Total search result: 201 (45 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
algebra |
ساده کردن و تغییر دادن توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست ایجاد شده اند |
|
|
Other Matches |
|
boolean algebra |
قوانین مربوط به معرفی ساده کردن و تغییر توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست |
bombs |
بخشی از کد که توابع نامط لوب مثل آسیب در سیستم ایجاد میکند در صورتی که چنیدین وضعیت درست باشند |
bomb |
بخشی از کد که توابع نامط لوب مثل آسیب در سیستم ایجاد میکند در صورتی که چنیدین وضعیت درست باشند |
bombed out |
بخشی از کد که توابع نامط لوب مثل آسیب در سیستم ایجاد میکند در صورتی که چنیدین وضعیت درست باشند |
bombed |
بخشی از کد که توابع نامط لوب مثل آسیب در سیستم ایجاد میکند در صورتی که چنیدین وضعیت درست باشند |
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . |
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد. |
dbms |
برنامه هایی که به کاربر اجازه ایجاد و تغییر ساده پایگاه داده ها میدهد |
database |
مجموعه دستوراتی که به کاربر اجازه ایجاد تغییر ساده در پایگاه داده ها میدهد |
databases |
مجموعه دستوراتی که به کاربر اجازه ایجاد تغییر ساده در پایگاه داده ها میدهد |
alternative |
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
alternatives |
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
denial |
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد |
NAND function |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
denials |
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد |
dispersion |
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد |
assertion |
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود |
alternation |
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند |
graphics |
تعداد توابع ذخیره شده در فایل کتابخانهای که به هر برنامه کاربر اضافه میشود برای ساده کردن عمل نوشتن برنامههای گرافیکی |
varies |
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن |
vary |
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن |
true false questions |
پرسشهای درست- نادرست |
shift key |
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ |
shift keys |
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ |
boolean operation |
یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست |
EXOR |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند |
exjunction |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند |
differences |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند |
difference |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند |
exclusive |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند |
changed |
تغییر کردن تغییر دادن |
changing |
تغییر کردن تغییر دادن |
change |
تغییر کردن تغییر دادن |
changes |
تغییر کردن تغییر دادن |
functional shift |
تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری |
denial |
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است اگره یک ورودی درست باشد |
neither nor function |
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است اگر ورودی درست باشد |
denials |
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است اگره یک ورودی درست باشد |
NOR function = |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که ورودی درست باشند |
fallacy of composition |
استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است |
boolean operation |
کلمه دودویی که در آن هر بیت نشان دهنده درست یا نادرست است با استفاده از اعداد 0 و 1 |
IF statement |
عبارت برنامه نویس کامپیوتری به معنای انجام یک عمل در صورتی که یک موقعیت درست است . |
NOT function |
تابع معکوس منط قی که وقتی ورودی نادرست باشد خروجی درست خواهد بود |
symmetric difference |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند |
graphics |
پیش نویس توابعی که دستورات گرافیکی استاندارد ایجاد میکنند مثل رسم خط و... که از طریق برنامه قابل صدا کردن هستند تا نوشتن برنامه را ساده کنند |
equality |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند |
except |
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند |
simple strain |
تغییر طول نسبی ساده |
agreeing |
ترتیب دادن درست کردن |
agrees |
ترتیب دادن درست کردن |
organises |
