Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (13 milliseconds)
English
Persian
construct
ساختن یا ایجاد
constructed
ساختن یا ایجاد
constructing
ساختن یا ایجاد
constructs
ساختن یا ایجاد
Other Matches
ActiveX
سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
shed
خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding
خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds
خون جاری ساختن جاری ساختن
creations
ایجاد
productions
ایجاد
creation
ایجاد
production
ایجاد
creates
ایجاد
origination
ایجاد
generations
ایجاد
generation
ایجاد
constructions
ایجاد
construction
ایجاد
creating
ایجاد
developments
ایجاد
bridging
ایجاد پل
authorship
ایجاد
create
ایجاد
development
ایجاد
averaging
ایجاد میانگین
engendering
ایجاد کردن
averages
ایجاد میانگین
averaged
ایجاد میانگین
average
ایجاد میانگین
create
ایجاد کردن
wealth creation
ایجاد ثروت
windowing
ایجاد پنجره
lenticulation
ایجاد عدسی
forms
ایجاد یک شکل
vacuolation
ایجاد حفره
scandalization
ایجاد افتضاح
territorialization
ایجاد ناحیه
creates
ایجاد کردن
spiculation
ایجاد خار
system generation
ایجاد سیستم
resonances
ایجاد طنین
originative
ایجاد کننده
stylization
ایجاد سبک
structuralization
ایجاد ساختمان
resonance
ایجاد طنین
spermatogenesis
ایجاد نطفه
engender
ایجاد کردن
engendered
ایجاد کردن
creating
ایجاد کردن
engenders
ایجاد کردن
rainmaking
ایجاد باران
pupation
ایجاد شفیره
irruption
ایجاد ناگهانی
formed
ایجاد یک شکل
worker
ایجاد کننده
surging
ایجاد موج
looping
ایجاد حلقه
hypnogenesis
ایجاد خواب
stockade
ایجاد مانع
furunculosis
ایجاد کورک
lactation
ایجاد شیر
creation of money
ایجاد پول
creation date
تاریخ ایجاد
contouring
ایجاد طرح
configure
ایجاد پیکربندی
causer
ایجاد کننده
capital creation
ایجاد سرمایه
polarization
ایجاد دو قطب
develop
ایجاد کردن
isochronism
ایجاد همزمانی
form
ایجاد یک شکل
lacrimation
ایجاد اشک
pustulation
ایجاد جوش
grounding
ایجاد زمین
preclusion
ایجاد مانع
obstructions
ایجاد مانع
obstruction
ایجاد مانع
pitting
ایجاد حفره
pick and roll
ایجاد سد و چرخش
stimulation
ایجاد محرک
orogenesis
ایجاد کوه
originationu
ایجاد ابداع
mythopoeia
ایجاد افسانه
money creation
ایجاد پول
housing
ایجاد مسکن
amount
ایجاد مجموعی از...
amounted
ایجاد مجموعی از...
amounting
ایجاد مجموعی از...
amounts
ایجاد مجموعی از...
