Dictiornary-Farsi | زنده بواسطه نور | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
photobiotic	زنده بواسطه نور


Other Matches

vivisection	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisectional	زنده شکافی تشریح جانور زنده
in right of his wife	بواسطه
in d.of	بواسطه
for	بواسطه
from	بواسطه
by of	بواسطه
they fought with courage	از =بواسطه
on account of	بواسطه
by	از بواسطه
frae	بواسطه
because of	بواسطه
through	بواسطه
thru	بخاطر بواسطه
through	بواسطه سرتاسر
out-of-	در خارج بواسطه
out of	در خارج بواسطه
it is because	بواسطه انست که
for the sake of money	بواسطه پول
seaworn	ساییده بواسطه دریا
chemotherapy	درمان بواسطه موادشیمیایی
ipso jure	بواسطه خود قانون
ipso facto	بواسطه خود عمل
vivisect	موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
ipso facto	بواسطه ماهیت خود فعل
snow bound	بازمانده از زفتن بواسطه برف
forlackof shoes	بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
emprosthotonos	پیشامدگی بدن بواسطه کزاز
to blunder away	بواسطه سوء اداره تلف کردن
taeniasis	بدی مزاج بواسطه کرم کدو
land sick	کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
the veaael was neaped	کشتی بواسطه فرو کش اب بگل نشست
to strain under a load	درزحمت بودن بواسطه حمل یک بار
ness on his part	این بیشتر بواسطه کمرویی است
to grudge to do a thing	بواسطه لجاجت ازکردن کاری دریغ کردن
mithridatism	مصونیت از زهر بواسطه خوردن و کم کم افزودن برمقداران
men of light and leading	مردانی که بواسطه قوه رهنمایی صاحب نفوذمیشوند
to invalid a soldier home	سربازیرا بواسطه ناتوانی ازخدمت رها کردن
weather bound	ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
mondayish	بیحال در روز دوشنبه بواسطه بیکاری یکشنبه خسته از کار
to freshen rope	جای طنابی راکه بواسطه خوردن بچیزی ساییده میشودعوض کردن
fresh-	زنده
above ground	زنده
lived	:زنده
lived	زنده
alacritous	زنده
plaster of Paris	گچ زنده
alive	زنده
animates	زنده
live	زنده
living	زنده
lively <adj.>	دل زنده
genial <adj.>	دل زنده
cheerful <adj.>	دل زنده
coiner	زنده
live	:زنده
full of life	سر زنده
lively	زنده
liveliest	زنده
livelier	زنده
animate	زنده
dashing	زنده دل
freshest	زنده
quick	زنده
fresh	زنده
viviparous	زنده زا
biotic	زنده
vivific	زنده
cheerful <adj.>	زنده دل
quickest	زنده
quicker	زنده
live bearing	زنده زا
vivid	زنده
dapper	زنده دل
biogen	زنده زا
lighthearted	زنده دل
life full	سر زنده
skylarker	زنده دل
quick lime	اهک زنده
to restor to life	زنده کردن
playable	توپ زنده
call back to life	زنده کردن
calcined lime	اهک زنده
to bring to life	زنده کردن
pernoctation	شب زنده داری
to recover to life	زنده کردن
to call back to life	زنده کردن
to restorative to life	زنده کردن
to see the sun	زنده بودن
biopsy	زنده بینی
macroconsumer	زنده خوار
biophage	زنده خوار
quick clay	بتن زنده
quick ening	زنده کننده
resuscitator	زنده کننده
long live	زنده باد
long little	زنده باد
reviviscence	زنده سازی
live load	بار زنده
protoplast	واحدجرم زنده
resusctate	زنده کردن
live steam	بخار زنده
living soil	خاک زنده
living environment	محیط زنده
living organisms	موجودات زنده
irresuscitable	زنده نشدنی
lucubration	شب زنده داری
inter vivos	در میان زنده ها
resurge	زنده شدن
gamesome	زنده روح
ground ball	توپ زنده
restoration to life	زنده سازی
live ball	توپ زنده
spirituelle	بشاش سر زنده
he suffered at the stake	زنده سوخته شد
liveliness	زنده دلی
he suffered at the stake	او را زنده سوزاندند
spiritous	فعال زنده
restore to life	زنده کردن
in vivo	بافت زنده
living polymer	بسپار زنده
viva	زنده باد
resurrected	زنده کردن
resurrecting	زنده کردن
resurrects	زنده کردن
survive	زنده ماندن
survived	زنده ماندن
survives	زنده ماندن
surviving	زنده ماندن
liven	زنده شدن
revive	زنده شدن
revived	زنده شدن
revives	زنده شدن
quicken	زنده کردن
quicken	زنده شدن
quickened	زنده کردن
quickened	زنده شدن
quickens	زنده کردن
resurrect	زنده کردن
resuscitating	زنده کردن
resuscitates	زنده کردن
vivas	زنده باد
live	زنده بودن
live	زنده کردن
lived	زنده بودن
lived	زنده کردن
survived <past-p.>	زنده ماندن
wakeful	شب زنده دار
protoplasm	جرم زنده
survivors	زنده ماندگان
vigilance	شب زنده داری
resuscitate	زنده کردن
resuscitated	زنده کردن
quickens	زنده شدن
vive int	زنده باد!
live wires	سیم زنده
live wire	سیم زنده
activities	زنده دلی
activity	زنده دلی
survivor	شخص زنده
wight	موجود زنده
anabiosis	زنده سازی
wanener	شب زنده دار
bioderm	لایه زنده
vivify	زنده کردن
viviparity	زنده زایی
biogenic	زنده زایی
biomass	توده زنده
viable	زنده ماندنی
vigils	شب زنده داری
night waking	شب زنده داری
vigil	شب زنده داری
wake	شب زنده داری
waked	شب زنده داری
wakefulness	شب زنده داری
quicklime	اهک زنده
wakes	شب زنده داری
verve	زنده دلی
good	توپ زنده
up with peacel	زنده باد صلح
we are still above ground	هنوز زنده ایم
quick en	زنده کردن نیروبخشیدن به
viviparous	جانور زنده زا ولود
To bury blive.	زنده بگور کردن
to bury alive	زنده بگورکردن یاگذاشتن
She wI'll survive . She wI'll pull through.	زنده خواهد ماند
to have a wanton imagination	تخیلی زنده داشتن
within living memory	تا انجا که مردمان زنده
To keep late nights [hours]	شب زنده داری کردن
revenant	ادم زنده شده
organisms	ترکیب موجود زنده
revitalize	باز زنده ساختن
revitalized	باز زنده ساختن
galliard	ادم دل زنده و شاداب
revitalizes	باز زنده ساختن
He is not alive , is he ? Do you mean to say that he is alive ?	مگر زنده است ؟
revitalizing	باز زنده ساختن
night owl	ادم شب زنده دار
combat survival	زنده ماندن در رزم
wake	شب زنده داری کردن