Dictiornary-Farsi | زیاد ازاد گذاردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (12 milliseconds)

English	Persian
overindulge	زیاد ازاد گذاردن


Other Matches

glide path	مسیر حرکت ازاد یا پرواز ازاد هواپیما یاموشک
to impress a mark on something	نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
load call	وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition	احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.	زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
free gyroscope	نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
overbuild	زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
high sea	دریای ازاد دریای ازاد خارج از مرزکشور
to hold somebody in great respect	کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
free enterprise	اقتصاد ازاد اقتصاد بازار ازاد
to lay it on with a trowel	گذاردن
tabled	تو گذاردن
skews	کج گذاردن
tables	تو گذاردن
tabling	تو گذاردن
instate	گذاردن
table	تو گذاردن
set	گذاردن
sets	گذاردن
skewing	کج گذاردن
impone	گذاردن
setting up	گذاردن
to lay it on thick	گذاردن
to leave out	جا گذاردن
skew	کج گذاردن
lays	گذاردن
invests	گذاردن
lay	گذاردن
invested	گذاردن
repose	گذاردن
reposal	گذاردن
invest	گذاردن
investing	گذاردن
checks	نشان گذاردن
schedules	دربرنامه گذاردن
to d. up	خوراک گذاردن
impress	نشان گذاردن
table	معوق گذاردن
impressed	باقی گذاردن
impressed	نشان گذاردن
tabled	معوق گذاردن
impresses	باقی گذاردن
bestow	امانت گذاردن
bestows	امانت گذاردن
stroked	سرکش گذاردن
stroke	سرکش گذاردن
interposes	پا به میان گذاردن
interposed	پا به میان گذاردن
stroking	سرکش گذاردن
interposing	پا به میان گذاردن
place	در محلی گذاردن
adopt	نام گذاردن
places	در محلی گذاردن
placing	در محلی گذاردن
impress	باقی گذاردن
bestowed	امانت گذاردن
work on/upon <idiom>	تفثیر گذاردن
interpose	پا به میان گذاردن
bestowing	امانت گذاردن
strokes	سرکش گذاردن
consigning	امانت گذاردن
consigns	امانت گذاردن
silo	در سیلو گذاردن
checked	نشان گذاردن
check	نشان گذاردن
contradistinguish	فرق گذاردن
imprints	گذاردن زدن
imprinted	گذاردن زدن
consigned	امانت گذاردن
consign	امانت گذاردن
reposit	ودیعه گذاردن
thwarted	بی نتیجه گذاردن
pyx	درجعبه گذاردن
put away	کنار گذاردن
thwart	بی نتیجه گذاردن
pt down	کنار گذاردن
bulid	بنیان گذاردن
placing at disposal	در دسترس گذاردن
imprint	گذاردن زدن
skew	اریب گذاردن
pouches	درجیب گذاردن
pouch	درجیب گذاردن
suspends	معوق گذاردن
suspending	معوق گذاردن
suspend	معوق گذاردن
tabling	معوق گذاردن
tables	معوق گذاردن
schedule	دربرنامه گذاردن
to join in	پامیان گذاردن
skewing	اریب گذاردن
demark	نشان گذاردن
skews	اریب گذاردن
embowel	در روده گذاردن
scheduled	دربرنامه گذاردن
collocates	پهلوی هم گذاردن
interlocate	در میان گذاردن
interlay	در میان گذاردن
leave	باقی گذاردن
endorsing	صحه گذاردن
endorses	صحه گذاردن
procrastinate	معوق گذاردن
procrastinates	معوق گذاردن
novelize	بدعت گذاردن
procrastinating	معوق گذاردن
collocated	پهلوی هم گذاردن
collocate	پهلوی هم گذاردن
to step in	پامیان گذاردن
demarcates	نشان گذاردن
sashes	پنجره گذاردن
sash	پنجره گذاردن
procrastinated	معوق گذاردن
demarcate	نشان گذاردن
incase	در جعبه گذاردن
assess	خراج گذاردن بر
reverence	احترام گذاردن
innovate	بدعت گذاردن
innovated	بدعت گذاردن
innovating	بدعت گذاردن
innovates	بدعت گذاردن
demarcated	نشان گذاردن
assessed	خراج گذاردن بر
assesses	خراج گذاردن بر
endorsed	صحه گذاردن
endorse	صحه گذاردن
to leave behind	درپس گذاردن
to leave unsaid	نا گفته گذاردن
demarcating	نشان گذاردن
assessing	خراج گذاردن بر
imburse	درکیسه گذاردن
collocating	پهلوی هم گذاردن
expose	روباز گذاردن
exposes	روباز گذاردن
to strike in	پامیان گذاردن
exposing	بی حفاظ گذاردن
awards	امانت گذاردن
awarding	امانت گذاردن
awarded	امانت گذاردن
exposing	روباز گذاردن
encapsulate	درکپسول گذاردن
encapsulates	درکپسول گذاردن
encapsulating	درکپسول گذاردن
impresses	نشان گذاردن
shelve	در قفسه گذاردن
award	امانت گذاردن
shelved	در قفسه گذاردن
exposes	بی حفاظ گذاردن
put up	در فرف گذاردن
to leave behind	باقی گذاردن
expose	بی حفاظ گذاردن
underdo	از کار کم گذاردن
leaving	باقی گذاردن
leave alone	بحال گذاردن
impressing	نشان گذاردن
impressing	باقی گذاردن
put-up	در فرف گذاردن
leave alone	تنها گذاردن
gage	وثیقه گذاردن
surcharges	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
thole	گذاردن اجازه دادن
insert	در جوف چیزی گذاردن
inserting	در جوف چیزی گذاردن
jacket	پوشاندن درپوشه گذاردن
inserts	در جوف چیزی گذاردن
jackets	پوشاندن درپوشه گذاردن
chalks	باگچ نشان گذاردن
trailing	اثرپا باقی گذاردن
trail	اثرپا باقی گذاردن
trailed	اثرپا باقی گذاردن
put on	: تحمیل کردن گذاردن
to foil a plan	عقیم گذاردن نقشه ای
chalk	باگچ نشان گذاردن
shuffle off	بدوش دیگری گذاردن
chalked	باگچ نشان گذاردن
chalking	باگچ نشان گذاردن
trails	اثرپا باقی گذاردن
diaphragm	حجاب یاپرده گذاردن
cipher	صفر گذاردن برمزدراوردن
ciphers	صفر گذاردن برمزدراوردن
cyphers	صفر گذاردن برمزدراوردن
station	درپست معینی گذاردن
stationed	درپست معینی گذاردن
stations	درپست معینی گذاردن
tick	خطنشان گذاردن خط کشیدن
degenerating	روبه انحطاط گذاردن
crates	صندوقه درجعبه گذاردن
ticked	خطنشان گذاردن خط کشیدن
ticks	خطنشان گذاردن خط کشیدن
pose	: مطرح کردن گذاردن
posed	: مطرح کردن گذاردن
poses	: مطرح کردن گذاردن
posing	: مطرح کردن گذاردن
to serve up	گذاردن یادرفرف ریختن
degenerates	روبه انحطاط گذاردن
degenerate	روبه انحطاط گذاردن
degenerated	روبه انحطاط گذاردن
crate	صندوقه درجعبه گذاردن
diaphragms	حجاب یاپرده گذاردن
overprice	بیش از حد قیمت گذاردن
deposit in the bank	در بانک به ودیعه گذاردن