develops
ایجاد کردن
rake in the money
<idiom>
ایجاد تعجب
make waves
<idiom>
ایجاد دردسر
salivation
ایجاد بزاق
screech
ایجاد کردن
stockades
ایجاد مانع
screeched
ایجاد کردن
screeching
ایجاد کردن
screeches
ایجاد کردن
bleeped
ایجاد صدای اخطار
creative prescription
مرور زمان ایجاد حق
bleeping
ایجاد صدای اخطار
steam heating
ایجاد حرارت با بخار
mirrored
ایجاد کپی دقیق
frontogenesis
ایجاد جبهه واحد
mirrors
ایجاد کپی دقیق
constructs
ایجاد کردن ساخت
strike off
بی زحمت ایجاد شدن
hi fi
وسایل ایجاد صدا
hypnogenesis
ایجاد خواب هیپنوتیزم
tide
جزرومد ایجاد کردن
synchronism
ایجاد همزمانی انطباق
rowdyism
ایجاد سر وصدا و اشوب
punched
سوراخ ایجاد کردن
goitrogenic
ایجاد کننده گواتر
goiterogenic
ایجاد کننده گواتر
positive prescription
مرور زمان ایجاد حق
bleeps
ایجاد صدای اخطار
punches
سوراخ ایجاد کردن
holography
ایجاد تصویر لیزری
program development cycle
چرخه ایجاد برنامه
siliciferous
ایجاد کننده سیلیکون
reflectorize
ایجاد انعکاس کردن
constructed
ایجاد کردن ساخت
mushrooms
بسرعت ایجاد کردن
mushrooming
بسرعت ایجاد کردن
mushroomed
بسرعت ایجاد کردن
constructing
ایجاد کردن ساخت
discomfit
ایجاد اشکال کردن
mushroom
بسرعت ایجاد کردن
discomfited
ایجاد اشکال کردن
discomfiting
ایجاد اشکال کردن
discomfits
ایجاد اشکال کردن
reflecterize
ایجاد انعکاس کردن
shock point
نقطه ایجاد زلزله
schismatism
ایجاد جدایی تفرقه
mirror
ایجاد کپی دقیق
sentimentalization
ایجاد احساسات وعواطف
bleep
ایجاد صدای اخطار
put out
منتشرساختن ایجاد کردن
rapprochement
ایجاد روابط حسنه
pyromania
جنون ایجاد حریق
radiogenic
ایجاد شده در اثرتشعشع
construct
ایجاد کردن ساخت
recreative
دوباره ایجاد کننده
ruralization
ایجاد زندگی روستایی
urtication
ایجاد خارش وسوزش
breaches
ایجاد شکاف کردن
reflated
تورم ایجاد کردن
reflates
تورم ایجاد کردن
obstruction box
جعبه ایجاد مانع
ulceration
ایجاد زخم یا قرحه
trephine
ایجاد سوراخ بامته
isochronism
ایجاد تقارن همزمانی
obstruction method
روش ایجاد مانع
tempest
توفان ایجاد کردن
tempests
توفان ایجاد کردن
reflate
تورم ایجاد کردن
set off
<idiom>
بالانس ایجاد کردن
agitation of water surface
ایجاد تلاطم در سطح اب
reflating
تورم ایجاد کردن
modelling
ایجاد مدلهای کامپیوتری
allowance method
روش ایجاد ذخیره
arson
ایجاد حریق عمدی
pro-active
گرایش به ایجاد وقایع
obstructing
ایجاد مانع کردن
irrupt
ناگهان ایجاد شدن
swisher
ایجاد کننده صدای فش فش
buzzed
ایجاد صدای بلند
breach
ایجاد شکاف کردن
obstructs
ایجاد مانع کردن
To set(create,establish)a precedent.
ایجاد سابقه کردن
inbreed
از یک نژاد ایجاد کردن
obstructed
ایجاد مانع کردن
hydrotaxis
ایجاد واکنش در برابر اب
raise eyebrows
<idiom>
ایجاد مشکل و زحمت
thallogenous
ایجاد کننده تالیوم
breached
ایجاد شکاف کردن
obstruct
ایجاد مانع کردن
canalize
ایجاد ابراه کردن
punch
سوراخ ایجاد کردن
buzz
ایجاد صدای بلند
buzzing
ایجاد صدای بلند
buzzes
ایجاد صدای بلند
creation of contractual tie
انشاء ایجاد رابطه قراردادی
magneto
دستگاه ایجاد جرقه اتومبیل
antibiotics
مانع ایجاد لطمه بزندگی
counted
ایجاد جمع کل از تعداد موضوعات
lutenize
موجب ایجاد جسم زرد
vein
ترک ایجاد شده در سنگها
robotization
ایجاد وسایل خود کار
veins
ترک ایجاد شده در سنگها
antibiotic
مانع ایجاد لطمه بزندگی
homogeny
ایجاد جنسی شبیه خود
hypnogenetic
ایجاد کننده خواب هیپنوتیزم
integrator
ایجاد کننده ائتلاف یا انضمام
polytonality
ایجاد چندلحن دران واحد
quietest
عدم ایجاد سر و صدای زیاد
delay
خیری ایجاد کردن در چیزی
delaying
خیری ایجاد کردن در چیزی
procreant
وابسته به ایجاد کردن یا زادن
delays
خیری ایجاد کردن در چیزی
nuptias non concubitus , sedconsensus ,
برای ایجاد علقه زوجیت
knock about
سرو صدا ایجاد کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com