Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
vertical sand drainage	زهکشهای قائم ماسهای چاه زهکش ماسهای زهکشهای ایستاده ماسهای
Other Matches
sabulous	ماسهای
sandy	ماسهای
arenaceous	ماسهای
sand mastic	ماستیک ماسهای
sandy soil	زمین ماسهای
sand cushion	بستر ماسهای
argilloarenaceous	خاک رس ماسهای
sand castings	قطعه ریختگی ماسهای
sand casting	ریخته گری ماسهای
dry sand molding	قالبریزی ماسهای خشک
dry sand mold	قالب ماسهای خشک
loam molding	قالب گیری ماسهای
loam molding shop	قالب گیری ماسهای
dry sand casting	ریخته گری ماسهای خشک
sand equivalent	درجه ماسهای بودن خاک
trap shot	ضربه به گوی از محدوده ماسهای
sand casting	ریخته گری قطعات فلزی باقابهای ماسهای
trapped	زمینی که دارای محدوده یاتلههای ماسهای بصورت مانع باشد
black wash	نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
open ditches	زهکشهای روباز
surface drains	زهکشهای سطحی
junction well	چاهها یا گودالهایی که درمحل تلاقی تغییر شیب زهکشهای زیرزمینی ایجادمیگردند
vertical retort tar	قطران کورههای ایستاده قطران قرعهای ایستاده
standing	ایستاده
static	ایستاده
stalled tank	تانک ایستاده
upright spin	چرخش ایستاده
on stilts	بالا ایستاده بل
offhand	تیراندازی ایستاده
stationary wave	موج ایستاده
stationary state	حالت ایستاده
semierect	نیمه ایستاده
standing start	استارت ایستاده
standee	شخص ایستاده
standing wave	موج ایستاده
stationary	لایتغیر ایستاده
he is on his legs	بر پا ایستاده است
drained	زهکش
draining	زهکش
drains	زهکش
collecting drain	زهکش
gulleys	زهکش
drain	زهکش
gullies	زهکش
gully	زهکش
standup goalie	دروازه بانی ایستاده
erectly	بطور ایستاده یا عمودی
to set	گذاشتن [در حالت ایستاده]
stand-up	روی پا ایستادن ایستاده
perpendicular	ستون وار ایستاده
quasi stationary state	شبه حالت ایستاده
statically	در حال ایستاده یا ساکن
stand up	روی پا ایستادن ایستاده
pervious blanket	لایه زهکش
collector ditch	راه اب زهکش
drainage basin	حوزه زهکش
main drain	زهکش اصلی
drain embankment of dam	خاکریزی زهکش سد
draining	زهکش فاضل اب
waste pipe	لوله زهکش
pervious blanket	فرش زهکش
collector	راه اب زهکش
collectors	راه اب زهکش
collector drain	زهکش اصلی
drained	زهکش فاضل اب
drainage course	لایه زهکش
drainpipe	زهکش ابگذر
drainpipes	زهکش ابگذر
drain	زهکش فاضل اب
drainage gallery	گالری زهکش
drain	کشیدن زهکش
drainage gallery	دالان زهکش
drained	کشیدن زهکش
draining	کشیدن زهکش
drains	زهکش فاضل اب
drains	کشیدن زهکش
drainage well	چاه زهکش
toe drain	زهکش پایه
tail drain	نهر زهکش
joint drain	زهکش عمودی
underdrain	زهکش زیرزمینی
drainage cut	زهکش میانبر
kick turn	دور زدن در حالت ایستاده
step through method	تیراندازی ایستاده با تیر وکمان
power form	تیراندازی ایستاده با تیر وکمان
offhand position	حالت ایستاده در تیر اندازی
to set	جای دادن [در حالت ایستاده]
corner-post	[پایه ایستاده در سنگ نبش]
I was standing at the street corner .	درگوشه خیابان ایستاده بودم
catch pit	مجرای روباز زهکش
french drain	زهکش خشکه چینی
dry stone drain	زهکش خشکه چینی
pointsman	عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
