English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 215 (14 milliseconds)
English Persian
liquidation ساده سازی
simplification ساده سازی
simplifications ساده سازی
reduction ساده سازی
reductions ساده سازی
simplifies ساده سازی
simplify ساده سازی
simplifying ساده سازی
simplifcation ساده سازی
Search result with all words
electronic کامپیوتر دیجیتالی با قط عات الکترونیکی حالت ساده با CPU و حافظه اصلی و فضای ذخیره سازی و دستگاه ورودی / خروجی . که توسط قط عات الکترونیکی و مدارهای مجتمع پیاده سازی می شوند
simplification ساده گردانی مختصر سازی
simplifications ساده گردانی مختصر سازی
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
sheraton سبک مبل سازی ساده وسبک
simplifcation ساده گردانی مختصر سازی
Other Matches
simple design طرف کف ساده [هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
basics یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
mirror carpet طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
rectification یکسو سازی همسو سازی مستقیم سازی
structuring با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structure با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structures با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
calculating دوباره سازی یا ایجاد داده جدید از طریق فشرده سازی وقایع عددی معین
pilot materials وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
jagger الت کنگره سازی یادندانه سازی
ordnance plant کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
pre-treatment عملیات مقدماتی و آماده سازی [مثل شستشوی پشم قبل از رنگرزی و یا آماده سازی دار جهت چله کشی]
one level address سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند
formularization کوتاه سازی ضابطه سازی
imagery مجسمه سازی شبیه سازی
frustration خنثی سازی محروم سازی
subjugation مقهور سازی مطیع سازی
irritancy پوچ سازی باطل سازی
ouster بی بهره سازی محروم سازی
frustrations خنثی سازی محروم سازی
erasable 1-رسانه ذخیره سازی که قابل استفاده مجدد است . 2-ذخیره سازی موقت
save ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
saves ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
saved ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
symmetrical compression سیستم فشرده سازی که همان توان پردازش و زمان را برای فشرده سازی و از حالت فشرده در آوردن تصویر نیاز دارد
sort الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorts الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorted الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
hit داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hitting داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
dump 1-دادهای که از یک وسیله به دیگری برای ذخیره سازی کپی شده است . 2-انتقال داده به دیسک برای ذخیره سازی . 3-چاپ محتوای کل یابخشی از داده در حافظه
Indeo فناوری نرم افزاری ساخت Intel که به کامپیوتر امکان ذخیره سازی و اجرای تصاویر ویدیویی فشرده را میدهد با استفاده از روشهای نرم افزاری فشرده سازی
simplest ساده دل
simplistic ساده
downright ساده
inexpensive ساده
positive ساده
sheepish ساده دل
sheepishly ساده دل
bald ساده
artless ساده
clodhopper ساده
frugal ساده
naive ساده
idiot ساده
idiots ساده
unsophisticated ساده
taffetized ساده
homespun ساده
naif ساده
unassuming ساده
balder ساده
baldest ساده
good-humored ساده دل
fanciless ساده
incomposite ساده
incomplex ساده
expansive <adj.> ساده دل
conversable <adj.> ساده دل
fructose ساده
freestanding ساده
free spoken ساده گو
seemly <adj.> ساده دل
daff ساده دل
baldly ساده
simple-hearted <adj.> ساده دل
clodhoppers ساده
unmeaning ساده
innocent <adj.> ساده دل
charmless ساده
unaadorned ساده
unceremoniously ساده
unceremonious ساده
fraudless ساده
explicit ساده
simple minded ساده دل
slick ساده
slickest ساده
simple hearted ساده دل
clean ساده
cleaned ساده
cleanest ساده
simplex ساده
simpleminded ساده دل
cleans ساده
semplice ساده
untutored ساده
plain hearted ساده دل
plains ساده
plainer ساده
simple ساده دل
simple ساده
simpler ساده
plain ساده
simpler ساده دل
unaffected ساده
simplest ساده
plainest ساده
external روش مرتب سازی فایل حافظه جانبی مثل دیسک طبق منبع اصلی داده واز دیسک به عنوان حافظه جانبی حین ذخیره سازی استفاده میکند
externals روش مرتب سازی فایل حافظه جانبی مثل دیسک طبق منبع اصلی داده واز دیسک به عنوان حافظه جانبی حین ذخیره سازی استفاده میکند
candid صاف و ساده
dupe ساده لوح
fall guy ساده لوح
fall guys ساده لوح
navvies کارگر ساده
plain-clothes ساده پوش
penny whistles نی لبک ساده
penny whistle نی لبک ساده
dupes ساده لوح
navvy کارگر ساده
credulous ساده لوح
open-and-shut ساده واضح
open and shut ساده واضح
plainly بطور ساده
deck hand ملوان ساده
lambs ادم ساده
lamb ادم ساده
deck hands ملوان ساده
goof ادم ساده
goofed ادم ساده
simplistic ساده طبع
goofing ادم ساده
bare ساده اشکار
plain clothes ساده پوش
goofs ادم ساده
nincompoops ساده لوح
nincompoop ساده لوح
credulousness ساده لوحی
credulity ساده لوحی
sketched طرح ساده
simpletons ساده لوح
barest ساده اشکار
baring ساده اشکار
noddy ساده لوح
simplifying ساده کردن
In simple (plain) English. به انگلیسی ساده
plain design طرح کف ساده
simplifies ساده کردن
ingenuous صاف و ساده
two time دو حرکت ساده
duped ساده لوح
primitive شکل ساده
unskilled worker کارگر ساده
underhand service سرویس ساده
bares ساده اشکار
barer ساده اشکار
simpleton ساده لوح
duping ساده لوح
sketches نقشه ساده
sketches طرح ساده
simplify ساده کردن
take it easy <idiom> ساده بگیر
(a) snap <idiom> خیلی ساده
sketched نقشه ساده
naive ساده لوح
oafs ساده لوح
oaf ساده لوح
sketch نقشه ساده
soft headed ساده لوح
simple-minded ساده لوح
sketch طرح ساده
bared ساده اشکار
unfigured بی صورت ساده
plain flap فلپ ساده
frugal food خوراک ساده
gaby ساده لوح
galah ساده لوح
plain weave بافت ساده
plain rib تیغه ساده
gobemouche ساده لوح
gowk ساده لوح
plain paper کاغذ ساده
gullibility ساده لوحی
free spokenness ساده گویی
simple bending خمش ساده
primary cell پیل ساده
simple magnet مغناطیس ساده
dupable ساده لوح
empirical formula فرمول ساده
simple mean میانگین ساده
martin ساده لوح
flat rate نرخ ساده
pick wickian ساده بی تکلف
sot ساده لوح
simple minded ساده لوح
lamblkin ساده لوح
perfect gazes گازهای ساده
single bond پیوند ساده
simplex transmission مخابره ساده
overhand knot گره ساده
single bevel but weld جوش لب به لب "وی " ساده
simplifier ساده کننده
natively بطور ساده
phoneme صدای ساده
lamblike ساده لوح
in plain english به انگلیسی ساده
infrugal غیر ساده
ingenue دختر ساده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com