English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (12 milliseconds)
English Persian
lapse time زمان کاهش
Search result with all words
decay curves منحنی نمایش کاهش تشعشعات اتمی در زمان معین
decay time زمان کاهش یک پالس الکترونیک به 1/0 قله موج
half life period مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
retardation [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
Other Matches
tax friction کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
kerning کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
compression روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
decreases کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased کاهش یافتن کم شدن کاهش
decrease کاهش یافتن کم شدن کاهش
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
decreased کاهش دادن کاهش
decrease کاهش دادن کاهش
decreases کاهش دادن کاهش
economic of scale کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
accelerationists شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presenting زمان حاضر زمان حال
seek time زمان جستجو زمان طلب
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
arrival زمان حضور زمان رسیدن
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
present زمان حاضر زمان حال
presented زمان حاضر زمان حال
presents زمان حاضر زمان حال
acid reduction کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
slowdown کاهش
slowdowns کاهش
downturn کاهش
diminution کاهش
decrement کاهش
degression کاهش
depreciatory کاهش
decreased کاهش
deduction کاهش
downturns کاهش
scale down کاهش
abatement کاهش
shrinkage کاهش
rebates کاهش
attenuation کاهش
rebate کاهش
declining کاهش
concession کاهش
declines کاهش
reduction کاهش
declined کاهش
decline کاهش
decrease کاهش
decreases کاهش
falling-off کاهش
reductions کاهش
falling off کاهش
devaluation کاهش
acceptances کاهش
dampest کاهش
mitigation کاهش
reduce/enlarge کاهش
dampers کاهش
damp کاهش
spoils کاهش
spoiling کاهش
spoiled کاهش
spoil کاهش
acceptance کاهش
imminution کاهش
wastage کاهش
subrtraction کاهش
subraction کاهش
relief کاهش
subtraction کاهش
slow down کاهش
detraction کاهش توجه
drive reduction کاهش سائق
price reduction کاهش قیمت
drop in temperature کاهش دما
prereduction کاهش اولیه
waned کاهش یافتن
fall in temperature کاهش دما
waning کاهش یافتن
deduction کاهش تفریق
wanes کاهش یافتن
wane کاهش یافتن
lessen کاهش دادن
lessened کاهش دادن
reduction factor ضریب کاهش
reduction of armamentes کاهش تسلیحات
reduction ratio نسبت کاهش
reductional تبدیل کاهش
reductionism کاهش گری
detraction کاهش کسرشان
dishoarding کاهش ذخیره
dishoarding کاهش اندوخته
lessening کاهش دادن
lessens کاهش دادن
wage cuts کاهش دستمزد
disinvestment کاهش سرمایه
disinflation کاهش ورم
disinflation کاهش تورم
decrease کاهش یافتن
slakes کاهش فرونشستن
slaked کاهش فرونشستن
monetary contraction کاهش پول
mitigative مایه کاهش
slake کاهش فرونشستن
minuend کاهش یاب
extinction کاهش نور
depreciation کاهش بها
intensity decrease کاهش شدت
lapse rate اهنگ کاهش
tax deduction کاهش مالیات
mark down کاهش قیمتها
mark down کاهش قیمت
tax cuts کاهش مالیات
logarithmic decrement کاهش لگاریتمی
abatement [of pain] کاهش درد
waney کاهش یافته
speed reduction کاهش سرعت
decreased کاهش یافتن
wany کاهش یافته
reductions کاهش احیاء
decreases کاهش یافتن
palliator کاهش دهنده
palliation کاهش دادن
reduction کاهش احیاء
palliation کاهش درد
easing کاهش درد
easement کاهش درد
alleviation کاهش درد
relief [from pain] کاهش درد
indiminishable کاهش ناپذیر
devaluation کاهش نرخ
taper off کاهش یافتن
depopulation کاهش نفوس
reduces کاهش یافتن
clemmensen reduction کاهش کلمنسنی
reduce کاهش یافتن
abatement کاهش الودگی
reducing کاهش یافتن
rebates تخفیف کاهش
rebate تخفیف کاهش
deceleration کاهش سرعت
shrinks کاهش یافتن
anaphrodisia کاهش شهوت
shrinking کاهش یافتن
abatable کاهش پذیر
decrement میزان کاهش
decrementation کاهش پلهای
scale down کاهش مقیاس
shrink کاهش یافتن
decrease in value کاهش ارزش
scale down کاهش تدریجی
slumped کاهش فعالیت رکود
oxidation reduction reaction واکنش اکسایش- کاهش
slump کاهش فعالیت رکود
alleviation of suffering کاهش درد و رنج
redox reaction واکنش اکسایش- کاهش
disparagement خوار شماری کاهش
attrition کاهش توان رزمی
work decrement کاهش بازده کار
decreased کاهش یافتن یا کم شدن
capital loss کاهش ارزش سرمایه
reductions تحویل استحاله کاهش
decrease endorsement تصدیق یا تائید کاهش
decreases کاهش یافتن یا کم شدن
break in share prices کاهش قیمت سهام
to peter out تدریجا کاهش یافتن
mitigatory مایه کاهش یا ارامش
depreciation کاهش بها استهلاک
irreducible representation نمایش کاهش ناپذیر
to cut down [on] something چیزی را کاهش دادن
devaluation کاهش ارزش پول
redox potential پتانسیل اکسایش- کاهش
oxidation reduction potential پتانسیل اکسایش- کاهش
to cut back [on] something چیزی را کاهش دادن
to cut something چیزی را کاهش دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com