Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 219 (12 milliseconds)
English
Persian
took
زمان گذشته فعل take
Search result with all words
got
زمان گذشته فعل get
lit
زمان گذشته فعل light
secondary
حاکی از زمان گذشته
past tense
زمان گذشته
yesterday
زمان گذشته
geochronometry
اندازه گیری زمان گذشته توسط روشهای باستانشناسی ودیرینه شناسی زمین
the past tense
زمان گذشته
the preterite tense
زمان گذشته
bended
زمان گذشته و اسم مفعول فعل bend
laid
زمان گذشته و اسم مفعول lay
pled
زمان گذشته و اسم مفعول plead
pt
زمان گذشته
repaid
زمان گذشته و اسم مفعول repay
spilt
زمان گذشته و اسم مفعول spill
unstuck
زمان گذشته و اسم مفعول unstick
unwound
زمان گذشته و اسم مفعول unwind
one cannot put back the time
<proverb>
زمان گذشته نیاید به بر
Historicism
[معماری متاثر از زمان گذشته بخصوص معماری احیای مذهبی]
Other Matches
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
due out
از وقت مصرف گذشته از وقت گذشته
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
present
زمان حاضر زمان حال
presented
زمان حاضر زمان حال
presenting
زمان حاضر زمان حال
seek time
زمان جستجو زمان طلب
presents
زمان حاضر زمان حال
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
and certainly not
<conj.>
گذشته از
historical
گذشته
to say nothing of
<conj.>
گذشته از
old
گذشته
not to speak of
<conj.>
گذشته از
not to mention
<conj.>
گذشته از
What is past is past . what is gone is gone .
گذشته ها گذشته
yesternight
شب گذشته
forepassed
گذشته
let
[leave]
alone
<conj.>
گذشته از
over with
گذشته
asides
گذشته از
last a
گذشته
departed
گذشته
due out
گذشته
last night
شب گذشته
bygone
گذشته
preceded
گذشته
foretime
گذشته
forepast
گذشته
foreby
گذشته
past
گذشته
aside
گذشته از
beyoned the pale
از حد گذشته
agone
گذشته
gone by
گذشته
by gone
گذشته
spun or span
گذشته
bypast
گذشته
aside from
گذشته از
older
گذشته
oldest
گذشته
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
besides
<adv.>
به جز آن
[گذشته از این]
forby
<adv.>
به جز آن
[گذشته از این]
also
[moreover]
<adv.>
به جز آن
[گذشته از این]
furthermore
<adv.>
به جز آن
[گذشته از این]
aside from that
<adv.>
به جز آن
[گذشته از این]
further
[moreover]
<adv.>
به جز آن
[گذشته از این]
in addition
<adv.>
به جز آن
[گذشته از این]
moreover
<adv.>
به جز آن
[گذشته از این]
sprang
گذشته gnirps
by gone
قدیمی گذشته ها
desperate
از جان گذشته
retrospective falsification
تحریف گذشته
redolence
خاطرات گذشته
additionally
<adv.>
به جز آن
[گذشته از این]
over and above
<adv.>
از این گذشته
what is more
<adv.>
از این گذشته
lastmonth
ماه گذشته
over and above
گذشته ازاین
beyond that
<adv.>
از این گذشته
past years
سالهای گذشته
on top of that
<adv.>
از این گذشته
on to
<adv.>
از این گذشته
further on
از این گذشته
furthermore
از این گذشته
on top of this
<adv.>
از این گذشته
on top of this
<adv.>
به جز آن
[گذشته از این]
the present and the past
گذشته و حال
the year past
سال گذشته
besides
<adv.>
گذشته از این
whish
بسرعت گذشته
backs
عقبی گذشته
back
عقبی گذشته
ultimo
ماه گذشته
the present and the past
حال و گذشته
on to
<adv.>
به جز آن
[گذشته از این]
on top of that
<adv.>
به جز آن
