English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
Other Matches
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
organising سازمان دادن ارایش دادن
organizing سازمان دادن ارایش دادن
organize سازمان دادن ارایش دادن
organizes سازمان دادن ارایش دادن
organises سازمان دادن ارایش دادن
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
effectuate انجام دادن صورت دادن
tailors سازمان دادن
tailor سازمان دادن
organize سازمان دادن
organising سازمان دادن
organizes سازمان دادن
organizing سازمان دادن
organises سازمان دادن
invigorate نیرو دادن
emphasizing نیرو دادن به
afforce نیرو دادن
emphasises نیرو دادن به
emphasising نیرو دادن به
emphasize نیرو دادن به
emphasizes نیرو دادن به
emphasised نیرو دادن به
emphasized نیرو دادن به
reorganizes دوباره سازمان دادن
reorganising دوباره سازمان دادن
reorganizing دوباره سازمان دادن
reorganised دوباره سازمان دادن
reorganises دوباره سازمان دادن
reorganize دوباره سازمان دادن
reorganized دوباره سازمان دادن
structure سازمان سازمان دادن
structuring سازمان سازمان دادن
structures سازمان سازمان دادن
encourage دوباره نیرو دادن
countenance [encourage] دوباره نیرو دادن
reanimate دوباره نیرو دادن
pep چالاکی نیرو دادن
elate دوباره نیرو دادن
embolden دوباره نیرو دادن
reanimate دوباره نیرو دادن
hearten دوباره نیرو دادن
constituting تشکیل دادن
organizes تشکیل دادن
constitute تشکیل دادن
forms تشکیل دادن
organising تشکیل دادن
organises تشکیل دادن
form تشکیل دادن
organizing تشکیل دادن
organize تشکیل دادن
constituted تشکیل دادن
constitutes تشکیل دادن
formed تشکیل دادن
to erect into تشکیل دادن از
distributions سازمان دادن پراکندگی تیر
distribution سازمان دادن پراکندگی تیر
differentiating دیفرانسیل تشکیل دادن
differentiate دیفرانسیل تشکیل دادن
to form a habit تشکیل عادت دادن
form تشکیل دادن ساختن
beds تشکیل طبقه دادن
formed تشکیل دادن ساختن
bed تشکیل طبقه دادن
pod تشکیل نیام دادن
pods تشکیل نیام دادن
forms تشکیل دادن ساختن
preform قبلا تشکیل دادن
differentiates دیفرانسیل تشکیل دادن
colonises تشکیل مستعمره دادن
colonize تشکیل مستعمره دادن
gang جمعیت تشکیل دادن
gangs جمعیت تشکیل دادن
convened تشکیل جلسه دادن
colonising تشکیل مستعمره دادن
colonized تشکیل مستعمره دادن
colonised تشکیل مستعمره دادن
colonizes تشکیل مستعمره دادن
colonizing تشکیل مستعمره دادن
syndicate اتحادیه تشکیل دادن
convening تشکیل جلسه دادن
syndicate تشکیل اتحادیه دادن
syndicates تشکیل اتحادیه دادن
convenes تشکیل جلسه دادن
nucleate تشکیل هسته دادن
syndicates اتحادیه تشکیل دادن
convene تشکیل جلسه دادن
to shake up [a company] <idiom> سازمان [شرکتی را ] اساسا تغییر دادن
line astern صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
nerve قوت قلب دادن نیرو بخشیدن
nerves قوت قلب دادن نیرو بخشیدن
federated تشکیل کشورهای متحد دادن
semicircles نیم دایره تشکیل دادن
semicircle نیم دایره تشکیل دادن
circlet تشکیل دایره کوچک دادن
federate تشکیل کشورهای متحد دادن
federating تشکیل کشورهای متحد دادن
vocalize تلفظ کردن تشکیل دادن
federates تشکیل کشورهای متحد دادن
circlets تشکیل دایره کوچک دادن
reshuffle تجدید سازمان کردن تغییرات سازمانی دادن
reshuffles تجدید سازمان کردن تغییرات سازمانی دادن
reshuffled تجدید سازمان کردن تغییرات سازمانی دادن
reshuffling تجدید سازمان کردن تغییرات سازمانی دادن
forming up تجمع و سازمان دادن یکان جمع شدن
federating متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
to crust [snow] تشکیل دادن به پوسته سخت [برف]
federates متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federated متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federate متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
high light تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
clubbed :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
club :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
clubs :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
surge برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
surged برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
raises بار اوردن تشکیل دادن پرزدار کردن
raise بار اوردن تشکیل دادن پرزدار کردن
clubbing :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
surges برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
de scramble سازمان دادن مجدد پیام یا سیگنالی که حالت نامناسب دارد
adds قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
add قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adding قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
polymerize باهم ترکیب وجمع شدن وذره بزرگتری تشکیل دادن
constituted تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitutes تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitute تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituting تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
carry into effect صورت دادن
make something happen صورت دادن
put into effect صورت دادن
put ineffect صورت دادن
to put in to shape سر و صورت دادن
implement صورت دادن
carry out صورت دادن
carry ineffect صورت دادن
actualize صورت دادن
actualise [British] صورت دادن
put inpractice صورت دادن
organizing سرو صورت دادن
transfiguring تغییر صورت دادن
organising سرو صورت دادن
organize سرو صورت دادن
furbished صورت تازه دادن به
incarnate صورت خارجی دادن
furbish صورت تازه دادن به
organises سرو صورت دادن
furbishing صورت تازه دادن به
to give an examination صورت امتحان دادن
transfigure تغییر صورت دادن
furbishes صورت تازه دادن به
organizes سرو صورت دادن
exteriorization صورت خارجی دادن به
transfigured تغییر صورت دادن
transfigures تغییر صورت دادن
epitomising صورت خارجی به چیزی دادن
epitomises صورت خارجی به چیزی دادن
epitomizing صورت خارجی به چیزی دادن
epitomize صورت خارجی به چیزی دادن
epitomizes صورت خارجی به چیزی دادن
epitomized صورت خارجی به چیزی دادن
epitomised صورت خارجی به چیزی دادن
approach formation صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
rank درجه دادن دسته بندی کردن
ranked درجه دادن دسته بندی کردن
ranks درجه دادن دسته بندی کردن
front de liberation national جبهه ازادی بخش ملی سازمان جنگجویان الجزایرکه در فاصله 4591 تا2691 برای پایان دادن به سلطه فرانسویان در الجزایر
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
idealised بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
exteriorize بصورت فاهرفهمیدن یا فهاندن صورت فاهر یا وجودخارجی دادن
idealizes بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealises بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealized بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealising بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealizing بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealize بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
packing روکش یاغلاف جعبه بندی و جا دادن وسایل در یک فرف
organization سازمان بندی
organizations سازمان بندی
organisations سازمان بندی
incrust با قشر و پوست پوشاندن دارای پوشش سخت کردن قشر تشکیل دادن
ecafe کمیسیون اقتصادی اسیا و خاور دور که در سال 7491 در سازمان ملل تشکیل شده است
bind چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
binds چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
packing عمل قرار دادن کالاها در جعبه و بسته بندی آنها برای مغازه ها
log rolling دسته بندی سیاسی که دران همدیگر رابستایندویاری کننداصول نان بهم قرض دادن
duble option خیار مشتری و بایع در موردتغییر دادن مقدار ثمن و مبیع در صورت تغییر ارزش پول
lineaments طرح بندی صورت بندی
lineament طرح بندی صورت بندی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com