Total search result: 201 (7 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
unstuck |
زمان گذشته و اسم مفعول unstick |
|
|
Other Matches |
|
pled |
زمان گذشته و اسم مفعول plead |
unwound |
زمان گذشته و اسم مفعول unwind |
laid |
زمان گذشته و اسم مفعول lay |
repaid |
زمان گذشته و اسم مفعول repay |
spilt |
زمان گذشته و اسم مفعول spill |
bended |
زمان گذشته و اسم مفعول فعل bend |
shone |
گذشته و اسم مفعول shine |
had |
زمان ماضی واسم مفعول فعل have |
swung |
اسم مفعول و زمان گذشتهی swing |
should |
زمان ماضی واسم مفعول فعل معین shall |
fought |
زمان ماضی واسم مفعول فعل fight |
met |
زمان ماضی واسم مفعول فعل meet |
the preterite tense |
زمان گذشته |
the past tense |
زمان گذشته |
pt |
زمان گذشته |
past tense |
زمان گذشته |
yesterday |
زمان گذشته |
one cannot put back the time <proverb> |
زمان گذشته نیاید به بر |
got |
زمان گذشته فعل get |
took |
زمان گذشته فعل take |
secondary |
حاکی از زمان گذشته |
lit |
زمان گذشته فعل light |
geochronometry |
اندازه گیری زمان گذشته توسط روشهای باستانشناسی ودیرینه شناسی زمین |
ablative |
مربوط به مفعول به یا مفعول عنه |
Historicism |
[معماری متاثر از زمان گذشته بخصوص معماری احیای مذهبی] |
ablative |
مفعول به مفعول عنه |
line haul |
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری |
urning |
مفعول |
indirect objects |
مفعول |
obj |
مفعول |
objects |
مفعول |
objected |
مفعول |
objecting |
مفعول |
object |
مفعول |
direct objects |
مفعول |
passive |
مفعول |
passives |
مفعول |
past participle |
اسم مفعول |
direct object |
مفعول مستقیم |
accusative |
مفعول اتهامی |
past participles |
اسم مفعول |
direct object |
مفعول بیواسطه |
direct object |
مفعول صریح |
taken |
اسم مفعول take |
pp |
اسم مفعول |
caches |
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند |
cache |
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند |
cache memory |
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند |
indirect object |
مفعول غیر مستقیم |
shots |
اسم مفعول shoot |
shot |
اسم مفعول shoot |
gotten |
اسم مفعول فعل get |
withdrawn |
اسم مفعول withdraw |
particpially |
بطوراسم فاعل یا اسم مفعول |
shorn |
اسم مفعول فعل shear |
ablative |
مفعول منه صیغه الت |
awoken |
اسم مفعول فعل awake |
borne |
اسم مفعول فعل bear |
worn |
اسم مفعول فعل wear |
smitten |
اسم مفعول فعل smite |
been |
اسم مفعول فعل بودن |
woken |
اسم مفعول فعل wake |
flung |
اسم مفعول فعل fling |
realtime |
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها |
due out |
از وقت مصرف گذشته از وقت گذشته |
circuits |
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود |
circuit |
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود |
road time |
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون |
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. |
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود. |
perfect infinitive |
مصدری که با اسم مفعول ساخته میشودو جای ماضی کامل را میگیرد |
pregnant use of a verb |
بکار بردن فعل متعدی بدانگونه که مفعول ان مقدرباشدیعنی گفته نشود |
access time |
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده |
IAM |
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد |
reference |
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود |
references |
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود |
present |
زمان حاضر زمان حال |
seek time |
زمان جستجو زمان طلب |
presents |
زمان حاضر زمان حال |
presented |
زمان حاضر زمان حال |
response time |
زمان جواب زمان پاسخگویی |
arrival |
زمان حضور زمان رسیدن |
presenting |
زمان حاضر زمان حال |
arrivals |
زمان حضور زمان رسیدن |
read time |
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری |
tour of duty |
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت |
timed |
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره |
