Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
groundwork
زمینه اساس
Other Matches
substantialize
اساس دادن یا اساس پیدا کردن
inversion
تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
inversions
تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
base course
لایه اساس قشر اساس
middle distance
فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
tone-on-tone
[بکار گیری یک رنگ با پس زمینه متفاوت در زمینه فرش بطور مثال دو نوع رنگ قرمز یکی تیره و دیگری روشن]
partitions
بخشی از حافظه کامپیوتر به عنوان حافظه پیش زمینه یا پس زمینه
partition
بخشی از حافظه کامپیوتر به عنوان حافظه پیش زمینه یا پس زمینه
foreground
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
wage fund theory of wages
نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
unsubstantial
بی اساس
root
اساس
basis
اساس
groundless
بی اساس
ground
اساس
structuring
اساس
structures
اساس
structure
اساس
unsubstantiality
بی اساس
vaporous
بی اساس
bedrock
اساس
element
اساس
elements
اساس
substantially
در اساس
ill-founded
بی اساس
rootless
بی اساس
nucleus
اساس
nuclei
اساس
cornerstones
اساس
cornerstone
اساس
grass roots
اساس
baseless
بی اساس
foundation
اساس
roots
اساس
fundament
اساس
pier foundation
اساس پی
chimeric
بی اساس
insubstatiality
بی اساس
ill founded
بی اساس
rationale
اس اساس
fundamental
اساس
unfounded
بی اساس
groundsel
اساس
delusive
بی اساس
principium
اس اساس
origins
اساس
origin
اساس
idlest
بی اساس
idles
بی اساس
idled
بی اساس
subsistance
اساس
idle
بی اساس
insubstantial
بی اساس بیموضوع
corpus delicti
اساس جرم
corner stone
بنیاد اساس
data origination
اساس داده
Unfounded rumours.
شایعات بی اساس
elements
عنصر اساس
element
عنصر اساس
tittle-tattle
شایعات بی اساس
gossipry
شایعات بی اساس
there is nothing in it
بی اساس است
gossip
شایعات بی اساس
gossiped
شایعات بی اساس
gossiping
شایعات بی اساس
gossips
شایعات بی اساس
tittle tattle
شایعات بی اساس
corpus juris
اساس قانون
idle rumoues
شایعات بی اساس
foundation
پی ریزی اساس
ignoring
بی اساس دانستن
groundlessly
بطور بی اساس
ignore
بی اساس دانستن
ignored
بی اساس دانستن
ignores
بی اساس دانستن
hot mix base
اساس اسفالتی گرم
fabrics
سبک بافت اساس
fabric
سبک بافت اساس
gossiped
شایعات بی اساس دادن
gossiping
شایعات بی اساس دادن
grounded (his complaint was not grounded
شکایت او بی اساس بود
rooty of sand
چیز ناپایدار یا بی اساس
bedding
بنیاد و اساس هرکاری
To build on sand.
کار بی اساس کردن
gossip
شایعات بی اساس دادن
subbase course
لایه زیر اساس
gossips
شایعات بی اساس دادن
demand processing
پردازش بر اساس نیاز
subbase course
لایه پی قشر زیر اساس
cotton grade
درجه پنبه بر اساس مرغوبیت
ill founded
دارای شالوده یا اساس بد بی پروپا
on an arm's length basis
بر اساس مستقل و برابر بودن
[در]
euhemerism
اساس تاریخی برای افسانه ها
gossiper
کسیکه شایعات بی اساس میدهد
predispositions
زمینه
predisposition
زمینه
background
زمینه
outline
زمینه
conspectus
زمینه
contexts
زمینه
context
زمینه
sketches
زمینه
outlined
زمینه
outlines
زمینه
ground note
نت زمینه
sketched
زمینه
setting
زمینه
ichnograph
زمینه
settings
زمینه
flash color
زمینه
flat paint
زمینه
outlining
زمینه
sketch
زمینه
terrain
زمینه
backgrounds
پس زمینه
basis
زمینه
designs
زمینه
design
زمینه
ground
زمینه
tendencies
زمینه
tendency
زمینه
background
پس زمینه
backgrounds
زمینه
euhemerize
اساس تاریخی قائل شدن برای
his joys p from baseless hope
خوشیهای اوناشی ازامیدهای بی اساس است
average cost pricing
قیمت گذاری بر اساس هزینه متوسط
elements
رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
element
رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
It must have a solid foundation.
اساس کار باید محکم باشد
display background
زمینه نمایش
ambient music
موسیقی پس زمینه
figure ground
شکل و زمینه
main color
رنگ زمینه
ichnography
زمینه سازی
ground color
رنگ زمینه
host crystal
بلور زمینه
dominant design
زمینه اصلی
in this connextion
دراین زمینه
background music
موسیقی پس زمینه
background sound
موسیقی پس زمینه
ground colour
رنگ زمینه
protective ground
زمینه حفافتی
foreground
پیش زمینه
planning
زمینه سازی
contrasts
رنگ زمینه
contrasting
رنگ زمینه
contrasted
رنگ زمینه
wherein
درچه زمینه
ambient
پس زمینه معمولی
contrast
رنگ زمینه
surveys
زمینه یابی
intriguing
زمینه سازی
predisposes
زمینه را مهیاساختن
intrigues
زمینه سازی
predispose
زمینه را مهیاساختن
predisposed
زمینه را مهیاساختن
predisposing
زمینه را مهیاساختن
root
سرچشمه زمینه
intrigue
زمینه سازی
themes
ریشه زمینه
roots
سرچشمه زمینه
theme
ریشه زمینه
background level
تراز زمینه
background noise
صدای پس زمینه
surveyed
زمینه یابی
background noise
اختلال پس زمینه
background radiation
تابش زمینه
blue print
زمینه ابی
survey
زمینه یابی
background process
فرایندهای پس زمینه
background communication
ارتباط پس زمینه
background current
جریان زمینه
matrix
زمینه ملاط
background printing
چاپ پس زمینه
matrixes
زمینه ملاط
simple interest
سود پول بر اساس سال 063 روزه
it was basedon evclid
اساس ان روی اقلیدس گذارده شده بود
predisposing factor
عامل زمینه ساز
field
زمینه رزمی صحرایی
survey tests
ازمونهای زمینه یابی
It is in short supply.
زمینه اش دربازار کم است
survey research
پژوهش زمینه یاب
contrasts
زمینه طرح و سایه
spectrum of war
جنگ در تمام زمینه ها
attitude survey
زمینه یابی نگرش
fielded
زمینه رزمی صحرایی
field lens adjustment
زمینه تنظیم لنز
undertones
ته صدا موجود در زمینه
undertone
ته صدا موجود در زمینه
contrast
زمینه طرح و سایه
background recalculation
محاسبه مجدد پس زمینه
contrasted
زمینه طرح و سایه
contrasting
زمینه طرح و سایه
fields
زمینه رزمی صحرایی
spectrum of war
زمینه ها یا طیف جنگ
yarn sorting
دسته بندی نخ
[بر اساس ظرافت، نمره نخ، جنس و غیره]
plateform
بلندی قسمتی از کف سالن یا محلی بنیاد یا اساس چیزی
He talked in this connection (vein).
دراین زمینه صحبت کرد
color contrast
تضاد رنگی در زمینه فرش
ich nographic
وابسته به طراحی و زمینه سازی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com