Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
viable
زیست پذیر ماندنی
Other Matches
biodegradable
زیست تجزیه پذیر
viable
ماندنی
lasting
ماندنی
fixed
ماندنی
permanent
پایدار ماندنی
fixed
ماندنی مقطوع
permanent
دائمی ماندنی
viable
زنده ماندنی
permanent error
خطای ماندنی
to be in residence
مقیم یا ماندنی بودن
a red letter day
روز مهم و به یاد ماندنی
to tip something
[British E]
رسوب کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
ذخیره کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
ته نشین شدن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
eco-branch
شعبه زیست بوم
[شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
environmental preservation
نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
mixable
امیزش پذیر امتزاج پذیر
ascendible
تفوق پذیر فراز پذیر
educable
تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable
تربیت پذیر تعلیم پذیر
ascendable
تفوق پذیر فراز پذیر
repairable
اصلاح پذیر تعمیر پذیر
reparable
اصلاح پذیر تعمیر پذیر
adaptable organism
موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
adjustable wheel
چرخ تنظیم پذیر
[مانند بلندی]
[چرخ تطبیق پذیر]
[مانند نوع جاده]
biogen
زیست زا
performance of the dam
زیست سد
bio-
زیست -
subsistence
زیست
symbion
هم زیست
biogenic
زیست زاییده
biometrics
زیست سنجی
biogenosphere
زیست سپهر
biomass
زیست توده
biogeographic
زیست جغرافیایی
biology
زیست شناسی
biomechanics
زیست مکانیک
biome
زیست بوم
biome
اقلیم زیست
bioluminescence
زیست تابی
biogeography
زیست جغرافی
biologism
زیست شناسی
biogenosphere
زیست کره
biogenesis
زیست زاد
biogenetic
زیست زادی
homeland
زیست بوم
work
زیست عمل
inhabitant
زیست کننده در
subsists
زیست کردن
subsisting
زیست کردن
biochemistry
زیست- شیمی
biochemistry
زیست شیمی
biologically
زیست شناختی
subsisted
زیست کردن
biological
زیست شناختی
biophysics
زیست- فیزیک
biochemists
زیست شیمیدان
environment
محیط زیست
biochemist
زیست شیمیدان
environments
محیط زیست
life force
زیست نیرو
colony
زیست گاه
existence
زیست موجودیت
existences
زیست موجودیت
modus vivendi
شیوه زیست
libidinal
زیست مایهای
worked
زیست عمل
biogas
زیست گاز
biologist
زیست شناس
biogases
زیست گاز
biological clock
زیست گشت
eco-
زیست بوم
life space
فضای زیست
livability
زیست پذیری
liveware
زیست افزار
subsistence
وسایل زیست
subsistence
مربوط به زیست
viability
زیست پذیری
subsist
زیست کردن
exvia
برون زیست
biological chemistry
زیست شیمی
libido
زیست مایه
libidos
زیست مایه
settlement
زیست گاه
settlements
زیست گاه
homelands
زیست بوم
biopolymer
زیست بسپار
biosphere
زیست کره
biosphere
فضای زیست
biosphere
زیست سپهر
biospher
زیست کره
biotype
زیست گروه
biotechnology
زیست فناوری
biometrics
زیست سنجش
biometry
زیست سنجی
joie de vivre
زیست شادی
phenology
زیست پدیده شناسی
biologism
زیست شناختی نگری
biomass pyramid
هرم زیست توده
limicoline
زیست کننده درساحل
lacustrine
زیست کننده دردریاچه
geobiology
زمین زیست شناسی
stenobathic
درعمق کم زیست کننده
human biometric
زیست سنجی انسانی
life zone
منطقه زیست شناسی
limnic
زیست کننده در اب شیرین
limnetic
زیست کننده در اب شیرین
proclimax
منطقه زیست جانوریاگیاهی
environmentalism
محیط زیست گرایی
saltwater
زیست کننده در اب شور
coexistent
باهم زیست کننده
biochemical catalyst
کاتالیزور زیست شیمیایی
biochron
زیست زمان جانداران
biocid
زیست کش مانع حیات
environmental benefit
فواید زیست محیطی
environmental conservation
حفافت محیط زیست
bioclimatology
زیست اقلیم شناسی
environmental costs
مضار زیست محیطی
environmental impact
نشانزد زیست محیطی
environmentalism
محیط زیست شناسی
psychobiology
روانشناسی زیست شناختی
eco-technology
فناوری زیست بوم
fluvial
زیست کننده در رودخانه
biological control
کنترل زیست شناختی
eco-tech
فناوری زیست بوم
environmentalist
محیط زیست گرا
environmentalists
محیط زیست شناس