chest roll	چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
ashlering	[مجموعه ای از سنگ های ساختمانی کوتاه و ایستاده]
witness stand	محلی که شاهد درانجا ایستاده و شهادت میدهد
the taxis are on their rank	اتومبیلهای کرایهای درایستگاه خود ردیف ایستاده اند
vorticel	جانور ذره بینی حلقهای شکل که در اب ایستاده زندگی میکند
joystick	با حرکت دادن دسته ایستاده در پورت ورودی /خروجی کامپیوتر
joysticks	با حرکت دادن دسته ایستاده در پورت ورودی /خروجی کامپیوتر
accross the slope system	شبکهای زیرزمینی که در ان زهکش ها خط بزرگترین شیب را قطع می کنند
drain joints	فاصله بین تنبوشههای زهکش به منظور دخول اب به تنبوشه ها
righting	قائم
righted	قائم
upright	قائم
upstanding	قائم
vertical tail	دم قائم
vertical	قائم
right	قائم
normal	قائم
erects	قائم
plumb lines	خط قائم
plumb line	خط قائم
perpendecular	قائم
erect	قائم
erected	قائم
erecting	قائم
orthogonal	قائم
perpendecular	خط عمودی یا قائم
vertical force	نیروی قائم
true vertical	قائم واقعی
vertical photograph	عکس قائم
semierect	نیمه قائم
vertical drop	ابشار قائم
vertical speed	سرعت قائم
quadratic	منشور قائم
increate	قائم بالذات
high angle	تیر قائم
ordinate	بعد قائم
subrogation	قائم مقامی
normal vector	بردار قائم
normal plane	صفحه قائم
self perpetuation	قائم بذات
normal axis	محور قائم
self consistent	قائم بالذات
vertical cut	برش قائم
local vertical	قائم محلی
vertical creep	وارفتگی قائم
vertical circle	دایره قائم
vertical bulking	کمانش قائم
locumtenens	قائم مقام
vertical axis	محور قائم
vertical envelopement	احاطه قائم
subsitute	قائم مقام
deputy	قائم مقام
rectangular	قائم الزاویه
prop	تقویت قائم
substitute	قائم مقام
righting	قائم نگاهداشتن
propped	تقویت قائم
righted	قائم نگاهداشتن
right	قائم نگاهداشتن
stake	قائم کردن
staked	قائم کردن
substituted	قائم مقام
right-angled	قائم الزاویه
vicar	قائم مقام
locums	قائم مقام
locum	قائم مقام
substantive	قائم بذات
successor	قائم مقام
surreptitiously	قائم مقام
deputies	قائم مقام
substituting	قائم مقام
stakes	قائم کردن
enveloping	احاطه قائم
vicars	قائم مقام
envelopment	احاطه قائم
envelops	احاطه قائم
surrogates	قائم مقام
enveloped	احاطه قائم
envelop	احاطه قائم
surrogate	قائم مقام
normal acceleration	شتاب قائم
vice chancellor	قائم مقام
vice-chancellor	قائم مقام
vice-chancellors	قائم مقام
propping	تقویت قائم
abeam	قائم بر مسیرحرکت
apeak	عمودی قائم
surrogate	قائم مقام شدن
deputies	نایب قائم مقام
deputies	قائم مقام جانشین
right cone	مخروط قائم [ریاضی]
surrogates	قائم مقام شدن
zenith	نقطه قائم بر نافر
vertical photograph	عکس هوایی قائم
vertical probable error	اشتباه احتمالی قائم
vertical envelopement	حرکت دورانی قائم
wedges	اسکنه کولاس قائم
vertical deformation	تغییر شکل قائم
wedged	اسکنه کولاس قائم
wedge	اسکنه کولاس قائم
vicegerent	جانشین قائم مقام
vertical center line illusion	خطای خط قائم مرکزی
wedging	اسکنه کولاس قائم
upload	همنه قائم نیرو
short scope buoy	بویه شناور قائم
deputy	نایب قائم مقام
ablique coordinates	دستگاه مختصات قائم

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com