dive schedule |
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص |
times |
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره |
time |
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره |
reflexively |
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان |
imprescriptible |
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده |
equation of time |
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی |
unemployment compensation |
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری |
historical |
گذشته |
gone by |
گذشته |
foretime |
گذشته |
yesternight |
شب گذشته |
forepassed |
گذشته |
forepast |
گذشته |
last night |
شب گذشته |
bygone |
گذشته |
agone |
گذشته |
What is past is past . what is gone is gone . |
گذشته ها گذشته |
last a |
گذشته |
preceded |
گذشته |
past |
گذشته |
over with |
گذشته |
asides |
گذشته از |
aside |
گذشته از |
spun or span |
گذشته |
bypast |
گذشته |
due out |
گذشته |
and certainly not <conj.> |
گذشته از |
older |
گذشته |
departed |
گذشته |
oldest |
گذشته |
not to mention <conj.> |
گذشته از |
old |
گذشته |
let [leave] alone <conj.> |
گذشته از |
not to speak of <conj.> |
گذشته از |
by gone |
گذشته |
to say nothing of <conj.> |
گذشته از |
foreby |
گذشته |
beyoned the pale |
از حد گذشته |
aside from |
گذشته از |
execution |
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا |
loom time |
مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.] |
what is more <adv.> |
گذشته از این |
upheld |
گذشته uphold |
yesteryear |
سال گذشته |
further on |
از این گذشته |
last sunday |
یکشنبه گذشته |
last week |
هفته گذشته |
next week |
هفته گذشته |
last year |
سال گذشته |
outdid |
گذشته outdo |
desperate |
از جان گذشته |
belatedly |
ازموقع گذشته |
furthermore |
از این گذشته |
belated |
ازموقع گذشته |
nostalgia |
حسرت گذشته |
besides <adv.> |
گذشته از این |
out of date |
از تاریخ گذشته |
sprang |
گذشته gnirps |
retrospect |
شامل گذشته |
bygone |
چیزهای گذشته |
self giving |
از خود گذشته |
exposed |
سر راه گذشته |
retroactive |
معطوف به گذشته |
the present and the past |
گذشته و حال |
expired |
گذشته از موعد |
ex post |
به اعتبار گذشته |
the year past |
سال گذشته |
retrospect |
نگاه به گذشته |
late |
تازه گذشته |
redolence |
خاطرات گذشته |
furthermore <adv.> |
از این گذشته |
furthermore <adv.> |
گذشته از این |
desperado |
از جان گذشته |
whish |
بسرعت گذشته |
ultimo |
ماه گذشته |
back |
عقبی گذشته |
backs |
عقبی گذشته |
past years |
سالهای گذشته |
the present and the past |
حال و گذشته |
the present and the past |
اکنون و گذشته |
bled |
گذشته Bleed |
lastmonth |
ماه گذشته |
swore |
گذشته sweatr |
in the p |
درزمان گذشته |
self devoted |
از خود گذشته |
rode |
گذشته ride |
in a. to this |
گذشته ازاین |
also |
گذشته از این |
sup.latest or last |
تازه گذشته |
regression |
بازگشت به گذشته |
stale cheque |
چک تاریخ گذشته |
sware |
گذشته swear |
past |
گذشته از ماورای |
over and above |
گذشته ازاین |
retrospective falsification |
تحریف گذشته |
ultimo |
در ماه گذشته |
aside from that <adv.> |
از این گذشته |
over- |
گذشته اضافی |
furthermore <adv.> |
به جز آن [گذشته از این] |
additionally <adv.> |
از این گذشته |
forby <adv.> |
به جز آن [گذشته از این] |
beyond that <adv.> |
به جز آن [گذشته از این] |
on to <adv.> |
گذشته از این |
on top of that <adv.> |
به جز آن [گذشته از این] |
on top of this <adv.> |
به جز آن [گذشته از این] |
on top of that <adv.> |
گذشته از این |
also [moreover] <adv.> |
به جز آن [گذشته از این] |
aside from that <adv.> |
به جز آن [گذشته از این] |
on top of this <adv.> |
از این گذشته |
over and above <adv.> |
از این گذشته |
further [moreover] <adv.> |
به جز آن [گذشته از این] |
moreover <adv.> |
به جز آن [گذشته از این] |
retrospective view [on] |
نگاه به گذشته |
besides <adv.> |
از این گذشته |