تشکیلات دادن درست کردن |
organize |
تشکیلات دادن درست کردن |
organizes |
تشکیلات دادن درست کردن |
organizing |
تشکیلات دادن درست کردن |
organising |
تشکیلات دادن درست کردن |
agree |
ترتیب دادن درست کردن |
counter march |
تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن |
to spin out |
امتداد دادن مفصلا درست کردن |
logic |
یکی از دو سطح ممکن مدار دیجیتال . سطح ها به صورت 1 و 0 هستند یا درست و نادرست |
cross elasticity of demand |
درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از : |
commmute |
تغییر دادن مبادله کردن |
shakedown [of something] [American English] |
تغییر پایه سیستم کاری [چیزی] |
artificial intelligence |
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است |
intelligence |
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است |
edited |
اماده چاپ کردن تغییر دادن |
edit |
اماده چاپ کردن تغییر دادن |
pyroelectricity |
ایجاد قطب الکتریکی در بلورهابوسیله تغییر حرارت |
transmuting |
تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن |
edit |
تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه |
edited |
تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه |
transmute |
تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن |
to refresh oneself |
تغییر ذائقه دادن رفع خستگی کردن |
transmuted |
تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن |
transmutes |
تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن |
lift strut |
پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند |
IBM |
بزرگترین شرکت کامپیوتری در جهان که اولین سیستم بر پایه PC را روی پردازنده PC ایجاد کرد |
affect |
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی |
bytes |
حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت |
affects |
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی |
byte |
حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت |
overpunching |
تغییر داده روی نوار کاغذ با ایجاد سوراخهای اضافی |
mathematical |
توابع کتابخانهای که حاوی توابع ریاضی استاندارد هستند |
to jink [colloquial] [British English] |
در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن |
corrupt |
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد |
corrupting |
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد |
corrupted |
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد |
corrupts |
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد |
quantization |
خطای تبدیل سیگنال آنالوگ به عددی با توجه به دقت محدوده ساده یا سیگنالی که به سرعت تغییر میکند |
NEQ |
تابع منط قی که خروجی آن درست است اگر ورودی ها مثل هم نباشند و گرنه خروجی نادرست است |
inequivalence |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که ورودی ها یکسان نباشند وگرنه خروجی نادرست است |
equivalence |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که ورودی یکسان نباشند وگرنه خروجی نادرست است |
voltages |
وسیلهای که ولتاژ خروجی درست میکند در صورتی مقدار ورودی ها تغییر کند |
voltage |
وسیلهای که ولتاژ خروجی درست میکند در صورتی مقدار ورودی ها تغییر کند |
maintenance |
فرآیند بهنگام سازی فایل با تغییر دادن یا اضافه کردن یا حذف ورودی ها |
mutatis mutandis |
عبارت لاتینی به معنی تغییرات لازم را انجام دادن |
anti- |
ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند |
GKS |
استاندارد دستورات نرم افزاری و توابع که ورودی /خروجی گرافیکی را شرح میدهد تا توابع مشابه را روی هر نوع سخت افزار تامین کند |
good offices |
عبارت است ازدخالت دولت ثالث به منظورپایان دادن به اختلافات دودولت |
tempered |
درست ساختن درست خمیر کردن |
tempers |
درست ساختن درست خمیر کردن |
temper |
درست ساختن درست خمیر کردن |
shifting |
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله |
simple design |
طرف کف ساده [هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.] |
image |
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص |
images |
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص |
Web crawler |
نرم افزاری که درهر صفحه وب جدید در اینترنت حرکت میکند و یک اندیس پایه روی محتوای هرصفحه ایجاد میکند |
multipass overlap |
سیستمی که چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matria-dot ایجاد میکند با تکرا خط حروف ولی تغییر مکان به آرامی |
