English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (29 milliseconds)
English Persian
groom زیبا کردن داماد شدن
grooms زیبا کردن داماد شدن
Other Matches
tittivate زیبا کردن
titivate زیبا کردن
adorns زیبا کردن
adorn زیبا کردن
smarten زیبا کردن
embellish زیبا کردن پیراستن
embellished زیبا کردن پیراستن
embellishes زیبا کردن پیراستن
embellishing زیبا کردن پیراستن
pretty to look at [to watch] زیبا [خوشگل] برای نگاه کردن
son inlaw داماد
son-in-law داماد
sons-in-law داماد
brother in law هم داماد
groom داماد
brothers-in-law هم داماد
bridegroom داماد
bridegrooms داماد
birdegroom داماد
bride groom داماد
son in law داماد
brother-in-law هم داماد
grooms داماد
birdegroom تازه داماد
bridesman ساقدوش داماد
groomsman ساقدوش داماد
best man ساقدوش داماد
paranymph دختر ملازم عروس به خانه داماد
picturesque زیبا
scrumptious زیبا
sightliness زیبا
crumpet زن زیبا
queen of love زن زیبا
belle زن زیبا
belles زن زیبا
fairs زیبا
fair زیبا
fairer زیبا
fairest زیبا
dinky زیبا
goodly زیبا
cutest زیبا
cuter زیبا
cute زیبا
pulchritudinous زیبا
spiffy زیبا
beautiful زیبا
queen of hearts زن زیبا
good looking زیبا
good-looking زیبا
well favored زیبا
yummy زیبا
inelegant نا زیبا
crumpets زن زیبا
stylish زیبا
gainly زیبا
eyeful زیبا
chic زیبا
beauteous زیبا
elegant زیبا
swell زیبا
swelled زیبا
swells زیبا
bonny زیبا
lapwings مرغ زیبا
handsomely بطور زیبا
beaux arts هنرهای زیبا
nymph زن بسیار زیبا
habiliment لباس زیبا
peach زن یادختر زیبا
knockout <idiom> خانم زیبا
deluxe بسیار زیبا
peewits مرغ زیبا
She looks nice. او [زن] زیبا است.
peewit مرغ زیبا
killdeer مرغ زیبا
peaches زن یادختر زیبا
lapwing مرغ زیبا
corking خیلی زیبا
She looks appealing. او [زن] زیبا است.
nymphs زن بسیار زیبا
beautification زیبا سازی
smatt زیبا باهوش
proper dress جامه زیبا
well favoured زیبا خوشگل
fine arts هنرهای زیبا
beauties زنان زیبا
graphic arts هنرهای زیبا
to look good زیبا بودن
beautifully بطور زیبا
beauty زنان زیبا
prettyish نسبتا زیبا
china aster گل رعنا زیبا
pewit مرغ زیبا
to be good-looking زیبا بودن
titivate اراستن زیبا شدن
nymphet دختر کوچک و زیبا
well lookirg زیبا خوش منظر
virtuosity استعدادهنرهای زیبا یا فنون
tittivate اراستن زیبا شدن
queen of heaven نام زن ژوپیطر زن زیبا
conservatoire اموزشگاه هنرهای زیبا
dressed to the nines (teeth) <idiom> زیبا وبرازندهلباس پوشیدن
plumate دارای پر وبال زیبا
pinup تصویر دختر زیبا
aesthete طرفدار صنایع زیبا
handsome خوش قیافه زیبا
aesthetes طرفدار صنایع زیبا
conservatory هنرستان هنرهای زیبا
bonnily بطرز زیبا ودلپذیر
venus زن زیبا ستاره زهره
greenhouse هنرستان هنرهای زیبا
conservatories هنرستان هنرهای زیبا
trimly بطور اراسته و زیبا
dilettanti دوستدارتفننی صنایع زیبا
dilettante دوستدارتفننی صنایع زیبا
dilettantes دوستدارتفننی صنایع زیبا
the nine نه تن الهه شعر و هنرهای زیبا
belles lettres شعر و اثارادبی زیبا وهنری
shangri شهر زیبا سرزمین دلخواه
specious دارای فاهر زیبا وفریبنده
Ravishingly beautiful. مثل پنجه آفتاب ( بسیار زیبا )
Ravishingly beautiful . مثل ماه شب چهارده ( بی نهایت زیبا )
to look like a million dollars [bucks] [American E] <idiom> بسیار زیبا بودن [اصطلاح روزمره]
aestheticism زیبایی پرستی علاقمندی به هنرهای زیبا
belletrist نویسنده شعر و اثارادبی زیبا ادیب
newlywed تازه داماد تازه عروس
Frigi darium [تزئینات زیبا و بزرگ در حمام های رومی]
to look [feel] like a million dollars بسیار زیبا [به نظر آمدن] بودن [اصطلاح روزمره]
dressage حرکات زیبا و شیرین کاری اسبهای تربیت شده
cinerarium [گلدان یا ظرف زیبا شبیه جعبه برای نگهداری خاکستر مردگان]
bimbo زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
painted woman زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
grunter [Australian E] زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
tootsie زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
goer زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
chippy زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com