English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (32 milliseconds)
English Persian
submarine زیردریا حرکت کردن
submarines زیردریا حرکت کردن
Other Matches
undersea زیردریا
undertow جریان اب زیردریا
sofar دستگاه ثبت انفجار در زیردریا
cruised سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
differential ailerons ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
raster سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
sailings باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
waved حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinting فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouse نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
lumbers چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braided ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbering چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braids ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbered چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumber چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braid ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
move on ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trackball وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
move off the ball حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
tape وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tapes وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroke حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
taped وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
fish tailing حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
stroked حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
loitering معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiters معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
to bear oneself حرکت کردن
departures حرکت کردن
waggling حرکت کردن
to weigh anchor حرکت کردن
get under way حرکت کردن
moves حرکت کردن
waggles حرکت کردن
moved حرکت کردن
have way on حرکت کردن
waggle حرکت کردن
sail حرکت کردن
waggled حرکت کردن
sailings حرکت کردن
sailed حرکت کردن
departure حرکت کردن
inch حرکت کردن
whir حرکت کردن
skew کج حرکت کردن
move حرکت کردن
skews کج حرکت کردن
skewing کج حرکت کردن
counter clockwise حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
transferring حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfers حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
dart بسرعت حرکت کردن
zigzag حرکت زیگزاگی کردن
to bolt ناگهانی حرکت کردن
lug سنگین حرکت کردن
to tail to the tide باجزرومد حرکت کردن
sneak دزدکی حرکت ه کردن
lugs سنگین حرکت کردن
spiraling بطورمارپیچ حرکت کردن
streaks بسرعت حرکت کردن
lugging سنگین حرکت کردن
lugged سنگین حرکت کردن
sneaked دزدکی حرکت ه کردن
darted بسرعت حرکت کردن
zigzags حرکت زیگزاگی کردن
darting بسرعت حرکت کردن
streaking بسرعت حرکت کردن
streaked بسرعت حرکت کردن
streak بسرعت حرکت کردن
infile به ستون دو حرکت کردن
sneaks دزدکی حرکت ه کردن
zigzagging حرکت زیگزاگی کردن
underway در حال حرکت کردن
lazy باکندی حرکت کردن
laziest باکندی حرکت کردن
lazier باکندی حرکت کردن
zigzagged حرکت زیگزاگی کردن
pule باصدا حرکت کردن
ranges سیر و حرکت کردن
spanked با سرعت حرکت کردن
spanks با سرعت حرکت کردن
ranged سیر و حرکت کردن
jink بسرعت حرکت کردن
crawfish به پشت حرکت کردن
sail با نازوعشوه حرکت کردن
sailed با نازوعشوه حرکت کردن
sailings با نازوعشوه حرکت کردن
spirals بطورمارپیچ حرکت کردن
skeet باسرعت حرکت کردن
spiralling بطورمارپیچ حرکت کردن
spiraled بطورمارپیچ حرکت کردن
spiral بطورمارپیچ حرکت کردن
make leeway حرکت پهلویی کردن
larrup سنگین حرکت کردن
to move on واداربه حرکت کردن
spank با سرعت حرکت کردن
spiralled بطورمارپیچ حرکت کردن
crab به پهلو حرکت کردن
trails بدنبال حرکت کردن
trances باچالاکی حرکت کردن
trailing بدنبال حرکت کردن
crabs به پهلو حرکت کردن
trailed بدنبال حرکت کردن
trance باچالاکی حرکت کردن
to make an early start زود حرکت کردن
trail بدنبال حرکت کردن
whirry بعجله حرکت کردن
range سیر و حرکت کردن
lomomote از جایی بجایی حرکت کردن
shuffling این سو وان سو حرکت کردن
change down به دنده سنگین حرکت کردن
fudges فریفتن اهسته حرکت کردن
belts باشدت حرکت یا عمل کردن
skips رقص کنان حرکت کردن
belted باشدت حرکت یا عمل کردن
belt باشدت حرکت یا عمل کردن
shuffles این سو وان سو حرکت کردن
fudged فریفتن اهسته حرکت کردن
shuffled این سو وان سو حرکت کردن
shuffle این سو وان سو حرکت کردن
fudge فریفتن اهسته حرکت کردن
paddling با باله شنا حرکت کردن
lob با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
lobbed با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
skulked گروه دزدکی حرکت کردن
lobbing با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
lobs با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
criss-crosses بهطور متقاطع حرکت کردن
skulking گروه دزدکی حرکت کردن
criss-crossed بهطور متقاطع حرکت کردن
paddles با باله شنا حرکت کردن
paddled با باله شنا حرکت کردن
draw away جلوتر از دیگران حرکت کردن
criss-cross بهطور متقاطع حرکت کردن
skulks گروه دزدکی حرکت کردن
skulk گروه دزدکی حرکت کردن
skip رقص کنان حرکت کردن
sway away رد کردن ضربه با حرکت بدن
skipped رقص کنان حرکت کردن
paddle با باله شنا حرکت کردن
maneuver حرکت جنگی مانور کردن
whish باصدای هیس حرکت کردن
rippling بطور موجی حرکت کردن
slugs مثل حلزون حرکت کردن
moved حرکت کردن تکان خوردن
to flounce حرکت تند و ناگهانی کردن
rippled بطور موجی حرکت کردن
ripple بطور موجی حرکت کردن
troupe بصورت دسته حرکت کردن
troupes بصورت دسته حرکت کردن
slugged مثل حلزون حرکت کردن
slug مثل حلزون حرکت کردن
ripples بطور موجی حرکت کردن
departing روانه شدن حرکت کردن
ambulate حرکت کردن درحرکت بودن
moves حرکت کردن تکان خوردن
To move backwards and forwards. عقب وجلو حرکت کردن
departs روانه شدن حرکت کردن
depart روانه شدن حرکت کردن
leapfrog باجست وخیز حرکت کردن
leapfrogged باجست وخیز حرکت کردن
leapfrogging باجست وخیز حرکت کردن
to outgo حرکت کردن [به مقصدی] [کشتی]
jibing ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibes ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibed ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
fudging فریفتن اهسته حرکت کردن
jibe ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
accost در امتداد چیزی حرکت کردن
accosted در امتداد چیزی حرکت کردن
maneuver حرکت دادن یاحرکت کردن
leapfrogs باجست وخیز حرکت کردن
freewheels با ازادی حرکت وجنبش کردن
freewheeled با ازادی حرکت وجنبش کردن
freewheel با ازادی حرکت وجنبش کردن
move حرکت کردن تکان خوردن
accosts در امتداد چیزی حرکت کردن
to fall down the river باجریان رودخانه حرکت کردن
accosting در امتداد چیزی حرکت کردن
gibes ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com