Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
field lens adjustment
زمینه تنظیم لنز
Other Matches
inversion
تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
inversions
تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
middle distance
فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
tone-on-tone
[بکار گیری یک رنگ با پس زمینه متفاوت در زمینه فرش بطور مثال دو نوع رنگ قرمز یکی تیره و دیگری روشن]
partitions
بخشی از حافظه کامپیوتر به عنوان حافظه پیش زمینه یا پس زمینه
partition
بخشی از حافظه کامپیوتر به عنوان حافظه پیش زمینه یا پس زمینه
foreground
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
sight adjustment
تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
camera station
ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
tunes
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tune
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tune
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
range spotting
تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
tunes
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
pages
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
paged
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
page
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
calibration
تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
rheostat
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostatic
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
sight alinement
تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
background
پس زمینه
context
زمینه
contexts
زمینه
predisposition
زمینه
basis
زمینه
tendencies
زمینه
flat paint
زمینه
flash color
زمینه
ground note
نت زمینه
tendency
زمینه
ichnograph
زمینه
design
زمینه
designs
زمینه
background
زمینه
predispositions
زمینه
conspectus
زمینه
sketches
زمینه
sketched
زمینه
outline
زمینه
settings
زمینه
setting
زمینه
terrain
زمینه
outlining
زمینه
outlines
زمینه
outlined
زمینه
ground
زمینه
sketch
زمینه
backgrounds
زمینه
backgrounds
پس زمینه
surveyed
زمینه یابی
display background
زمینه نمایش
figure ground
شکل و زمینه
survey
زمینه یابی
contrast
رنگ زمینه
contrasted
رنگ زمینه
protective ground
زمینه حفافتی
in this connextion
دراین زمینه
contrasting
رنگ زمینه
ichnography
زمینه سازی
contrasts
رنگ زمینه
ground colour
رنگ زمینه
surveys
زمینه یابی
blue print
زمینه ابی
predisposed
زمینه را مهیاساختن
intrigue
زمینه سازی
intrigues
زمینه سازی
intriguing
زمینه سازی
planning
زمینه سازی
predispose
زمینه را مهیاساختن
matrixes
زمینه ملاط
matrix
زمینه ملاط
theme
ریشه زمینه
predisposes
زمینه را مهیاساختن
predisposing
زمینه را مهیاساختن
root
سرچشمه زمینه
roots
سرچشمه زمینه
foreground
پیش زمینه
host crystal
بلور زمینه
themes
ریشه زمینه
wherein
درچه زمینه
main color
رنگ زمینه
ground color
رنگ زمینه
background current
جریان زمینه
background level
تراز زمینه
background noise
صدای پس زمینه
background noise
اختلال پس زمینه
background printing
چاپ پس زمینه
background process
فرایندهای پس زمینه
background radiation
تابش زمینه
background communication
ارتباط پس زمینه
groundwork
زمینه اساس
ambient
پس زمینه معمولی
dominant design
زمینه اصلی
background sound
موسیقی پس زمینه
background music
موسیقی پس زمینه
ambient music
موسیقی پس زمینه
go no go
اچار تنظیم فاصله سر تیر بارکالیبر 7/21 اچار تنظیم فاصله پیشانی گلنگدن
sidelay
تنظیم کننده کناره کاغذ وسیله تنظیم کناره کاغذ درماشین چاپ
adjusting ring
حلقه تنظیم زمان ماسوره حلقه تنظیم
spectrum of war
جنگ در تمام زمینه ها
spectrum of war
زمینه ها یا طیف جنگ
undertone
ته صدا موجود در زمینه
undertones
ته صدا موجود در زمینه
background recalculation
محاسبه مجدد پس زمینه
predisposing factor
عامل زمینه ساز
attitude survey
زمینه یابی نگرش
survey research
پژوهش زمینه یاب
survey tests
ازمونهای زمینه یابی
contrasts
زمینه طرح و سایه
contrasting
زمینه طرح و سایه
It is in short supply.
زمینه اش دربازار کم است
contrast
زمینه طرح و سایه
contrasted
زمینه طرح و سایه
fields
زمینه رزمی صحرایی
fielded
زمینه رزمی صحرایی
field
زمینه رزمی صحرایی
ich nographic
وابسته به طراحی و زمینه سازی
plat
نقشه کشی زمینه سازی
He talked in this connection (vein).
دراین زمینه صحبت کرد
color contrast
تضاد رنگی در زمینه فرش
To pave the way . To prepare the ground.
زمینه رافراهم ( هموار) کردن
foreground task
کار یا وفیفه پیش زمینه
basic ground
زمینه و متن اصلی فرش
This painting has a green background.
زمینه این تابلو سبز است
karyolymph
ماده اساسی زمینه هسته سلولی
cosmic microwave radiation background
زمینه تشعشعی میکرو موجی کیهانی
scenario
زمینه یاطرح راهنمای فیلم صامت
grillage
زمینه و طرح مشبک توری و غیره
scenarios
زمینه یاطرح راهنمای فیلم صامت
blurred black ground
زمینه و متن فرشی که نامشخص و مبهم باشد
We shall be reasoning on the grounds that. .
