Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
a terrific time
زمان معرکه
an outstanding time
زمان معرکه
Other Matches
he is a terrible worker
معرکه میکند درکارکردن معرکه است در........
cheerleaders
معرکه گیر
To be terrific . To perform a feat. To do wonders . To do it gorgeously .
معرکه کردن
cheerleader
معرکه گیر
something else
<idiom>
معرکه بودن
killjoy
خرمگس معرکه
killjoys
خرمگس معرکه
he is a prodigy of learning
درعلم معرکه است
We havent got the slightest chance . We are left out .
کلاهمان پ؟ معرکه است
We had a gorgeous dinner .
شام معرکه یی خوردیم
To enter the field .
وارد معرکه شدن
I am left out . I am left out in the cold .
کلاهم پ؟ معرکه است
to be sidelined
[player]
از بازی یا معرکه خارج شدن
[ورزشکار]
sidelines
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sideline
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sidelined
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sidelining
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
present
زمان حاضر زمان حال
presented
زمان حاضر زمان حال
presenting
زمان حاضر زمان حال
presents
زمان حاضر زمان حال
seek time
زمان جستجو زمان طلب
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
short cycle annealing
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
cryptoperiod
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
tensed
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses
زمان فعل تصریف زمان فعل
tense
زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
time of blowing
زمان دم
simultaneously
در یک زمان
synchronous
هم زمان
timed
زمان
synchrone
هم زمان
clock
زمان
tempos
زمان
timepiece
زمان
strokes
زمان
clocks
زمان ها
time-piece
زمان
times
زمان
terming
زمان
termed
زمان
term
زمان
thitherto
تا ان زمان
coinstantaneous
هم زمان
stroked
زمان
date
زمان
ticker
[colloquial]
[watch]
زمان
stroking
زمان
period
زمان
dates
زمان
away
از ان زمان
yet
تا ان زمان
cycle time
زمان
periods
زمان
stroke
زمان
tempo
زمان
contemporaneous
هم زمان
thence
از ان زمان
whene'er
هر زمان
time consuming
زمان بر
time-consuming
زمان بر
zeitgeist
زمان
cotemporaneous
هم زمان
time
زمان
orthogenesis
جبر زمان
nonsynchronous
ناهم زمان
length of time
طول زمان
passtime
زمان گذارستون
chronometer
زمان سنج
chronograph
زمان نگار
light load period
زمان بار کم
chromometer
زمان سنج
leisure time
زمان اسودگی
non productive time
زمان مرده
multiplication time
زمان ضرب
makeup time
زمان جبران
lapses
گذشت زمان
lapsing
گذشت زمان
man and boy
از زمان بچگی
maximum duration
زمان حداکثر
lost time
زمان مفقوده
loading time
زمان بارگیری
lapse
گذشت زمان
mean time
زمان متوسط
load time
زمان بارکردن
whoopee
زمان خوشی
linkage time
زمان پیوند
microcycle
واحد زمان
miscellaneous time
زمان متفرقه
maintenance period
زمان تعمیرات
response time
زمان پاسخ
response time
زمان واگنش
relief time
زمان استراحت
present tense
زمان حال
relaxation time
زمان اسایش
regression time
زمان برگشت
reflex time
زمان بازتاب
reference time
زمان مرجع
chronoscope
زمان سنج
response time
زمان واکنش
searching time
زمان جستجو
scheduling queue
صف زمان بندی
scheduler
زمان بند
running time
زمان رانش
run time
زمان اجرا
civil time
زمان عرفی
rise time
زمان خیز
clk
زمان سنج
chronoscope
زمان نما
return perion
زمان برگشت
recurrence interval
زمان برگشت
recovery time
زمان بهبود
preparation time
زمان تهیه
physiological time
زمان فیزیولوژیکی
prescription
مرور زمان
timing
زمان گیری
prescriptions
مرور زمان
period of concentration
زمان تمرکز
peace time
در زمان صلح
preterit
زمان ماضی
production time
زمان تولید
production time
زمان ساخت
reasonable time
زمان معقول
chronophobia
زمان هراسی
timing
زمان بندی
timing
زمان احتراق
timing
زمان سنجی
retention time
زمان بازداری
reaction time
زمان واکنش
peace time
زمان صلح
lead time
زمان پیشگیری
down time
زمان تلف
down time
زمان توقف
down time
زمان بیکاری
distribution time
زمان توزیع
dilation of time
اتساع زمان
dilation of time
انبساط زمان
development time
زمان توسعه
delay time
زمان تاخیر
inlet time
زمان ورود
acceleration time
زمان شتاب
dwell idling time
زمان هرزگردی
effective time
زمان موثر
execution time
زمان اجرا
time lag
زمان مرده
time lag
زمان تاخیر
time lags
زمان مرده
time lags
زمان تاخیر
equilibrium time
زمان تعادل
connect time
زمان اتصال
ephemeris time
زمان تقویمی
ephemeris time
زمان نجومی
access time
زمان دستیابی
delay allowance
زمان تقسیم
adverb of time
فرف زمان
cycle time
زمان سیکل
all crash
زمان فوریت
allocated time
زمان نامی
cycle time
زمان دوره
correlation time
زمان همبستگی
cycle time
زمان تناوب
cutting time
زمان برش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com