[گذشته از این]
yesteryear
سال گذشته
over and above
<adv.>
به جز آن
[گذشته از این]
what is more
<adv.>
به جز آن
[گذشته از این]
self devoted
از خود گذشته
self giving
از خود گذشته
stale cheque
چک تاریخ گذشته
exposed
سر راه گذشته
sup.latest or last
تازه گذشته
sware
گذشته swear
by gone
چیزهای گذشته
upheld
گذشته uphold
outdid
گذشته outdo
beyond that
<adv.>
به جز آن
[گذشته از این]
the present and the past
اکنون و گذشته
bled
گذشته Bleed
ultimo
در ماه گذشته
last year
سال گذشته
moreover
<adv.>
گذشته از این
over-
گذشته اضافی
over
گذشته اضافی
additionally
<adv.>
از این گذشته
in a. to this
گذشته ازاین
retrospective view
[on]
نگاه به گذشته
aside from that
<adv.>
گذشته از این
in the p
درزمان گذشته
also
[moreover]
<adv.>
از این گذشته
aside from that
<adv.>
از این گذشته
besides
<adv.>
از این گذشته
out of date
از تاریخ گذشته
further
[moreover]
<adv.>
گذشته از این
on top of this
<adv.>
گذشته از این
over and above
<adv.>
گذشته از این
bygone
چیزهای گذشته
forby
<adv.>
گذشته از این
what is more
<adv.>
گذشته از این
beyond that
<adv.>
گذشته از این
on top of that
<adv.>
گذشته از این
on to
<adv.>
گذشته از این
in addition
<adv.>
گذشته از این
belatedly
ازموقع گذشته
belated
ازموقع گذشته
nostalgia
حسرت گذشته
swore
گذشته sweatr
forby
<adv.>
از این گذشته
regression
بازگشت به گذشته
rode
گذشته ride
furthermore
<adv.>
گذشته از این
furthermore
<adv.>
از این گذشته
late
تازه گذشته
also
گذشته از این
further
[moreover]
<adv.>
از این گذشته
desperado
از جان گذشته
in addition
<adv.>
از این گذشته
moreover
<adv.>
از این گذشته
last sunday
یکشنبه گذشته
last week
هفته گذشته
next week
هفته گذشته
expired
گذشته از موعد
additionally
<adv.>
گذشته از این
past
گذشته از ماورای
also
[moreover]
<adv.>
گذشته از این
ex post
به اعتبار گذشته
retrospect
شامل گذشته
retrospect
نگاه به گذشته
retroactive
معطوف به گذشته
The water has risen over his head .
<proverb>
آب از سرش گذشته است .
(a) while back
<idiom>
هفتها یا ماهای گذشته
ultimo
مربوط به ماه گذشته
overdue
از موعد گذشته منقضی
ex post facto
شامل اصول گذشته
To review the past in ones minds eye .
گذشته را از نظر گذراندن
the last two years
دوسال اخیر یا گذشته
gladiator
پهلوان از جان گذشته
During the past few days.
طی چند روز گذشته
gladiators
پهلوان از جان گذشته
In the course of the past centuries.
درطی قرنهای گذشته
latest
تازه گذشته اینده
Joking apart.
از شوخی گذشته ( جدی )
see in the past makes saw
فعل see در گذشته sawمیشود
retroact
شامل گذشته شدن
longer
دیر گذشته ازوقت
passe
کهنه مسلک گذشته
longed
دیر گذشته ازوقت
long
دیر گذشته ازوقت
long-
دیر گذشته ازوقت
longs
دیر گذشته ازوقت
longest
دیر گذشته ازوقت
overdue draft
برات سررسید گذشته
not to mention
گذشته از قطع نظر از
came
گذشته فعل امدن
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
over a
گذشته ازسن بلوغ یا12سال
letter of d ult
مامه سوم ماه گذشته
Act according to the previous procedure.
بترتیب گذشته عمل کنید
slotted
قسمت سوم و گذشته slot
slept
گذشته و قسمت سوم sleep
sought
گذشته و قسمت سوم seek
of late years
دراین چند سال گذشته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com