeveloped nations
ملل توسعه نیافته
regression
بازگشت
[به حالت کم توسعه]
underdeveloped countries
کشورهای توسعه نیافته
inextension
عدم امتداد یا توسعه
develops
توسعه دادن اشکارکردن
development system
سیستم توسعه یافته
development planning
برنامه ریزی توسعه
development countries
کشورهای قابل توسعه
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
extendeo core
حافظه چنبرهای توسعه یافته
overdevelop
توسعه و عمران زیاد یافتن
the developed world
جهان توسعه یافته
[پیشرفته]
extensible
منبسط شدنی توسعه پذیر
developments
توسعه محصولات جدید و فن آوری ها
organization for economic co opration
سازمان توسعه و همکاری اقتصادی
enlarges
توسعه دادن وسیع کردن
enlarged
توسعه دادن وسیع کردن
development
توسعه محصولات جدید و فن آوری ها
less developed countries
کشورهای کمتر توسعه یافته
enlarge
توسعه دادن وسیع کردن
expansion
توسعه گسترش دادن کشیدن
enlarging
توسعه دادن وسیع کردن
threat study
بررسی توسعه تهدید دشمن
expeditionary forces
نیروی توسعه طلب و سرکوبگر
expeditionary force
نیروی توسعه طلب و سرکوبگر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com