English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (3 milliseconds)
English Persian
compilation time زمان کامپایل
compile time زمان کامپایل
Search result with all words
compile برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compile زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند
compiled برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiled زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند
compiles برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiles زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند
compiling برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiling زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند
compiler اسمبلر یا کامپایلری که یک برنامه را برای یک کامپیوتر کامپایل و در همان زمان برای دیگری اجرا میکند
Other Matches
metacompilation کامپایل یک برنامه که سایر برنامه را هم در حین اجرا کامپایل میکند
compiles کامپایل
compiled کامپایل
compilation کامپایل
compiling کامپایل
compilations کامپایل
compile کامپایل
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
recompile کامپایل مجدد
compile language زبان کامپایل
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
compilations اشتباه نوشتاری در حین کامپایل
compilation اشتباه نوشتاری در حین کامپایل
source کامپیوتری که میتواند منبع را کامپایل کند
compile and go بار کردن و اجرای یک برنامه کامپایل
machine کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
phase مدت زمانی که برنامه کامپایل میشود
phased مدت زمانی که برنامه کامپایل میشود
machined کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
phases مدت زمانی که برنامه کامپایل میشود
machines کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
development کامپایل و رفع عیب نرم افزار جدید را میدهد
metacompilation کامپایل که برای تولید کامپایلر دیگر انجام میشود
compilations زمانی که طول می کشد تا کامپیوتر برنامه را کامپایل کند
posted ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین
post- ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین
post ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین
compilation زمانی که طول می کشد تا کامپیوتر برنامه را کامپایل کند
developments کامپایل و رفع عیب نرم افزار جدید را میدهد
posts ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
object سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct objects سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
objects سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
objecting سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
objected سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
indirect objects سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
recompile کامپایل کردن برنامه اصلی مجددا پس از اعمال تغییرات یا رفع خطا
preprocessor نرم افزاری که داده را پیش از کامپایل یا ترجمه آماده و پردازش میکند
syntax مرحلهای در کامپایل که در آن عبارتها بررسی می شوند برای اینکه آیا از قوانین پیروی می کنند یا خیر
self compiling compiler کامپایلری که به زبان اصلی خودش نوشته شده و قابلیت کامپایل کردن خود را نیز دارد
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presenting زمان حاضر زمان حال
arrival زمان حضور زمان رسیدن
presents زمان حاضر زمان حال
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
present زمان حاضر زمان حال
seek time زمان جستجو زمان طلب
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
presented زمان حاضر زمان حال
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
log وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
logs وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
lexical analysis مرحلهای در ترجمه برنامه که نرم افزار کامپایل یا ترجمه کلمات کلیدی برنامه را با دستورات که ماشین جایگزین کند
indexing استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
frequency زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
cryptoperiod زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
early time زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
short cycle annealing سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
tensed زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser زمان فعل تصریف زمان فعل
tense زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest زمان فعل تصریف زمان فعل
run duration 1-کد برنامهای که کامپایل شده است و به صورتی است که مستقیماگ توسط کامپیوتر قابل اجرا است .2-برنامه مفسر تجاری که به همراه برنامه کاربردی زبان سطح بالا فروخته میشود که امکان اجرای آنرا فراهم میکند
angular velocity sight زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
period زمان
away از ان زمان
thitherto تا ان زمان
clock زمان
time consuming زمان بر
synchronous هم زمان
times زمان
whene'er هر زمان
time of blowing زمان دم
stroked زمان
time-consuming زمان بر
simultaneously در یک زمان
coinstantaneous هم زمان
tempos زمان
date زمان
clocks زمان ها
dates زمان
ticker [colloquial] [watch] زمان
zeitgeist زمان
stroke زمان
time-piece زمان
strokes زمان
stroking زمان
timepiece زمان
tempo زمان
synchrone هم زمان
yet تا ان زمان
thence از ان زمان
contemporaneous هم زمان
time زمان
term زمان
termed زمان
terming زمان
cotemporaneous هم زمان
cycle time زمان
periods زمان
timed زمان
lost time زمان مفقوده
scheduler زمان بند
lost time زمان گمگشته
makeup time زمان جبران
microcycle واحد زمان
loading time زمان بارگیری
load time زمان بارکردن
miscellaneous time زمان متفرقه
linkage time زمان پیوند
mean time زمان متوسط
running time زمان رانش
lapses گذشت زمان
lapsing گذشت زمان
man and boy از زمان بچگی
retention time زمان بازداری
maintenance period زمان تعمیرات
lapse گذشت زمان
rise time زمان خیز
maximum duration زمان حداکثر
run time زمان اجرا
whoopee زمان خوشی
prescriptions مرور زمان
multiplication time زمان ضرب
timing زمان بندی
timing زمان گیری
response time زمان پاسخ
reasonable time زمان معقول
response time زمان واگنش
recovery time زمان بهبود
relief time زمان استراحت
nonsynchronous ناهم زمان
relaxation time زمان اسایش
present tense زمان حال
regression time زمان برگشت
reflex time زمان بازتاب
reference time زمان مرجع
return perion زمان برگشت
timing زمان احتراق
timing زمان سنجی
non productive time زمان مرده
orthogenesis جبر زمان
passtime زمان گذارستون
peace time زمان صلح
peace time در زمان صلح
response time زمان واکنش
period of concentration زمان تمرکز
physiological time زمان فیزیولوژیکی
prescription مرور زمان
preparation time زمان تهیه
preterit زمان ماضی
production time زمان تولید
production time زمان ساخت
reaction time زمان واکنش
recurrence interval زمان برگشت
ephemeris time زمان تقویمی
delay time زمان تاخیر
activity time زمان هر فعالیت
delay allowance زمان تقسیم
adaptation time زمان انطباق
decay time زمان اضمحلال
add time زمان افزایش
add time زمان جمع
decay time زمان تباهی
adverb of time فرف زمان
dead time زمان گمگشته
dead time زمان مرده
development time زمان توسعه
ephemeris time زمان نجومی
effective time زمان موثر
dwell idling time زمان هرزگردی
down time زمان تلف
down time زمان توقف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com