English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 136 (7 milliseconds)
English Persian
gaoled زندان
gaoling زندان
gaols زندان
jail زندان
jailed زندان
jailing زندان
jails زندان
prison زندان
prisons زندان
dungeon زندان
dungeons زندان
imprisonment زندان
grate زندان
grated زندان
grates زندان
hothouse زندان
hothouses زندان
bridewell زندان
calaboose زندان
gaol زندان
hoosegow زندان
house of correction زندان
pokey زندان
presidio زندان
qoud زندان
quod زندان
tolbooth زندان
tollbooth زندان
slammer زندان
jug زندان [اصطلاح روزمره]
clink زندان [اصطلاح روزمره]
Other Matches
breakaway شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
house of d. زندان موقتی
penology اداره زندان
disprison از زندان دراوردن
dunggeon زندان زیرزمین
from out the prison از توی زندان
disciplinary segregation زندان انضباطی
disciplinary barracks زندان دژبان
maximum security prison زندان فوق امنیتی
to cage up در زندان افکندن
prison breaker زندان گریز
prison breaking زندان گریزی
solitary confinement زندان انفرادی
prison camps زندان صحرایی
life sentence حکم زندان
prison camp زندان صحرایی
to serve time در زندان بسربردن
to break the prison گریختن از زندان
sweatbox زندان مجرد
state prison زندان دولتی
state prison زندان ایالتی
serve time در زندان به سر بردن
put in jail به زندان انداختن
put in jail در زندان افکندن
solitary confinement زندان مجرد
incarcerated در زندان نهادن
incarcerates در زندان نهادن
incarcerating در زندان نهادن
warden رئیس زندان
wardens رئیس زندان
confinement زندان بودن
can زندان کردن
cells زندان انفرادی
canning زندان کردن
incarcerate در زندان نهادن
lockups زندان کردن
prisons زندان کردن
prison وابسته به زندان
prison زندان کردن
prisons وابسته به زندان
imprison زندان کردن
cells زندان تکی
imprisoning زندان کردن
imprisons زندان کردن
lockup زندان کردن
cans زندان کردن
confinement facility تاسیسات زندان
black holes زندان تاریک
bagnio زندان شرقی
wards سلول زندان
close confinement زندان انفرادی
ward سلول زندان
jailbreak فرار از زندان
jailbreaks فرار از زندان
cell زندان تکی
disciplinary barracks زندان انضباطی
cell زندان انفرادی
black hole زندان تاریک
dungeons سیاه چال ها [در زندان]
oubliettes سیاه چال ها [در زندان]
oubliette سیاه چال [در زندان]
wards حیاط محوطه زندان
ward حیاط محوطه زندان
dungeon سیاه چال [در زندان]
prison psychosis روان پریشی زندان
To beak jail . از زندان فرار کردن
marshall مارشال رئیس زندان
lay fast by the heels در بند یا زندان نهادن
prisoner of war cage زندان زندانیان جنگی
governors حاکم رئیس زندان
recommit دوباره زندان کردن
to bail out با ضمانت از زندان دراوردن
governor حاکم رئیس زندان
extra good time معافی مشروط از زندان
lay by the heels در بند یا زندان نهادن
bastille زندان عمومی سابق در
breach of prison جرم فرار از زندان
extra good time وقت معافیت از زندان
coop اغل گوسفند زندان
wardress نگهبان و محافظ زن در زندان
He was sent to jail. اورابه زندان انداختند
quads زندانی کردن در زندان افکندن
quad زندانی کردن در زندان افکندن
diversion استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
diversion law استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
to cast [throw] somebody into the dungeon به زندان انداختن کسی [تاریخ]
to dungeon somebody به زندان انداختن کسی [تاریخ]
run (someone) in <idiom> به زندان بردن ،دستگیر کردن
send up <idiom> حکم به زندان انداختن کسی
prison bird کسیکه زندان خانه او شده است
penitentiaries دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
jailŠetc کسیکه زندان خانه اوشده است
penitentiary دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
turnkey کلید دار زندان دستگاه انحراف سنج زاویه
oubiette زندان پنهان که در بالای ان یک روزنه هست و بس سیاه چال
negligent escape فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
colony موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم [مانند زندان]
court of record در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence. قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
contempt در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
Hard architecture [ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
habeas corpus دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
to release آزاد کردن [رها کردن ] [از زندان]
ransom وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com