Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
solar time
زمان خورشیدی
Other Matches
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
heliac
خورشیدی
solar
خورشیدی
samson
خورشیدی
coronas
تاج خورشیدی
coronas
اکلیل خورشیدی
solar prominences
فوران خورشیدی
solar propulsion
پیشرانه خورشیدی
solar power
نیروی خورشیدی
sprocket
چرخ خورشیدی
solar prominences
زبانه خورشیدی
solar or astronomical d.
روز خورشیدی
solar month
ماه خورشیدی
corona
اکلیل خورشیدی
solar constant
ثابت خورشیدی
corona
تاج خورشیدی
solar day
روز خورشیدی
solar energy
انرژی خورشیدی
solar flare
جرقه خورشیدی
solar flare
شراره خورشیدی
solar flux
شار خورشیدی
solar system
منظومه خورشیدی
solar year
سال خورشیدی
solar wind
باد خورشیدی
sunspot
لکه خورشیدی
planetary gear
دنده خورشیدی
solar winds
باد خورشیدی
planetary system
سیستم خورشیدی
lunisolar
خورشیدی وماهی
solar cell
سلول خورشیدی
solunar
خورشیدی وقمری
solar cells
سلول خورشیدی
sunspot
کلف خورشیدی
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
mean solar day
روز متوسط خورشیدی
solar system planets
سیارههای منظومه خورشیدی
planetary gear
جعبه دنده خورشیدی
sothic year
سال خورشیدی مصری
sun gear
چرخ دنده خورشیدی
solar calculator
ماشین حساب جیبی خورشیدی
bat's-wing
[نوعی از نقش پنجره خورشیدی]
solar cell
سلول خورشیدی
[الکترونیک مهندسی برق]
photovoltaic cell
سلول خورشیدی
[الکترونیک مهندسی برق]
epact
افزونی سال خورشیدی برسال ماهی
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
the intercalary month
ماهی است درتقویم بنی اسرائیل که درهرروزه نوزده ...خورشیدی
dosimeter
وسیله اندازه گیری اشعه ماوراء بنفش در تابشهای خورشیدی و اسمانی
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
presents
زمان حاضر زمان حال
presenting
زمان حاضر زمان حال
presented
زمان حاضر زمان حال
present
زمان حاضر زمان حال
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
seek time
زمان جستجو زمان طلب
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
medallion
ترنج
[نقش اصلی که در مرکز فرش قرار گرفته و در طرح لچک ترنج به ابعاد و اشکال مختلف مانند الماسی، خورشیدی، شش وجهی، و بیضی بافته می شود.]
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
sundial
ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
sundials
ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
cryptoperiod
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
short cycle annealing
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
tense
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses
زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
stroke
زمان
terming
زمان
termed
زمان
whene'er
هر زمان
thence
از ان زمان
simultaneously
در یک زمان
term
زمان
stroked
زمان
strokes
زمان
stroking
زمان
date
زمان
dates
زمان
yet
تا ان زمان
synchrone
هم زمان
away
از ان زمان
synchronous
هم زمان
coinstantaneous
هم زمان
cotemporaneous
هم زمان
thitherto
تا ان زمان
cycle time
زمان
time of blowing
زمان دم
zeitgeist
زمان
contemporaneous
هم زمان
time
زمان
time-consuming
زمان بر
time consuming
زمان بر
timed
زمان
timepiece
زمان
period
زمان
periods
زمان
times
زمان
tempos
زمان
ticker
[colloquial]
[watch]
زمان
time-piece
زمان
tempo
زمان
clock
زمان
clocks
زمان ها
standard time
زمان استانده
standard time
زمان رسمی
standby time
زمان جانشینی
miscellaneous time
زمان متفرقه
whenever
هر زمان که هرگاه
mean time
زمان متوسط
lapse of time
مرور زمان
kill time
زمان کشندگی
solar time
زمان شمسی
intravital
در زمان زندگی
kill time
زمان خطر
intravitam
در زمان زندگی
microcycle
واحد زمان
lapse time
زمان کاهش
multiplication time
زمان ضرب
time lag
زمان تاخیر
time lags
زمان مرده
idle period
زمان توقف
time lags
زمان تاخیر
dilation of time
انبساط زمان
hour meter
زمان شمار
slack time
زمان سکون
sidereal time
زمان نجومی
sidereal time
زمان ستارههای
nonsynchronous
ناهم زمان
idle time
زمان بی باری
time lag
زمان مرده
non productive time
زمان مرده
local time
زمان محلی
instruction time
زمان دستورالعمل
installation time
زمان نصب
input time
زمان اولیه
inoperative time
زمان کسرخدمت
inlet time
زمان ورود
incidentals time
زمان ضمنی
inactive time
زمان غیرفعال
in process of time
بمرور زمان
intervalometer
زمان سنج
latency
زمان بیکاری
wait time
زمان انتظار
maintenance period
زمان تعمیرات
lost time
زمان گمگشته
timming
زمان گیری
timeer
زمان سنج
lapse
گذشت زمان
lapses
گذشت زمان
time utility
استفاده از زمان
lapsing
گذشت زمان
lost time
زمان مفقوده
whoopee
زمان خوشی
time slice
قطعه زمان
training time
زمان تمرین
transfer time
زمان انتقال
transit time
زمان گذار
vicissitudes of time
انقلابات زمان
variable time
زمان متغیر
universal time
زمان عام
man and boy
از زمان بچگی
turnaround time
زمان برگشت
turnaround time
زمان گردش
turn around time
زمان برگشت
transition time
زمان انتقال
transition time
زمان تحول
transit time
زمان عبور
makeup time
زمان جبران
time perception
ادراک زمان
time of disintegration
زمان انفجار
system time
زمان سیستم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com