English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
She wI'll survive . She wI'll pull through. زنده خواهد ماند
Other Matches
She wI'll never realize this wish. این آرزو بدلش خواهد ماند
that book will immortalize him ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
It will be interesting to see how the first free elections play themselves out. خیلی جالب خواهد بود تا ببینید که نتیجه اولین انتخابات آزاد چه خواهد شد .
it will make against us برای مازیان خواهد داشت بزیان ما تمام خواهد شد
vivisectional زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisection زنده شکافی تشریح جانور زنده
run دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
runs دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
vivisect موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
inertia ماند
residue پس ماند
residues پس ماند
remanence پس ماند
Water staing (long ) in one place becomes putrid . <proverb> آب که یک جا ماند مى گندد.
he did not open his lips خاموش ماند
it was left unfinished ناتمام ماند
inertial force نیروی ماند
storing می باقی می ماند
that borders upon madness اینکاربدیوانگی می ماند
store می باقی می ماند
residual magnetism مغناطیس پس ماند
magnetic inertia پس ماند مغناطیسی
moment of inertia گشتاور ماند
it was snowed under زیر برف ماند
principal moment of inertia لنگر اصلی ماند
principal axis of inertia محور اصلی ماند
He wisely stayed at home . عقل کردودرمنزل ماند
She was left out in the cold . she was left high and dry . سرش بی کلاه ماند
angular mass گشتاور ماند [فیزیک]
I couldnt (failed to) get that long- cherished wish. داغش به دلم ماند
rest mass جرم ماند [فیزیک]
proper mass جرم ماند [فیزیک]
invariant mass جرم ماند [فیزیک]
mass جرم ماند [فیزیک]
rotational inertia گشتاور ماند [فیزیک]
intrinsic mass جرم ماند [فیزیک]
It left a good taste in my mouth . مزه اش توی دهانم ماند
displacement hull قسمتی از بدنه قایق که در اب می ماند
much sugar was left قند زیادی باقی ماند
residual آنچه در پشت سر باقی می ماند
impulse پالسی که زمان کوتاهی می ماند
impulses پالسی که زمان کوتاهی می ماند
The would left a mark. جای زخم باقی ماند
That way, it stays in suspension. به این صورت معلق باقی می ماند.
pratincole سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
The judge remained an honest man all his life . قاضی تمام عمرش درستکار ماند
disclosing یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclose یات چیزی که باید مخفی می ماند
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] برف روی زمین نمی ماند.
impulsive آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
discloses یات چیزی که باید مخفی می ماند
duration مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
dead wood میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
baby split وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
A full purse never lacks friends.. <proverb> یک کیسه پر هرکز بدون رفیق نمى ماند .
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
sea echelon بخشی از ناوهای هجومی که در عملیات اب خاکی در دریاباقی می ماند
knuckle sprue استخوانهای ریخته گری-فولادی که در داخل کانالهاباقی می ماند
to gloze over one's words سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
This is an elusive word . این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
I dont quite remembered to post (mail)your letter. کاملا" بخاطرم ماند ( یادم نرفت ) که نامه تان را پست کنم
fairness شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
hypothecate در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
twill _ ان خواهد
that fauit will right itself خواهد شد
switching خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
he shall go خواهد رفت
the secret will open to me خواهد گردید
he will go خواهد رفت
it askes for attention دقت می خواهد
it will manifest it self اشکار خواهد شد
input دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
inputted دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
the truth will out . <proverb> یقیقت بر ملا خواهد شد .
She wI'll gradually soften . تدریجا" نرم خواهد شد
it will give rise to a quarrel مایه ستیزه خواهد شد
She wI'll regret it bitterly. مثل سگ پشیمان خواهد شد
the lord will provide خداوسیله خواهد ساخت
Well what does he want now ? خوب حا لاچه می خواهد ؟
i know that he will come من میدانم که او خواهد امد
do as you please هر چه دلتان می خواهد بکنید
The tree wI'll die . درخت خشک خواهد شد
it would be preferble to بهتر خواهد بود
it will manifest it self معلوم خواهد گشت
It wI'll clear up by morning . تا صبح هواصاف خواهد شد
It wI'll prove to be to your disadvantage. بضررت تمام خواهد شد
It wI'll get us into trouble. ما را به درد سر خواهد انداخت
The folwer wI'll die for want of water. گل از بی آبی خشک خواهد شد
criterion مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
Its color wI'lll fade. رنگش خواهد رفت
What impudence!what never !what cheek! واقعا" که خیلی رو می خواهد !
