Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (35 milliseconds)
English
Persian
paralyse
زمین گیر کردن خنثی کردن
paralysed
زمین گیر کردن خنثی کردن
paralyses
زمین گیر کردن خنثی کردن
paralysing
زمین گیر کردن خنثی کردن
paralyzed
زمین گیر کردن خنثی کردن
paralyzes
زمین گیر کردن خنثی کردن
paralyzing
زمین گیر کردن خنثی کردن
Other Matches
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
neutral earth
زمین خنثی
neutralised
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutral ground
سیم زمین خنثی
thwart
خنثی کردن حائل کردن
sopite
ارام کردن خنثی کردن
offset
جبران کردن خنثی کردن
offsetting
جبران کردن خنثی کردن
thwarted
خنثی کردن حائل کردن
inductive earthing
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
negation
خنثی کردن
discomfited
خنثی کردن
neutralizing
خنثی کردن
negative
خنثی کردن
neutralize
خنثی کردن
counterweigh
خنثی کردن
annuls
خنثی کردن
compensations
خنثی کردن
compensation
خنثی کردن
discomfiting
خنثی کردن
neutralizes
خنثی کردن
stultifying
خنثی کردن
negatives
خنثی کردن
counterbalances
خنثی کردن
compensated
خنثی کردن
neuter
خنثی کردن
neutralised
خنثی کردن
neutered
خنثی کردن
disarm
خنثی کردن
frustrating
خنثی کردن
neutering
خنثی کردن
frustrate
خنثی کردن
compensates
خنثی کردن
neutralising
خنثی کردن
neutralization
خنثی کردن
neuters
خنثی کردن
counterbalance
خنثی کردن
neutralises
خنثی کردن
to knock the bottom out of
خنثی کردن
compensate
خنثی کردن
discomfit
خنثی کردن
frustrates
خنثی کردن
discomfits
خنثی کردن
undoes
خنثی کردن
disarms
خنثی کردن
nulify
خنثی کردن
annulling
خنثی کردن
annul
خنثی کردن
inactivate
خنثی کردن
counteract
خنثی کردن
negate
خنثی کردن
negated
خنثی کردن
undo
خنثی کردن
negates
خنثی کردن
counteracts
خنثی کردن
counteracting
خنثی کردن
counteracted
خنثی کردن
annulled
خنثی کردن
stultified
خنثی کردن
counterbalanced
خنثی کردن
countervail
خنثی کردن
stultifies
خنثی کردن
counterwork
خنثی کردن
stultify
خنثی کردن
disarmed
خنثی کردن
knock on the head
خنثی کردن
negating
خنثی کردن
de-
کرده را خنثی کردن
neutralization
خنثی کردن اتش
buffs
خنثی کردن جنبیدن
buff
خنثی کردن جنبیدن
suppresses
خنثی کردن اتش
suppressing
خنثی کردن اتش
deactivates
خنثی کردن مین
suppress
خنثی کردن اتش
disposal
کشف و خنثی کردن
to foil a plan
خنثی کردن نقشه ای
deactivated
خنثی کردن مین
deactivating
خنثی کردن مین
deactivate
خنثی کردن مین
neutralising
بطور شیمیایی خنثی کردن
defused
خنثی کردن از وخامت کاستن
neutralizes
بطور شیمیایی خنثی کردن
neutralize
بطور شیمیایی خنثی کردن
foils
عقیم گذاردن خنثی کردن
foil
عقیم گذاردن خنثی کردن
foiled
عقیم گذاردن خنثی کردن
defuses
خنثی کردن از وخامت کاستن
neutralizing
بطور شیمیایی خنثی کردن
foiling
عقیم گذاردن خنثی کردن
neutralised
بطور شیمیایی خنثی کردن
neutralization
بی اثر کردن خنثی کننده
neutralises
بطور شیمیایی خنثی کردن
countermine
با دسیسه متقابل خنثی کردن
defuse
خنثی کردن از وخامت کاستن
to cut the ground from under a person's
دلایل کسی را خنثی کردن
mine hunting
کشف و خنثی کردن مین
defusing
خنثی کردن از وخامت کاستن
neutralizes
خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralised
خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neuter
اخته کردن وابسته به جنس خنثی
neuters
اخته کردن وابسته به جنس خنثی
neutering
اخته کردن وابسته به جنس خنثی
neutralises
خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutered
اخته کردن وابسته به جنس خنثی
neutralize
خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralising
خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralizing
خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
weather helm
تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
counter revolution
عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
antihistamine
موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند
suppression
خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
hunter track
مسیر اکتشافی کشتی مین یاب یا مامور کشف و خنثی کردن مین
exploratory hunting
عملیات اکتشافی و خنثی کردن مین یا مین روبی
ground
زمین کردن
grounding
زمین کردن
search
کاوش کردن زمین
geodesy
مساحی کردن زمین
searches
مراقبت کردن از زمین
peneplain
فرسوده کردن زمین
search
مراقبت کردن از زمین
peneplane
فرسوده کردن زمین
to clear land
زمین راصاف کردن
to dig out
گود کردن زمین
harrow
صاف کردن زمین
to till the soil
زمین را کشت کردن
searched
مراقبت کردن از زمین
terrain spotting
تجسس کردن زمین
searched
کاوش کردن زمین
harrows
صاف کردن زمین
dibble
گود کردن زمین
searchingly
مراقبت کردن از زمین
to work the land
زمین را زراعت کردن
dig , in
گود کردن زمین
searchingly
کاوش کردن زمین
to cultivate land
زمین را کشت کردن
terrain spotting
دیدبانی کردن زمین
protective earthing
زمین کردن حفافتی
searches
کاوش کردن زمین
grubs
زمین کندن جستجو کردن
harrow
باچنگک زمین را صاف کردن
harrows
باچنگک زمین را صاف کردن
grubbed
زمین کندن جستجو کردن
photo imagery
عکس برداری کردن از زمین
grub
زمین کندن جستجو کردن
neutral earth
زمین کردن نقطه صفر
bedraggle
روی زمین کشیدن و چرک کردن
geologize
ازنظر زمین شناسی بازرسی کردن
geologize
مطالعه علم زمین شناسی کردن
reclaim
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaiming
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
soil improvement
بهتر کردن جنس زمین برای بارگذاری
peg out
کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
hovering
پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
reclaims
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaimed
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
clip
سد کردن راه حریف از پشت باانداختن خود به زمین
bow line
نوعی گره برای متصل کردن هواپیما به زمین
clipped
سد کردن راه حریف از پشت باانداختن خود به زمین
clips
سد کردن راه حریف از پشت باانداختن خود به زمین
clippings
سد کردن راه حریف از پشت باانداختن خود به زمین
reventment
روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
lapped
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
descentheight
ارتفاع لازم از سطح زمین برای کم کردن از ارتفاع هواپیما
fumbles
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumble
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbled
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
send in
وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
clowns
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
ground return
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
pancake
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancakes
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
geotaxis
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
hercules
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
center field
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
regulus
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com