Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (12 milliseconds)
English
Persian
transit time
زمان عبور
Search result with all words
tolled
حق عبور یا حق ارتفاق ساقط شده در اثر مرور زمان
curfew
زمان قطع عبور و مرور قرق
curfews
زمان قطع عبور و مرور قرق
electron transit time
زمان عبور الکترون
passtime
زمان عبور ستون
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
road time
زمان عبور از جاده
time distance
زمان عبور ستون
Other Matches
wading crossing
عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
energy transition
عبور انرژی
[ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
seek time
زمان جستجو زمان طلب
presented
زمان حاضر زمان حال
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
presents
زمان حاضر زمان حال
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
presenting
زمان حاضر زمان حال
present
زمان حاضر زمان حال
traffic post
پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
transmissions
عبور
transmittal
عبور
transmittance
عبور
rights of way
حق عبور
transmittancy
عبور
transmission
عبور
right of way
حق عبور
crossing
عبور
passage of lines
عبور از خط
road haulage
حق عبور
passages
حق عبور
passages
عبور
right of passage
حق عبور
passage
حق عبور
passage
عبور
cross-Channel
عبور
alpha canis majoris
عبور
toll
حق عبور
fording
عبور از اب
transit
عبور
tolling
حق عبور
tolls
حق عبور
wading crossing
عبور از پایاب
trafficked
عبور و مرور
ford
محل عبور
communication
عبور اطلاعات
shallow fording
عبور از اب کم عمق
forded
محل عبور
passed
اجازه عبور
traffic
عبور و مرور
fords
محل عبور
trafficking
عبور و مرور
password
اسم عبور
passes
گذر عبور
passes
کلمه عبور
safe conducts
رخصت عبور
passes
اجازه عبور
safe conduct
رخصت عبور
through traffic
عبور یکسره
toll
عوارض عبور
trafficability
قابلیت عبور
tolling
عوارض عبور
safe-conducts
رخصت عبور
passes
عبور کردن
passwords
اسم عبور
tessera
کلمه عبور
pass
عبور کردن
pass
گذر عبور
pass
کلمه عبور
pass
اجازه عبور
passed
عبور کردن
passed
گذر عبور
passed
کلمه عبور
traject
عبور گذرگاه
transduction
انقال عبور
transoceanic
عبور از اقیانوس
traversable
قابل عبور
tolls
عوارض عبور
traffics
عبور و مرور
transmittance
مقدار عبور
transmission grating
شبکه عبور
transmission factor
ضریب عبور
transit
راه عبور
transit
عبور کردن
transit bill
اجازه عبور
transit bill
پروانه عبور
transit error
خطای عبور
transit time
مدت عبور
transit traffic
عبور ترانزیتی
passageway
محل عبور
passageways
محل عبور
crossing the line
عبور از استوا
electron transition
عبور الکترون
fordability
قابلیت عبور
fordable
قابل عبور
fordless
غیرقابل عبور
conge
اجازه عبور
girdle traverse
عبور کمربندی
highway user tax
مالیات حق عبور
fared
هزینه عبور
crosser
عبور کردن
cross
عبور کردن
passage
اجازه عبور
crossest
عبور کردن
crosses
عبور کردن
crossing the line
عبور از خط استوا
crossing area
منطقه عبور
counter sign
اسم عبور
traverse
عبور کردن
fleet
عبور سریع
fares
هزینه عبور
fare
هزینه عبور
traversed
عبور کردن
traverses
عبور کردن
current passage
عبور جریان
traversing
عبور کردن
deep fording
عبور از اب عمیق
cruising
عبور کردن
passage
عبور سفر
light passing
عبور نور
passages
عبور سفر
passages
راه عبور
passage
راه عبور
faring
هزینه عبور
oil passage
عبور روغن
band pass
نوار عبور
overfly
عبور کردن
passages
اجازه عبور
thoroughfare
راه عبور
passavani
سند عبور
penstock
مجرای عبور اب
passable
قابل عبور
laissez passer
پروانه عبور
practicableness
قابلیت عبور
fleets
عبور سریع
thoroughfares
راه عبور
cruises
عبور کردن
cruised
عبور کردن
cruise
عبور کردن
passwords
اسم شب کلمه عبور
caution area
منطقه عبور بااحتیاط
traverses
تراورس عبور کمربندکوهنوردی
crossing site
محل عبور اجباری
traffic density
تراکم عبور و مرور
transcutaneous
عبور کننده از پوست
traffic density
تکاشف عبور و مرور
access structures
ساختمانهای عبور و مرور
transilluminate
عبور نور از یک عضو
airfield traffic
عبور و مرور فرودگاه
password
اسم شب کلمه عبور
traversed
تراورس عبور کمربندکوهنوردی
traverse
تراورس عبور کمربندکوهنوردی
transduction
عبور از ماوراء چیزی
way
راه عبور گذرگاه
traject
از محلی عبور کردن
traffic flow
کشش عبور ومرور
traffic density
شدت عبور و مرور
slotting
مجرای عبور روغن
traffic court
دادگاه عبور و مرور
traffic control
کنترل عبور و مرور
bus traffic
عبور و مرور اتوبوسها
slots
مجرای عبور روغن
traffic intensity
شدت عبور و مرور
traffic lane
مسیر عبور و مرور
traversing
تراورس عبور کمربندکوهنوردی
bridgeable
قابل عبور یا پل زدن
trafficability
قابلیت عبور ومرور
blocked
[with objects]
<adj.>
<past-p.>
غیر قابل عبور
traffic sign
علامت عبور و مرور
controlled passing
عبور کنترل شده
traffic peak
حداکثر عبور و مرور
slot
مجرای عبور روغن
goes
گذشتن عبور کردن
eligible traffic
عبور و مرور مجاز
forced crossing
عبور اجباری از رودخانه
gas port
محفظه عبور گاز
gas port
لوله عبور گاز
impassable
غیر قابل عبور
hasty crossing
عبور تعجیلی از رودخانه
wall entrance
عبور از داخل دیوار
ship influence
تاثیر عبور کشتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com