Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 69 (8 milliseconds)
English
Persian
it was snowed under
زیر برف ماند
Search result with all words
word
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
worded
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
dead wood
میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
duration
مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
fairness
شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
impulse
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
impulses
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
impulsive
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
disclose
یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses
یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclosing
یات چیزی که باید مخفی می ماند
switching
خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
residue
پس ماند
residues
پس ماند
separate
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separated
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separates
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
input
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
inputted
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
store
می باقی می ماند
storing
می باقی می ماند
residual
آنچه در پشت سر باقی می ماند
inertia
ماند
shelf life
مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
baby split
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
displacement hull
قسمتی از بدنه قایق که در اب می ماند
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
gresham's law
پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
he did not open his lips
خاموش ماند
hypothecate
در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
inertial force
نیروی ماند
it was left unfinished
ناتمام ماند
knuckle sprue
استخوانهای ریخته گری-فولادی که در داخل کانالهاباقی می ماند
magnetic inertia
پس ماند مغناطیسی
moment of inertia
گشتاور ماند
much sugar was left
قند زیادی باقی ماند
pratincole
سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
principal axis of inertia
محور اصلی ماند
principal moment of inertia
لنگر اصلی ماند
remanence
پس ماند
residual magnetism
مغناطیس پس ماند
sea echelon
بخشی از ناوهای هجومی که در عملیات اب خاکی در دریاباقی می ماند
steady state
مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
that borders upon madness
اینکاربدیوانگی می ماند
to gloze over one's words
سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
The would left a mark.
جای زخم باقی ماند
I dont quite remembered to post (mail)your letter.
کاملا" بخاطرم ماند ( یادم نرفت ) که نامه تان را پست کنم
I couldnt (failed to) get that long- cherished wish.
داغش به دلم ماند
She wI'll never realize this wish.
این آرزو بدلش خواهد ماند
He wisely stayed at home .
عقل کردودرمنزل ماند
This is an elusive word .
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
She was left out in the cold . she was left high and dry .
سرش بی کلاه ماند
She wI'll survive . She wI'll pull through.
زنده خواهد ماند
The judge remained an honest man all his life .
قاضی تمام عمرش درستکار ماند
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
It left a good taste in my mouth .
مزه اش توی دهانم ماند
Water staing (long ) in one place becomes putrid .
<proverb>
آب که یک جا ماند مى گندد.
This door will not last (long)on its hinges .
<proverb>
این در به این پاشنه نمى ماند .
A full purse never lacks friends..
<proverb>
یک کیسه پر هرکز بدون رفیق نمى ماند .
The snow doesn't stay on the ground.
[The snow doesn't stick.]
[American English]
,
[The snow doesn't settle.]
[British English]
برف روی زمین نمی ماند.
angular mass
گشتاور ماند
[فیزیک]
rotational inertia
گشتاور ماند
[فیزیک]
That way, it stays in suspension.
به این صورت معلق باقی می ماند.
invariant mass
جرم ماند
[فیزیک]
rest mass
جرم ماند
[فیزیک]
intrinsic mass
جرم ماند
[فیزیک]
proper mass
جرم ماند
[فیزیک]
mass
جرم ماند
[فیزیک]
Partial phrase not found.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com