Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
bioluminescence
زیست تابی
Other Matches
to tip something
[British E]
ذخیره کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
ته نشین شدن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
رسوب کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
luminescence
شب تابی
impatience
بی تابی
bioluminescence
شب تابی
magniloquence
پر اب و تابی
phosphorism
شب تابی
phosphorescence
روشنایی شب تابی
chrominance
رنگ تابی
doubling
دولا تابی
fox fire
شب تابی چوب ها
twisting
چندلا تابی
luminescence
روشن تابی
eco-branch
شعبه زیست بوم
[شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
chrominance channel
کانال رنگ تابی
chrominance signal
پیام رنگ تابی
She is extremly restive.
خیلی بی تابی می کند
The baby is restless.
نوزاد بی تابی می کند
carrier color signal
پیام رنگ تابی
spinning frame
چهارچوب یا دستگاه نخ تابی
carrier chrominance signal
پیام رنگ تابی
restlessly
از روی بی تابی یا بیقراری
schiller
زرق وبرق یا شب تابی
phew
برای نشان دادن بی تابی
chrominance amplifier
فزون ساز رنگ تابی
sea fire
شب تابی دریا دراثر جانوران شب تاب وغیره
environmental preservation
نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
single yarn
نخ یک لا
[این نخ از تابیده شدن الیاف در یک جهت بوجود می آید و قبل از مرحله چندلا تابی است.]
bio-
زیست -
symbion
هم زیست
subsistence
زیست
performance of the dam
زیست سد
biogen
زیست زا
biotype
زیست گروه
liveware
زیست افزار
livability
زیست پذیری
life force
زیست نیرو
life space
فضای زیست
biometrics
زیست سنجش
biometrics
زیست سنجی
biopolymer
زیست بسپار
biospher
زیست کره
exvia
برون زیست
biomechanics
زیست مکانیک
libidinal
زیست مایهای
biometry
زیست سنجی
subsisted
زیست کردن
biotechnology
زیست فناوری
colony
زیست گاه
biogas
زیست گاز
biogases
زیست گاز
biological clock
زیست گشت
eco-
زیست بوم
homeland
زیست بوم
homelands
زیست بوم
joie de vivre
زیست شادی
biological chemistry
زیست شیمی
biochemists
زیست شیمیدان
biochemist
زیست شیمیدان
subsists
زیست کردن
libidos
زیست مایه
subsisting
زیست کردن
subsist
زیست کردن
inhabitant
زیست کننده در
work
زیست عمل
worked
زیست عمل
biology
زیست شناسی
biochemistry
زیست- شیمی
biochemistry
زیست شیمی
biologically
زیست شناختی
biological
زیست شناختی
environments
محیط زیست
biologist
زیست شناس
modus vivendi
شیوه زیست
existences
زیست موجودیت
existence
زیست موجودیت
libido
زیست مایه
viability
زیست پذیری
subsistence
مربوط به زیست
settlement
زیست گاه
settlements
زیست گاه
biogenosphere
زیست کره
environment
محیط زیست
biophysics
زیست- فیزیک
biosphere
زیست سپهر
biosphere
فضای زیست
biosphere
زیست کره
subsistence
وسایل زیست
biogenic
زیست زاییده
biomass
زیست توده
biogeographic
زیست جغرافیایی
biologism
زیست شناسی
biogenesis
زیست زاد
biogenosphere
زیست سپهر
biome
اقلیم زیست
biome
زیست بوم
biogeography
زیست جغرافی
biogenetic
زیست زادی
human biometric
زیست سنجی انسانی
geobiology
زمین زیست شناسی
lacustrine
زیست کننده دردریاچه
environmentalists
محیط زیست گرا
bioclimatology
زیست اقلیم شناسی
biocid
زیست کش مانع حیات
biochron
زیست زمان جانداران
coexistent
باهم زیست کننده
eco-technology
فناوری زیست بوم
eco-tech
فناوری زیست بوم
environmentalism
محیط زیست شناسی
environmentalism
محیط زیست گرایی
fluvial
زیست کننده در رودخانه
environmental impact
نشانزد زیست محیطی
environmental costs
مضار زیست محیطی
environmental conservation
حفافت محیط زیست
environmental benefit
فواید زیست محیطی
biodegradable
زیست تجزیه پذیر
environmentalists
محیط زیست شناس
environmentalist
محیط زیست گرا
biochemistry
بیوشیمی
[زیست شیمی]
phenology
زیست پدیده شناسی
environmental protection
حفاظت محیط زیست
limnic
زیست کننده در اب شیرین
proclimax
منطقه زیست جانوریاگیاهی
biologism
زیست شناختی نگری
biomass pyramid
هرم زیست توده
amylum
نشاسته
[زیست شیمی]
biochemical catalyst
کاتالیزور زیست شیمیایی
biological chemistry
بیوشیمی
[زیست شیمی]
psychobiology
روانشناسی زیست شناختی
limnetic
