Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
English
Persian
croft
زمین قابل کشت پیوسته بخانه
crofts
زمین قابل کشت پیوسته بخانه
Other Matches
infield
کشتزار پیوسته بخانه زمین زیر کشت
semi detached
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi-detached
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
covenant runing with land
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
biosphere
قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
irrigable area
زمین قابل ابیاری
arable
قابل زرع زمین مزروعی
scrubs
زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور خارستان تیغستان
scrub
زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور خارستان تیغستان
scrubbed
زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور خارستان تیغستان
scrubbing
زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور خارستان تیغستان
housebreak
بخانه دستبردزدن
housebreaking
دستبرد بخانه
homecoming
ورود بخانه
homecomings
ورود بخانه
homes
شهر بخانه برگشتن
home
شهر بخانه برگشتن
rehoused
بخانه جدید رفتن
rehouse
بخانه جدید رفتن
rehouses
بخانه جدید رفتن
rehousing
بخانه جدید رفتن
house-warming
جشن ورود بخانه تازه
house warming
جشن ورود بخانه تازه
house-warmings
جشن ورود بخانه تازه
to move in
بخانه تازه اسباب کشی کردن
away
پیوسته بطور پیوسته
clown
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
ground return
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clowned
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
pancakes
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
geotaxis
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
hercules
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
pancake
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
center field
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
inductive earthing
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
regulus
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
honest john
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
off side
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
nap of the earth
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
to break up
از هم جدا شدن
[پوسته زمین]
[زمین شناسی]
geognosy
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
tellurian
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
perelotok
زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
sergeants
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeant
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
styx
نوعی موشک زمین به زمین دریایی
rolling terrain
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
allied
پیوسته
continous
پیوسته
continual
پیوسته
conjoint
پیوسته
contiguous
پیوسته
eternal
پیوسته
incessant
پیوسته
on and on
پیوسته
married
پیوسته
coadunate
پیوسته
ceaselessly
پیوسته
for evermore
پیوسته
never ceasing
پیوسته
coalescent
پیوسته
concomitant
پیوسته
cohesive
به هم پیوسته
for ever and aday
پیوسته
on end
پیوسته
continued
پیوسته
perpetually
پیوسته
cursive
پیوسته
d. in
پیوسته
annexed
پیوسته
round-the-clock
پیوسته
attached
پیوسته
syndetic
پیوسته
affined
پیوسته
ceaseless
پیوسته
legato
پیوسته
burst
پیوسته
unremittingly
پیوسته
non-stop
پیوسته
everywhen
پیوسته
uninterrupted
پیوسته
in connexion with
پیوسته به
proximate
پیوسته
incessantly
پیوسته
alway
پیوسته
continuous
پیوسته
bursts
پیوسته
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying
پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
pershing
موشک زمین به زمین پرشینگ
lacrosse
نوعی موشک زمین به زمین
pervious ground
زمین تراوا زمین نفوذپذیر
redstone
موشک زمین به زمین رداستون
diligence
کوشش پیوسته
flow chip
براده پیوسته
compacting
بهم پیوسته
continuous duty
کار پیوسته
continuous error
خطای پیوسته
continuous form
ورقه پیوسته
to whittle at
پیوسته بریدن
continuous distributions
توزیع پیوسته
continuous data
دادههای پیوسته
compact
بهم پیوسته
connecting arrangement
ترتیب پیوسته
contiguous
همجوار پیوسته
diligency
کوشش پیوسته
linked list
لیست پیوسته
ex post
بوقوع پیوسته
burster
فرم پیوسته
compacts
بهم پیوسته
continuous forms
ورقههای پیوسته
thereunto
بضمیمیه ان پیوسته به ان
without rest
پیوسته لاینقطع
collateral measures
اقدامت پیوسته
connected measures
اقدامت پیوسته
forever
جاویدان پیوسته
nid nod
پیوسته جنبیدن
nid nod
پیوسته جنباندن
full time
پیوسته کار
haunts
پیوسته امدن به
haunt
پیوسته امدن به
gamopetalous
پیوسته گلبرگ
without intermission
پیوسته لاینقطع
sustained yield
بازده پیوسته
compacted
بهم پیوسته
to be in a state of f.
پیوسته درتغییربودن
gamophyllous
پیوسته برگ
vicinal
در همسایگی پیوسته
burst mode
حالت پیوسته
conjunct
بهم پیوسته
accrete
بهم پیوسته
symphsis
عضو پیوسته
sympetalous
پیوسته گلبرگ
gamosepalous
پیوسته کاسبرگ
incessant drinking
پیوسته گساری
continuous phase
فاز پیوسته
continuous process
فرایند پیوسته
continuous processing
پردازش پیوسته
continuous spectrum
طیف پیوسته
indiscrete
بهم پیوسته
accretion
رشد پیوسته
peal
صدای پیوسته
peals
صدای پیوسته
continuous scrolling
حرکت پیوسته
continuous tone
اهنگ پیوسته
against
پیوسته مجاور
pealed
صدای پیوسته
continuous traffic line
خط پیوسته امد و شد
continuous variable
متغیر پیوسته
end to end
سرهم پیوسته
adjoin
پیوسته بودن
adjoined
پیوسته بودن
inseparate
بهم پیوسته
continuate
پیوسته بهم
continuous function
تابع پیوسته
continuous paper
کاغذ پیوسته
continuous tone
ته رنگ پیوسته
aggregate
بهم پیوسته
aggregates
بهم پیوسته
whittle
پیوسته کم کردن
permanent water level
تراز پیوسته اب
insobriety
شرب پیوسته
pealing
صدای پیوسته
adjoins
پیوسته بودن
collective
بهم پیوسته
direct connected
ماشینهای بهم پیوسته
gamosepalous
دارای کاسبرگ پیوسته
gamophyllous
دارای برگ پیوسته
continuous function
تابع پیوسته
[ریاضی]
tractor feed
تغذیه کاغذ پیوسته
to keep on
پیوسته نگاه داشتن
statement with debate
بیانیه با بحث پیوسته
so let us always be kind
پیوسته مهربان باشیم
gamopetalous
دارای گلبرگ پیوسته
indiscretely
بطور بهم پیوسته
he kept on speaking
پیوسته سخن میگفت
order about
پیوسته پی فرمان فرستادن
steadily
بطور پیوسته و یکنواخت
to breed in and in
پیوسته باخویشاوندان پیوندکردن
to chop and change
پیوسته تغییررای دادن
to hang together
باهم پیوسته یامتحدبودن
continuing appropriation
تامین اعتبار پیوسته
continuous forms
فرم های پیوسته
continuous rating
کار پیوسته اسمی
continuous background radiation
تابش زمینهای پیوسته
zigzags
خطوط جناغی پیوسته
steadying
پیوسته ویکنواخت کردن
always
پیوسته همه وقت
zigzagged
خطوط جناغی پیوسته
steadied
پیوسته ویکنواخت کردن
zigzagging
خطوط جناغی پیوسته
steadiest
پیوسته ویکنواخت کردن
zigzag
خطوط جناغی پیوسته
continuous flow analyser
تجزیه گر جریان پیوسته
to peg a way at some work
پیوسته درسرچیزی کارکردن
continuous extraction apparatus
دستگاه استخراج پیوسته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com