روی این زمینه استدلال خواهیم کرد که ...
scarlet
[زمینه فرش بافته شده قرمز یکدست]
belcher
دستمال گردن با زمینه ابی وخال سفید
positive
تصویر صفحه نمایش با پشت زمینه سفید
reverse video
کاراکترهای تیره بر روی زمینه نمایش روشن تصویرمعکوس
wallpapers
تصویر یا الگو استفاده شده به عنوان پیش زمینه پنجره
underlain
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
wallpaper
تصویر یا الگو استفاده شده به عنوان پیش زمینه پنجره
underlie
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
I have to go back a little bit.
[This requires a little background
{explanation}
]
.
این نیاز به کمی پیش زمینه
[توضیح بیشتر]
دارد.
underlies
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
calibrated air speed
سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما
trimsize
اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
filling out
[پر کردن زمینه فرش با گل ها و یا اشکال مختلف جهت تزئین بیشتر متن]
embriodery
[آراستن و زینت دادن زمینه فرش به کمک سوزن کاری و گلدوزی]
sightscreen
دیوار یا نرده در طرفین زمین کریکت به عنوان زمینه برای توپ انداز
conveyancing
در CL این اصطلاح بیشتر در زمینه تسهیل معاملات مربوط به اموال غیر منقول مصداق دارد
abrash
دو رنگی شدن زمینه و حاشیه فرش به دلیل استفاده از کلاف های متفاوت پشم و یا رنگرزی نامناسب
positive
که متن و گرافیک به رنگ سیاه ری زمینه سفید نشان داده میشود تا از صفحه چاپ شده تقلید کند
condonation
اغماض و چشم پوشی یکی اززوجین در مورد خلافی که ازدیگری در زمینه وفایف زناشویی صادر شده است
gold lace
[braids]
گلابتون
[نخ های تزئینی از طلا یا نقره برای جلوه های ویژه در زمینه قالیچه]
high burst ranging
تنظیم تیر بروش ترکش بالا تنظیم تیر بروش تیر زمانی بالا
filed
زمینه اصلی فرش
[که عموما تا قسمت حاشیه ادامه یافته و در بعضی از فرش ها کل بافت را در بر می گیرد.]
embossing
طرح برجسته
[برجسته کردن زمینه فرش]
non dedicated server
کامپیوتری که سیستم عامل شبکه را در پس زمینه اجرا میکند و نیز برای اجرای برنامههای کاربردی نرمال در همان زمان قابل استفاده است
presentation graphics
گرافیک تجاری با کیفیت بالا که روی نکات مطرح شده بامدیریت در زمینه طرح ها وبودجه ها تکیه خاصی دارد نگاره سازی نمایشی
background noise
در پیمایش نوری این مسئله نوعی تداخل الکتریکی است که توسط لکههای جوهر و یاذرههای مرکب چاپ بر روی زمینه تصویر فاهر میشود
blueprints
نوعی چاپ عکاسی که زمینه ان ابی ونقش ان سفید است چاپ اوزالیدکه برای کپیه نقشه ورسمهای فنی بکارمیرود
blueprint
نوعی چاپ عکاسی که زمینه ان ابی ونقش ان سفید است چاپ اوزالیدکه برای کپیه نقشه ورسمهای فنی بکارمیرود
special drawing rights
این اصطلاحات شامل افزودن قدرت وام دهی صندوق وافزایش میعان پولی جهان در این زمینه بوده است
cloud lattice design
طرح ابری شبکه ای که بیشتر بصورت بندی و در فرش چین دیده می شود . زمینه معمولا زرد و شبکه ها آبی رنگ می باشد .
sampler
واگیره
[تکرار طرح در متن فرش جهت پوشش کل زمینه. در واگیره یا از مشابه بته جقه و یا نگاره های مختلف استفاده می شود.]
Dudley carpet
فرش سفارشی ایرانی دادلی
[مربوط به قرن هفدهم میلادی به همراه درختان شکوفه دار و زمینه گل و بته بصورت ردیف های عرضی و جلوه ای از طرح جوشقان]
dragon sumak
طرح سومک اژدهایی
[این طرح در قرون نوزدهم و بیستم میلادی در قفقاز بافته شده و زمینه اصلی آن جلوه ای از اژدها را نشان می دهد.]
formulation
تنظیم
calibration
تنظیم
regulation
تنظیم
spreading
تنظیم
adjustment
تنظیم
alignments
تنظیم
shaping regulating
تنظیم
set out
تنظیم
regularization
تنظیم
timing
تنظیم
alignment
تنظیم
adjustments
تنظیم
attending
تنظیم کردن
regulator
تنظیم کننده
attends
تنظیم کردن
adjusted
تنظیم شده
regularised
تنظیم کردن
attend
تنظیم کردن
adjustable
تنظیم پذیر
regulators
تنظیم کننده
set the watch
تنظیم نگهبانی
regulation
پهنه تنظیم
regularises
تنظیم کردن
family planning
تنظیم خانواده
classifies
تنظیم کردن
classifying
تنظیم کردن
classify
تنظیم کردن
frame
تنظیم کردن
formulating
تنظیم کردن
formulates
تنظیم کردن
regularising
تنظیم کردن
regularize
تنظیم کردن
regularized
تنظیم کردن
regularizes
تنظیم کردن
adjustable
قابل تنظیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com