It wI'll overtake (befall) everyone. دامنگیر همه خواهد شد
steady state مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
accuracy تعریف دقیق تر خواهد بود
it will give rise to a quarrel نزاعی تولید خواهد کرد
if he wishes to be a اگرمی خواهد کسی بشود
near work کاری که نگاه نزدیک می خواهد
i do not u.his wanting to say نمیفهم چرامی خواهد بماند
sticker [guest] مهمانی که نمی خواهد برود
It wI'll spoil my appetite . اشتهایم راکور خواهد کرد
She wI'll arrive on friday morning . جمعه صبح وارد خواهد شد
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
Surely things wI'll turn out well for him in the end. مطمئنا" عاقبت بخیر خواهد شد
he would be sure to like it یقینا انرادوست خواهد داشت
who will pay for it کی هزینه انرا خواهد پرداخت
Sooner or later , he wI'll find out . دیر یا زود خواهد فهمید
who will pay for it کی پول انرا خواهد داد
He wI'll expedite our case. اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
I wI'll be greatly ( badly ) disgraced. بدجوری آبرویم خواهد رفت
which diffrence shall be settled only by ..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
whatsoever he doeth shall p هرچه میکند نیک انجام خواهد شد
output ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
outputs ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
She said it would rain and sure enough it did . گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
This book wI'll be a great success . این کتاب خیلی گه خواهد کرد
A new government wI'll take office . حکومت جدیدی سر کار خواهد آمد
We shall look into the matter in due ( good ) time . درموقع مناسب باین مطلب رسیدگه خواهد شد
He gave us to understand that he would help us. او [مرد] وعده داد که به ما کمک خواهد کرد.
he is sanguine of success خوش بین یادلگرم است که کامیاب خواهد شد
on shall from a quo rum جلسهای که باحضورنصف اعضابعلاوه یک تن رسمیت خواهد داشت
Things wI'll be looking up .Things wI'll be assuming a better shape (complexion). اوضاع صورت بهتری پیدا خواهد کرد
it will wear to your shape بپوشیدبهترمیشود درنتیجه پوشیدن قالب تن شما خواهد شد
genial <adj.> دل زنده
coiner زنده
biotic زنده
biogen زنده زا
vivific زنده
alacritous زنده
cheerful <adj.> دل زنده
animate زنده
above ground زنده
animates زنده
viviparous زنده زا
skylarker زنده دل
live bearing زنده زا
lighthearted زنده دل
cheerful <adj.> زنده دل
lively <adj.> دل زنده
full of life سر زنده
life full سر زنده
fresh زنده
quickest زنده
quick زنده
live :زنده
live زنده
quicker زنده
lived :زنده
lived زنده
dapper زنده دل
plaster of Paris گچ زنده
living زنده
lively زنده
dashing زنده دل
fresh- زنده
freshest زنده
liveliest زنده
vivid زنده
livelier زنده
alive زنده
end user شخصی که از وسیله یا برنامه یا محصول استفاده خواهد کرد
gigo اگر اطلاعات ورودی بد باشد خروجی هم بد خواهد بود
contingency plan برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
While the grass grows the cow starves . <proverb> تا علفها رشد کند گاو از گرسنى خواهد مرد .
He threatened to thrash the life out of me . تهدیدم کردکه آنقدر کتکم خواهد زد تا جانم دربیاید
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself . بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
He is trying to prove himself all the time. او [مرد] همیشه می خواهد نشان بدهد از پس کار بر می آید.
stagnation thesis ایجاد رکود اقتصادی اجتناب ناپذیر خواهد بود
Your train will leave from platform 8. قطار شما از سکوی شماره 8 حرکت خواهد کرد.
The judge will have the final say on the matter. قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
quick clay بتن زنده
quick ening زنده کننده
quick lime اهک زنده
restoration to life زنده سازی
liveliness زنده دلی
restore to life زنده کردن
resurge زنده شدن
resuscitator زنده کننده
live steam بخار زنده
resusctate زنده کردن
live load بار زنده
revives زنده شدن
reviviscence زنده سازی
survive زنده ماندن
resurrects زنده کردن
living environment محیط زنده
survived زنده ماندن
revive زنده شدن
revived زنده شدن
lucubration شب زنده داری
long live زنده باد
long little زنده باد
living soil خاک زنده
living polymer بسپار زنده
living organisms موجودات زنده
liven زنده شدن
surviving زنده ماندن
survivors زنده ماندگان
pernoctation شب زنده داری
playable توپ زنده
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com