Dictiornary-Farsi | سازش با محیط | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (11 milliseconds)

English	Persian
acclimatization	سازش با محیط


Search result with all words

accommodation	سازش با مقتضیات محیط
accommodations	سازش با مقتضیات محیط
Other Matches

adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
rezone	محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
bioecology	رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
to tip something [British E]	رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E]	ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E]	ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
environmental test	ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
acclimatization	سازش
peaceful settlement	سازش
mise	سازش
compromis	سازش
agreements	سازش
agreement	سازش
adaptations	سازش
adaptation	سازش
amicable settlement	سازش
complot	سازش
compromises	سازش
compatibility	سازش
compromise	سازش
keeping	سازش
compromising	سازش
adaptations	توافق سازش
coldigor	سازش با سرما
compounds	سازش کردن
compound	سازش کردن
adaptation	توافق سازش
comporting	سازش کردن
adaption	توافق سازش
adaptableness	سازش مناسبت
comports	سازش کردن
assimilates	سازش کردن
collusion	سازش هم نیرنگ
come to terms	سازش کردن
unity	سازش سازگاری
compounded	سازش کردن
assimilating	سازش کردن
agrees	سازش کردن
agreeing	سازش کردن
agree	سازش کردن
comport	سازش کردن
meet	سازش کردن
assimilated	سازش کردن
to a oneself to	سازش کردن
comported	سازش کردن
adaptability	سازش پذیری
union	اتحاد سازش
compromis	سازش کردن
conformation	سازش توافق
unions	اتحاد سازش
compatibility	سازش پذیری
assimilate	سازش کردن
meets	سازش کردن
adaptability	قابلیت توافق و سازش
to come to terms	سازش یا موافقت پیداکردن
to agree on something	سازش کردن با چیزی
acclimation	اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
to come to an understanding	پیدا کردن سازش پیداکردن
voluntary partition	افراز با رضایت یا سازش طرفین
modernism	نو گرایی سازش دادن عقاید قدیم باافکار جدید
compounding a felony	سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
milieux	محیط
peripheries	محیط
outward things	محیط
periphery	محیط
milieus	محیط
perimeter	محیط
perimeters	محیط
sphere	محیط
spheres	محیط
circuity	محیط
millieu	محیط
milieu	محیط
ambience	محیط
outsides	محیط
surroundings	محیط
environments	محیط
outside	محیط
lapped	محیط
mediums	محیط
medium	محیط
circumference	محیط
ambiance	محیط
environment	محیط
circumferences	محیط
lap	محیط
settings	محیط
setting	محیط
entourages	محیط
girth	محیط
outline	محیط
girths	محیط
outlined	محیط
entourage	محیط
outlining	محیط
outlines	محیط
bonification	به سازی محیط
medium	محیط کشت
living environment	محیط زنده
bodification	بهسازی محیط
milieu therapy	محیط درمانی
shelf environment	محیط کم عمق
ambient pressure	فشار محیط
windowing environment	محیط پنجرهای
atmospheric environement	محیط جوی
comprehensive	وسیع محیط
in vivo	در محیط طبیعی
environments	محیط زیست
in vitro	در محیط مصنوعی
mediums	محیط کشت
ambient temperature	دمای محیط
therapeutic millieu	محیط درمانی
environment	محیط زیست
polarization of a medium	قطبش محیط
dispersive medium	محیط پخش
dispersion medium	محیط پاشندگی
psychological environment	محیط روانی
ill neighboured	دارای محیط بد
environment architecture	معماری محیط
operational environment	محیط عملیاتی
mixed environment	محیط درهم
miseenscene	محیط کلی
social milieu	محیط اجتماعی
climate for growth	محیط رشد
circumambient	محیط دورگردیدن
threptic	محیط زاد
operational environment	محیط فعالیت
circles	محیط دایره
perimeter [circumference] of a circle	محیط دایره
milieu	محیط اجتماعی
milieus	محیط اجتماعی
milieux	محیط اجتماعی
circumferences	محیط دایره
circling	محیط دایره
induced environment	محیط القایی
workbench	محیط کاری
workbenches	محیط کاری
periphery	محیط حدود
circle	محیط دایره
circled	محیط دایره
peripheries	محیط حدود
silhouette	محیط مریی
perimeters	پیرامون محیط
contour	محیط مرئی
environmentalists	محیط نگر
environmentalist	محیط نگر
circumference	محیط دایره
silhouettes	محیط مریی
perimeter	پیرامون محیط
live up to <idiom>	طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
metaerg	صفت محیط زاد
environmental protection	حفاظت محیط زیست
environment	محیط یا موقعیتهای فیزیکی
acid cure	پخت در محیط اسیدی
induced environment	محیط القا شده
it is meters	محیط ان دومتر است
eco-	پیشوند محیط پرگیر
circumstance	شرایط محیط اهمیت
terrestrial environment	وضع محیط زمین
environmentalist	محیط زیست گرا
outsides	محیط دست بالا
psychonomics	محیط شناسی روانی
environmentalists	محیط زیست گرا
outside	محیط دست بالا
peripheral	دورهای وابسته به محیط
environmentalists	محیط زیست شناس
environmentalism	محیط زیست شناسی
environmetal protection	حمایت محیط زیستی
environmentalism	محیط زیست گرایی
environmentalist	محیط زیست شناس
environmental psychology	روانشناسی محیط نگر
environmental conservation	حفافت محیط زیست
element	محیط طبیعی اخشیج
environments	محیط یا موقعیتهای فیزیکی
collapse design	محاسبه در محیط خمیری
domain knowledge	دانش محیط کاربرد
derealization	دگرسان بینی محیط
elements	محیط طبیعی اخشیج
bonification scheme	طرح بهسازی محیط
acid catalysis	کاتالیزور در محیط اسیدی
archibenthal enviroment	محیط ژرف اقیانوس
data base environment	محیط پایگاه داده
atlantic	دریای محیط غربی
misfit	غیر متجانس با محیط
misfits	غیر متجانس با محیط
put up	برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
put-up	برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
contamination	عدم خلوص و یکنواختی محیط
tests	محیط ی برای آزمایش برنامه ها
acclimatation	توافق بااب و هوای یک محیط
climb the wall <idiom>	از محیط خسته وعصبانی شدن
element	عامل اصلی محیط طبیعی
living environment	جانداران محیط زیوندگان- پرمون
eupelagic environment	محیط زیر لایه زیرین
inverts	تغییر اعداد در محیط دودویی
inverting	تغییر اعداد در محیط دودویی
invert	تغییر اعداد در محیط دودویی
great circle	بزرگترین دایره محیط یک کره
elastic design	طرح و محاسبه در محیط ارتجاعی
elements	عامل اصلی محیط طبیعی