environmentalists
محیط زیست گرا
biochemistry
بیوشیمی
[زیست شیمی]
environmental protection
حفاظت محیط زیست
amylum
نشاسته
[زیست شیمی]
environmentalist
محیط زیست شناس
biological chemistry
بیوشیمی
[زیست شیمی]
mesarch
زیست کننده درناحیه مرطوب
may fly
حشرهای که یک روز زیست میکند
gene analysis
بررسی ژن
[پزشکی]
[زیست شناسی]
host organism
ارگانیسم میزبان
[زیست شناسی]
host
ارگانیسم میزبان
[زیست شناسی]
green PC
رایانه زیست بوم دوستانه
genetic screen
بررسی ژن
[پزشکی]
[زیست شناسی]
genetic analysis
بررسی ژن
[پزشکی]
[زیست شناسی]
biological oxygen demand
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
xerophile
قابل زیست در محیطهای خشک
xerophilous
قابل زیست درمحیطهای خشک
biologic
زیست شناسی معرفت الحیات
bio-
پیشوند وابسته به زیست یا زیستشناسی
saxatile
درسنگ زیست کننده یا روییده
b.o.d
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
bionic
وابسته به زیست سازه شناسی
live-in
زیست کننده در محل کار
biochemical oxygen demand
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
lentic
زیست کننده در ابهای راکد
to be parasitic
[on]
انگلی شدن
[زیست شناسی]
limnologist
زیست شناس جانوران اب شیرین
biomass feedstock
مواد اولیه زیست توده
to be parasitic
[on]
پارازیتی شدن
[زیست شناسی]
halobiont
موجود زیست کننده دراب شور
paleontology
مبحث زیست شناسی دوران قدیم
nasopharyngeal tonsil
لوزه سوم
[کالبدشناسی]
[زیست شناسی]
adenoid
لوزه سوم
[کالبدشناسی]
[زیست شناسی]
pharyngeal tonsil
لوزه سوم
[کالبدشناسی]
[زیست شناسی]
xerophyte
گیاه زیست کننده درنواحی خشک و بی اب
biotecture
[معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
starch
[Amylum]
نشاسته
[زیست شیمی]
[غذا و آشپزخانه]
medial meniscus
منیسک داخلی
[زیست شناسی]
[کالبدشناسی]
stenohaline
زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
genetic screen
بررسی ژنتیکی
[پزشکی]
[زیست شناسی]
environmental services
دوایر خدمات بهسازی محیط زیست
genetic analysis
بررسی ژنتیکی
[پزشکی]
[زیست شناسی]
gene analysis
بررسی ژنتیکی
[پزشکی]
[زیست شناسی]
pond life
جانوران بی مهره
[که دراستخرها و حوض ها زیست می کنند.]
lotic
زیست کننده بر روی امواج سریع السیر
the Green Dot®
[recycling symbol]
علامت نقطه سبز
[بازچرخی در محیط زیست]
endobiotic
زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
biology
زیست شناسی زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه
java sparrow
نوعی مرغ جولا که در جاوه زیست میکند
paleontologist
ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
biodegraability
قابلیت تجزیه بیولوژیکی پذیرندگی فروافت زیست شناختی
radiobiology
مبحث زیست شناسی مربوط به تشعشعات رادیو اکتیو
to greenwash
نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
genetics
شاخهای از علم زیست شناسی که در باره انتقال وراثت
sere
تغییر وسیر تکاملی محیط زیست گیاهان وجانوران خشک
phenology
مبحث رابطه بین اب وهواوتغییرات حاصله در پدیدههای زیست شناسی
limnology
بخشی از زیست شناسی که درباره موجودات اب شیرین بحث میکند
greenwash
نمایش سطحی یا ریاکارانه توسط یک سازمان که نگران محیط زیست است
biocenology
رشتهای از زیست شناسی که از اجتماعی موجودات و تاثیرانها بریکدیگر بحث میکند
Plans for the dam have been rejected by environmentalists.
برنامه ریزیها برای سد از طرف محیط زیست شناسان رد شده است.
hematology
شاخهای از زیست شناسی که درباره خون ودستگاههای خونساز بحث میکند
biogeography
رشتهای از زیست شناسی که درباره طرزانتشار و پخش حیوانات ونباتات بحث میکند
cleavable
رخ پذیر
pliable
خم پذیر
soluble
حل پذیر
solvable
حل پذیر
pi acceptor
پی پذیر
biotechnology
ان قسمت از مباحث فنی که مربوط به اعمال قواعد زیست شناسی درانسان وماشین الات است
programmable read only memory
حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
severable
تفکیک پذیر
teachable
تعلیم پذیر
shapeable
شکل پذیر
spoilable
فساد پذیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com