Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English
Persian
demerse
زیراب کردن غوطه دادن
Other Matches
soaks
غوطه دادن
dunking
غوطه دادن
dunks
غوطه دادن
dunk
غوطه دادن
immerge
غوطه دادن
dunked
غوطه دادن
submerse
غوطه دادن
dip
غوطه دادن
immersing
غوطه دادن
soak
غوطه دادن
immerses
غوطه دادن
dips
غوطه دادن
immerse
غوطه دادن
immersed
غوطه دادن
dap
غوطه دادن شستشودادن
dips
تعمید دادن غوطه ور شدن
dip
تعمید دادن غوطه ور شدن
drain
زیراب
outlet
زیراب
drains
زیراب
outlets
زیراب
draining
زیراب
drained
زیراب
undersea
متحرک در زیراب
bottoms
قسمت زیراب کشتی
bottom
قسمت زیراب کشتی
hydraulic lime engineering
ملاطی که در زیراب سفت میشود
scuba
وسیله ماندن غواص در زیراب
engulfs
غرق کردن در غوطه ورساختن
engulfing
غرق کردن در غوطه ورساختن
engulfed
غرق کردن در غوطه ورساختن
engulf
غرق کردن در غوطه ورساختن
immerse
غوطه ور کردن شناور نمودن
immersed
غوطه ور کردن شناور نمودن
immersing
غوطه ور کردن شناور نمودن
immerses
غوطه ور کردن شناور نمودن
plunge
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunges
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunged
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
delay release sinker
وسیله غوطه ور کننده مین زمانی غوطه ور کننده مین تاخیری
wet stowage
نوعی روش بارگیر مهمات درخودروها با غوطه ور کردن انها در مایعات ضد شعله
lohmannizing
غوطه ور ساختن فلز درنمکهای ملقمه کننده و سپس روکش کردن انها توسط دو یاچند الیاژ پوشاننده محافظ
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
soak
غوطه
soaks
غوطه
ducker
غوطه زن
adrift
<adj.>
غوطه ور
plunges
غوطه
dip
غوطه
plunge
غوطه
plunged
غوطه
dips
غوطه
floating
غوطه ور
dived
غوطه خوردن
immersion heater
اب گرم کن غوطه ور
submerge
غوطه ورساختن
submerges
غوطه ورساختن
plunges
غوطه ور شدن
immersion
غوطه وری
immersion
غوطه ور شدن
submerging
غوطه ورساختن
immersion thermometer
دماسنج غوطه ور
dive
غوطه خوردن
immersion heater
گرمکن غوطه ور
skirter
غوطه زدن
immersion vibrator
لرزاننده غوطه ور
submers
غوطه ورساختن
immergence
غوطه ورسازی
plunged
غوطه خوردن
plunged
غوطه ور شدن
submerged
غوطه ورساختن
buoyant mine
مین غوطه ور
suspended load
مواد غوطه ور
float into position
غوطه ور شدن
soak
غوطه وری
plunge
غوطه خوردن
immersion heaters
اب گرم کن غوطه ور
plunges
غوطه خوردن
immersion heaters
گرمکن غوطه ور
overwhelms
غوطه ورساختن
soaks
غوطه وری
overwhelmed
غوطه ورساختن
overwhelm
غوطه ورساختن
plunge
غوطه ور شدن
submergence
غوطه وری
submergible
غوطه ور کردنی
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
ducks
اردک ماده غوطه
submerged arc welding
جوش قوسی غوطه ور
abyss
غوطه ورساختن مغاک
abysses
غوطه ورساختن مغاک
plunger
شناور کاربوراتور غوطه ور
submersible
قابل غوطه وری
submersible
غوطه ور شناور زیرابی
bouquet mine
مین سطلی غوطه ور
duck
اردک ماده غوطه
ducked
اردک ماده غوطه
duckings
اردک ماده غوطه
abysm
غوطه ورساختن مغاک
dipneedle circuit
مدارمغناطیسی مین غوطه ور
souse
دراب غوطه ورشدن
plungers
شناور کاربوراتور غوطه ور
overwhelmed with reflection
غوطه وردر فکر
wallow
در گل و لای غوطه خوردن
wallowed
در گل و لای غوطه خوردن
wallowing
در گل و لای غوطه خوردن
wallows
در گل و لای غوطه خوردن
snagline mine
مین باشاخک غوطه ور
to go a mucker on or over
در کاری یا چیزی غوطه ورشدن
to overload someone
[with something]
کسی را
[با چیزی]
غوطه ورساختن
pensiveness
تفکر غوطه وری دراندیشه
recollect
در بحر تفکر غوطه ورشدن
ducker
غوطه خور مرغابی گیر
recollecting
در بحر تفکر غوطه ورشدن
To wallow in vice .
درمنجلاب فساد غوطه ور بودن
recollects
در بحر تفکر غوطه ورشدن
recollected
در بحر تفکر غوطه ورشدن
to bathe in blood
درخون غوطه خوردن یا اغشتن
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
dip
فروبردن و دراوردن از مایع غوطه ور شدن
pickling
غوطه ور ساختن در محلول رقیق اسید
dips
فروبردن و دراوردن از مایع غوطه ور شدن
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
immersed density
وزن مخصوص جسم در حال غوطه وری
vapor degreasing
غوطه ور ساختن قطعات دربخار حلالات داغ
ducking stool
کرسی ای که زنان بدکاررابدان بسته ودراب پرت کرده غوطه میدادند
reserve buoyancy
جرم اضافی برای غوطه ورساختن کامل شناورها یابدنه هواپیمای دریایی
cyaniding
سخت گردانی سطح قطعات فولادی با غوطه ورسازی انهادر حمام نمکهای سیانید
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
parkerizing
عملیاتی که در ان فلز درمحلولی از اسید فسفریک ودی اکسید منگنز داغ شده وسپس در روغن غوطه ورمیگردد تا از خوردگی فلزجلوگیری گردد
designs
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
design
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
continous immersion test
ازمایش فروبری دائمی ازمایش غوطه وری
kite
کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
kites
کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
flotation
قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
swimming capability
قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
collimate
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursues
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
lay
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicating
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicates
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
receive
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
receives
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
out lawry
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
lays
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicate
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
anneal
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
to veer and heul
پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
pay
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pays
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
sinker
غوطه ور کننده مین شناورکننده مین
sinkers
غوطه ور کننده مین شناورکننده مین
designates
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
compensates
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
statements
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
hires
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
hire
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
connects
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
to adjust
وفق دادن
[سازگار کردن]
[مطابق کردن ]
introduces
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
mounts
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
introduced
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
designate
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
mount
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
designating
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
statement
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
set out
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
compensated
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
hiring
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
propagated
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
connect
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
propagating
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com