Total search result: 201 (23 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
proceed time |
زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید |
|
|
Other Matches |
|
development |
زمان لازم برای توسعه محصول جدید |
developments |
زمان لازم برای توسعه محصول جدید |
execution |
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا |
line haul |
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری |
turnaround time |
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است |
access time |
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده |
check out time |
زمان لازم برای تخلیه محل |
check out time |
زمان لازم برای ازمایش یک وسیله |
operated |
کل زمان لازم برای انجام یک کار |
operate |
کل زمان لازم برای انجام یک کار |
operates |
کل زمان لازم برای انجام یک کار |
access time |
زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر |
engineered performance |
زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار |
canonical time unit |
زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان |
add |
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع |
adding |
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع |
radar mile |
زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف |
adds |
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع |
meaner |
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب |
mean |
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب |
cure time |
زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین |
meanest |
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب |
carry |
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی |
carried |
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی |
worded |
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری |
carries |
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی |
warm-up |
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری |
warm-ups |
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری |
carrying |
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی |
decompression table |
جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص |
word |
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری |
Micro Channel Architecture |
تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنال زمان و داده روی باس گسترده MCA |
null cycle |
زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی |
refire time |
زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد |
half life period |
مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد |
access time |
زمان لازم برای یافتن فایل یا برنامه در حافظه اصلی یا حافظه جانبی |
propagation delay |
1-زمان لازم برای فاهر شدن خروجی در دروازه منط قی پس از اعمال ورودی . 2-زمانی که بیت داده روی شبکه از مبدا به مقصد می رود |
deceleration time |
زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار |
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. |
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود. |
sql |
زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و معروف استاندارد که برای تولید پرسش هایی برای داده از پایگاه داده ها به کار می رود |
technological |
تغییرروشهای صنعتی با معرفی فناوری جدید |
technologically |
تغییرروشهای صنعتی با معرفی فناوری جدید |
structure |
زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود |
structures |
زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود |
structuring |
زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود |
position |
مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو |
positioned |
مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو |
QBE |
زبان ساده برای بازیابی اطلاعات از سیستم مدیریت پایگاه داده ها توسط وارد کردن درخواست با مقادیر مشخص که سپس با پایگاه داده تط بیق میشود و برای بازیابی داده صحیح استفاده میشود |
roll back |
کاریک برنامه کاربردی پایگاه داده ها برای توقف تراکنش و برگشت پایگاه داده ها به وضعیت قبلی |
d , top concept |
تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه |
loom time |
مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.] |
self- |
که هر قطعه جدید اطلاع را یا قانون را به پایگاه داده اضافه میکند تا دانش مهارت و کارایی آن افزوده شود |
duration |
براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت |
cold thrust |
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال |
cold test |
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال |
splits |
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر |
dithering |
ترکیب نقطههای رنگارنگ برای یک رنگ جدید یک روش گرافیکی کامپیوتر برای افزودن شدت نور نمایش |
pc file iii |
یک سیستم ارزان و همه منظوره برای مدیریت پایگاه داده که برای سهولت بکارگیری طراحی شده است |
dense index |
اندیس پایگاه داده حاوی آدرس یا ورودی برای هر موضوع یا ورودی در پایگاه داده |
query |
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود |
querying |
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود |
queries |
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود |
queried |
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود |
setting time |
[مدت زمان لازم جهت تثبیت و پایدار شدن رنگ در رنگرزی] |
algebra |
قوانینی که برای معرفی |
map compilation |
تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه |
switching |
خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند |
reagency |
امادگی برای واکنش یا معرفی |
phases |
وسیله جدید که به تدریج معرفی میشود و وسیله قدیمی کم کم بی استفاده میشود |
phased |
وسیله جدید که به تدریج معرفی میشود و وسیله قدیمی کم کم بی استفاده میشود |
phase |
وسیله جدید که به تدریج معرفی میشود و وسیله قدیمی کم کم بی استفاده میشود |
bring up <idiom> |
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن |
sensitivities |
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است |
sensitivity |
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است |
references |
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود |
reference |
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود |
key |
کد عددی برای معرفی کلیدی که انتخاب شده است |
second best theory |
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت |
edited |
فرآیندی که بررسی میکند آیا داده جدید نیازهای لازم را دارد پیش از اینکه کل داده و محتوای اطلاعی آن بررسی شود |
edit |
فرآیندی که بررسی میکند آیا داده جدید نیازهای لازم را دارد پیش از اینکه کل داده و محتوای اطلاعی آن بررسی شود |
doubled |
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن |
doubled up |
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن |
double |
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن |
flow diagram |
نشانههای مخصوص برای معرفی وسیله تصحیات و عملیات در فلوچارت |
flowchart |
نشانههای مخصوص برای معرفی وسیله تصحیات و عملیات در فلوچارت |
compiler |
اسمبلر یا کامپایلری که یک برنامه را برای یک کامپیوتر کامپایل و در همان زمان برای دیگری اجرا میکند |
hydration water |
اب لازم برای ابش |
raptatory |
لازم برای شکار |
raptatorial |
لازم برای شکار |
enquiry |
کد کنترل مخصوص که تقاضایی برای معرفی یا وضعیت یا داده یک وسیله است |
averages |
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند |
averaged |
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند |
average |
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند |
averaging |
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند |
mantling |
مواد لازم برای پوشش |
magic number |
امتیاز لازم برای قهرمانی |
draw weight |
نیروی لازم برای کشیدن زه |