demo |
نشان دادن آنچه یک برنامه کاربردی میتواند انجام دهد بدون پیاده سازی تمام توابع |
ymck |
تعریف رنگ بر پایه چهار رنگ که در نرم افزار DTP هنگام ایجاد فیلم رنگی مختلف برای چاپ استفاده میشود |
fall back |
تغییر موضع به عقب دادن عقب نشینی کردن |
rezone |
محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن |
search and replace |
خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان یاتن کلمه یا عبارت خاص میدهد وآنرا با کلمه یا عبارت دیگری جایگزین میکند |
massaging |
ماساژ دادن تغییر دادن |
massaged |
ماساژ دادن تغییر دادن |
massage |
ماساژ دادن تغییر دادن |
massages |
ماساژ دادن تغییر دادن |
pedestals |
روی پایه قرار دادن |
pedestal |
روی پایه قرار دادن |
variable area wing |
بالهایی باطول متغیر درهواپیماهای دوباله که هنگام جمع شدن بال پایینی در بال بالایی تغییر ملموس و چشم گیری ایجاد میکند |
trestle |
ستون راروی پایه قرار دادن |
trestles |
ستون راروی پایه قرار دادن |
tressel |
ستون راروی پایه قرار دادن |
answered |
پاسخ دادن به یک سیگنال و ایجاد یک خط ارتباطی |
answering |
پاسخ دادن به یک سیگنال و ایجاد یک خط ارتباطی |
answer |
پاسخ دادن به یک سیگنال و ایجاد یک خط ارتباطی |
answers |
پاسخ دادن به یک سیگنال و ایجاد یک خط ارتباطی |
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code |
زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری |
stack |
روش ذخیره داده که آخرین عنصر ذخیره ساده . همیشه در همان محل قرار دارد و بقیه لیست با یک آدرس تغییر مکان به انتهای لیست می روند |
stacked |
روش ذخیره داده که آخرین عنصر ذخیره ساده . همیشه در همان محل قرار دارد و بقیه لیست با یک آدرس تغییر مکان به انتهای لیست می روند |
stacks |
روش ذخیره داده که آخرین عنصر ذخیره ساده . همیشه در همان محل قرار دارد و بقیه لیست با یک آدرس تغییر مکان به انتهای لیست می روند |
incorporation |
جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت |
realign |
تغییر دادن |
modifying |
تغییر دادن |
changed |
تغییر دادن |
realigning |
تغییر دادن |
changes |
تغییر دادن |
alters |
تغییر دادن |
realigned |
تغییر دادن |
realigns |
تغییر دادن |
amended |
تغییر دادن |
amending |
تغییر دادن |
to convert something into something |
تغییر دادن به |
shifted |
تغییر دادن |
mutating |
تغییر دادن |
alter |
تغییر دادن |
amend |
تغییر دادن |
change |
تغییر دادن |
mutates |
تغییر دادن |
transact |
تغییر دادن |
shifts |
تغییر دادن |
permute |
تغییر دادن |
redeploy [staff] |
تغییر دادن |
reset |
تغییر دادن |
to turn something into something |
تغییر دادن به |
mutate |
تغییر دادن |
mutated |
تغییر دادن |
altered |
تغییر دادن |
modify |
تغییر دادن |
to turn [into] |
تغییر دادن |
modifies |
تغییر دادن |
convert |
تغییر دادن |
altering |
تغییر دادن |
changing |
تغییر دادن |
shift |
تغییر دادن |
right on <idiom> |
نشان دادن موافقت (درست است بله) |
malfunction |
نادرست عمل کردن |
malfunctions |
نادرست عمل کردن |
malfunctioned |
نادرست عمل کردن |
basics |
یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده |
basic |
یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده |
plugging |
ایجاد اتصال الکتریکی با قرار دادن دو شاخه در سوکت |
plugs |
ایجاد اتصال الکتریکی با قرار دادن دو شاخه در سوکت |
plug |
ایجاد اتصال الکتریکی با قرار دادن دو شاخه در سوکت |
transfigured |
تغییر شکل دادن |
shunt |
تغییر جهت دادن |
metamorphosing |
تغییر شکل دادن |
transfiguring |
تغییر شکل دادن |
transfiguring |
تغییر صورت دادن |
misshape |
تغییر شکل دادن |
changes |
تغییر دادن تبدیل |
to change ones mind |
تغییر رای دادن |
transfigures |
تغییر شکل دادن |
change |
تغییر دادن تبدیل |
changing |
تغییر دادن تبدیل |
changed |
تغییر دادن تبدیل |
transmuted |
تغییر هیئت دادن |
switch |
تغییر جهت دادن |
transfigures |
تغییر صورت دادن |
to change the tack |
تغییر رویه دادن |
to transform [into] |
تغییر شکل دادن [به] |
sing a different tune <idiom> |
تغییر جهت دادن |
to change colour |
تغییر رنگ دادن |
to change one's tune |
تغییر عقیده دادن |
disguise |
تغییر قیافه دادن |
color |
تغییر رنگ دادن |
shunts |
تغییر جهت دادن |
switched |
تغییر جهت دادن |
shunted |
تغییر جهت دادن |
transfigured |
تغییر صورت دادن |
switches |
تغییر جهت دادن |
transmute |
تغییر هیئت دادن |