زیست کننده در اب شیرین
saltwater
زیست کننده در اب شور
stenobathic
درعمق کم زیست کننده
limicoline
زیست کننده درساحل
viable
زیست پذیر ماندنی
biological control
کنترل زیست شناختی
life zone
منطقه زیست شناسی
environmentalist
محیط زیست شناس
host
ارگانیسم میزبان
[زیست شناسی]
host organism
ارگانیسم میزبان
[زیست شناسی]
biologic
زیست شناسی معرفت الحیات
green PC
رایانه زیست بوم دوستانه
to be parasitic
[on]
انگلی شدن
[زیست شناسی]
to be parasitic
[on]
پارازیتی شدن
[زیست شناسی]
biomass feedstock
مواد اولیه زیست توده
bionic
وابسته به زیست سازه شناسی
may fly
حشرهای که یک روز زیست میکند
mesarch
زیست کننده درناحیه مرطوب
xerophile
قابل زیست در محیطهای خشک
b.o.d
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
lentic
زیست کننده در ابهای راکد
saxatile
درسنگ زیست کننده یا روییده
live-in
زیست کننده در محل کار
xerophilous
قابل زیست درمحیطهای خشک
gene analysis
بررسی ژن
[پزشکی]
[زیست شناسی]
limnologist
زیست شناس جانوران اب شیرین
genetic analysis
بررسی ژن
[پزشکی]
[زیست شناسی]
bio-
پیشوند وابسته به زیست یا زیستشناسی
genetic screen
بررسی ژن
[پزشکی]
[زیست شناسی]
biochemical oxygen demand
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biological oxygen demand
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
adenoid
لوزه سوم
[کالبدشناسی]
[زیست شناسی]
stenohaline
زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
biotecture
[معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
medial meniscus
منیسک داخلی
[زیست شناسی]
[کالبدشناسی]
xerophyte
گیاه زیست کننده درنواحی خشک و بی اب
pharyngeal tonsil
لوزه سوم
[کالبدشناسی]
[زیست شناسی]
starch
[Amylum]
نشاسته
[زیست شیمی]
[غذا و آشپزخانه]
environmental services
دوایر خدمات بهسازی محیط زیست
gene analysis
بررسی ژنتیکی
[پزشکی]
[زیست شناسی]
genetic analysis
بررسی ژنتیکی
[پزشکی]
[زیست شناسی]
paleontology
مبحث زیست شناسی دوران قدیم
genetic screen
بررسی ژنتیکی
[پزشکی]
[زیست شناسی]
nasopharyngeal tonsil
لوزه سوم
[کالبدشناسی]
[زیست شناسی]
halobiont
موجود زیست کننده دراب شور
lotic
زیست کننده بر روی امواج سریع السیر
pond life
جانوران بی مهره
[که دراستخرها و حوض ها زیست می کنند.]
the Green Dot®
[recycling symbol]
علامت نقطه سبز
[بازچرخی در محیط زیست]
endobiotic
زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
biology
زیست شناسی زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه
java sparrow
نوعی مرغ جولا که در جاوه زیست میکند
biodegraability
قابلیت تجزیه بیولوژیکی پذیرندگی فروافت زیست شناختی
radiobiology
مبحث زیست شناسی مربوط به تشعشعات رادیو اکتیو
paleontologist
ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
to greenwash
نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
genetics
شاخهای از علم زیست شناسی که در باره انتقال وراثت
phenology
مبحث رابطه بین اب وهواوتغییرات حاصله در پدیدههای زیست شناسی
sere
تغییر وسیر تکاملی محیط زیست گیاهان وجانوران خشک
limnology
بخشی از زیست شناسی که درباره موجودات اب شیرین بحث میکند
greenwash
نمایش سطحی یا ریاکارانه توسط یک سازمان که نگران محیط زیست است
hematology
شاخهای از زیست شناسی که درباره خون ودستگاههای خونساز بحث میکند
biocenology
رشتهای از زیست شناسی که از اجتماعی موجودات و تاثیرانها بریکدیگر بحث میکند
Plans for the dam have been rejected by environmentalists.
برنامه ریزیها برای سد از طرف محیط زیست شناسان رد شده است.
biogeography
رشتهای از زیست شناسی که درباره طرزانتشار و پخش حیوانات ونباتات بحث میکند
biotechnology
ان قسمت از مباحث فنی که مربوط به اعمال قواعد زیست شناسی درانسان وماشین الات است
psychbiology
علم مطالعه ارتباط میان روانشناسی وزیست شناسی زیست شناسی روانی
bionomics
زیوه شناسی شاخهای از علم زیست شناسی که از رابطه موجودات زنده بامحیطبحث میکند
colony
گروهی از جانوران یا گیاهان یا جانوران تک سلولی هم نوع که با هم زندگی یا رشد می کنند
[زیست شناسی]
biochemists
متخصص شیمی حیاتی والی ویژه گر زیست شیمی
agrobiology
مطالعهء مواد غذایی خاک زیست شناسی خاک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com