climate for growth |
شرایط لازم برای رشد |
quorum |
اکثریت لازم برای مذاکرات |
troop space |
جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما |
holotype |
نمونهای که نویسنده یا دانشمندی برای معرفی یک راسته یا دسته ازجانوران وگیاهان معین میکند |
products |
ول مواد لازم برای تولید یک محصول |
product |
ول مواد لازم برای تولید یک محصول |
barrier material |
مواد لازم برای ساختن موانع |
light is necessary to life |
روشنایی برای زندگی لازم است |
user freindly |
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد |
station time |
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز |
I'm saving up for a new bike. |
من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم. |
dive schedule |
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص |
match |
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه |
matches |
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه |
walkthrough |
جلسه بررسی که در ان یک مرحله از توسعه سیستم یابرنامه برای معرفی کردن خطاها مرور میشود |
compacting |
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن |
compacts |
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن |
housekeeping |
امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری |
compact |
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن |
compacted |
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن |
ineligibly |
بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب |
storage |
فضای لازم برای ذخیره سازی داده |
quorum |
حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه |
aircraft mission equipment |
وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما |
aircraft role equipment |
تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما |
MD |
دستور DOS برای تولید دایرکتوری جدید در دیسک |
MDs |
دستور DOS برای تولید دایرکتوری جدید در دیسک |
dense index |
لیستی که فضای خالی برای رکودهای جدید ندارد |
drag bunt |
ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه |
time |
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش |
timed |
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش |
times |
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش |
compacting |
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار |
compacts |
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار |
compacted |
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار |
compact |
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار |
entrance head |
بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله |
limen |
کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است |
reception station |
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام |
list |
لیستی که فضای خالی برای رکوردهای جدید در ساختارش ندارد |
directories |
در OS/2 , -MS DOS دستور برای تولید دایرکتوری جدید روی دیسک |
directory |
در OS/2 , -MS DOS دستور برای تولید دایرکتوری جدید روی دیسک |
mkdir |
دستور DOS برای ایجاد دایرکتوری جدید روی دیسک |
linear |
لیستی که فضای خالی برای رکورد جدید در ساختارش ندارد |
description |
زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد |
descriptions |
زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد |
footprint |
شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر |
externals |
سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم |
external |
سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم |
footprints |
شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر |
executed |
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه |
half thickness |
ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده |
gibberish |
اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود |
shook |
: مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان |
executing |
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه |
execute |
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه |
executes |
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه |
disorderly close down |
آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است |
future promissory |
زمان اینده التزامی که برای اول شخص will و برای شخص دوم shall بکار می برند |
directory |
در OS/2 , -MS DOS دستور سیستم برای تولید دایرکتوری جدید روی دیسک |
researching |
توسعه علمی برای یادگیری حقایق جدید درباره یک موضوع مط العاتی |
directories |
در OS/2 , -MS DOS دستور سیستم برای تولید دایرکتوری جدید روی دیسک |
researches |
توسعه علمی برای یادگیری حقایق جدید درباره یک موضوع مط العاتی |
researched |
توسعه علمی برای یادگیری حقایق جدید درباره یک موضوع مط العاتی |
research |
توسعه علمی برای یادگیری حقایق جدید درباره یک موضوع مط العاتی |
mock-up |
مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود |
mock-ups |
مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود |
constitute |
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید |
constituted |
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید |
constitutes |
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید |
constituting |
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید |
kaury |
کاج بلند زلاند جدید که صمغ ان برای روغن جلاوبجای کهربابکارمیرود |
hypertalk |
زبان برنامه نویسی برای کنترل پایگاه داده Hyper Card |
mask |
طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود |
masks |
طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود |
current asset cycle |
زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است |
cycle |
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده |
orbital injection |
دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی |
sizes |
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص |
cycles |
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده |
size |
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص |
macronutrient |
ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است |
pit board |
تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی |
cycled |
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده |
multimedia |
CP که قط عات لازم برای اجرای نرم افزار چند رسانهای دارد |
scissoring |
1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه |
paged |
2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید |
page |
2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید |
change |
رکوردی که حاوی داده جدید برای بهنگام سازی رکورد اصلی است |
changing |
رکوردی که حاوی داده جدید برای بهنگام سازی رکورد اصلی است |
changes |
رکوردی که حاوی داده جدید برای بهنگام سازی رکورد اصلی است |
pages |
2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید |
changed |
رکوردی که حاوی داده جدید برای بهنگام سازی رکورد اصلی است |
mid user |
اپراتوری که اطلاعات مربوطه را از پایگاه داده ها دریافت میکند برای مشتری یا کاربر |
block the plate |
موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ |
microsoft |
اتصالات پایگاه داده به اینترنت و پست الکترونیکی به ویژه برای کاربران ویندوز |
network data management system |
مجموعهای از برنامههای مرتبط برای بار کردن دستیابی و کنترل یک پایگاه داده |
foot pound |
مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت. |
fetches |
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه |
allocations |
فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند |
articled |
کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد |
allocation |
فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند |
fetched |
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه |