Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
constituent
سازه تشکیل دهنده
constituents
سازه تشکیل دهنده
Other Matches
organisers
تشکیل دهنده
formative
تشکیل دهنده
organizers
تشکیل دهنده
former
تشکیل دهنده
organizer
تشکیل دهنده
constituents
جزء تشکیل دهنده
fundametal
بنیادی تشکیل دهنده
syndicator
تشکیل دهنده اتحادیه
constituent
جزء تشکیل دهنده
constitutive
تشکیل دهنده ساختمانی
nuclei
هسته تشکیل دهنده
nucleus
هسته تشکیل دهنده
structual constituent
جزء تشکیل دهنده ساختمانی
incorporator
تشکیل دهنده ترکیب کننده
cellular unit
هسته اصلی تشکیل دهنده یکان
chord plane
صفحه مار بر وترهای همه مقاطع تشکیل دهنده یک ایرفویل سه بعدی
homosphere
قسمتی از اتمسفر که در ان تغییری در ترکیب و ساخت گازهای تشکیل دهنده مشاهده نمیشود
hidden
خط وی تشکیل دهنده شی سه بعدی ولی هنگام نمایش آن به صورت دوبعدی پاک می شوند
dithered
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dither
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithers
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
heterosphere
قسمتی از اتمسفر که در ان ساختار و وزن مولکولی متوسط گازهای تشکیل دهنده مختلف است
lobes
یکی از دو یا چهار جزء تشکیل دهنده پرتو رادار جهت یاب ازانتن مجهز به بازتابنده
lobe
یکی از دو یا چهار جزء تشکیل دهنده پرتو رادار جهت یاب ازانتن مجهز به بازتابنده
component forces
نیروهای تشکیل دهنده یک یکان یکانهای تابعه قسمتهای تابعه یک عملیات مشترک
parts explosion
رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
impurity
جزء تشکیل دهنده خارجی ناخالصی ماده خارجی
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
radar netting
تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
pads
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
constructed
سازه
structuring
سازه
construct
سازه
structure
سازه
structures
سازه
constructing
سازه
constructs
سازه
factor
سازه
factors
سازه
frame
سازه
heating unit
سازه گرمساز
eye-catcher
سازه تزئینی
internal structure
سازه داخلی
positive element
سازه مثبت
element area
سازه تصویر
elements
سازه برقی
factor of safety
سازه ابیمی
construct validity
اعتبار سازه
hypothetical construct
سازه فرضی
element
سازه برقی
structrual engineering industry
صنعت سازه
picture element
سازه تصویر
negative element
سازه منفی
steel framed structured
سازه فولادی
concrete structure
سازه بتنی
demilitarization
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
trimmer
زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
cellular structure
ساختارسلولی سازه سلولی
ecological factor
سازه بوم شناختی
frame partition
جداگر سازه دار
sextets
نغمه شش سازه یا شش اوازه
sextet
نغمه شش سازه یا شش اوازه
sextette
نغمه شش سازه یا شش اوازه
crystalline structure
سازه بلوری ساختمان کریستالی
bionic
وابسته به زیست سازه شناسی
distortions
تغییرات ناخواسته شکل یک جسم یا یک سازه
distortion
تغییرات ناخواسته شکل یک جسم یا یک سازه
bailer
امانت دهنده کفیل دهنده
exhibitors
نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibiter
نمایش دهنده ارائه دهنده
conglutinative
التیام دهنده جوش دهنده
bailor
امانت دهنده کفیل دهنده
catalyst
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
extender
توسعه دهنده ادامه دهنده
exhibitor
نمایش دهنده ارائه دهنده
catalysts
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
landing wires
سیمهایی برای متحمل شدن نیروهای وارد بر سازه هواپیما در حال فرود
Cinoiserie
[سبک معماری اروپایی از هنر سازه های چینی که اولین بار در قرن هفدهم میلادی استفاده شد.]
reserve factor
نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
monocoque
ساختمان سه بعدی مثل بدنه هواپیما که فاقد سازه داخلی بوده و همه تنش بر پوسته و اجزاء ساختمانی که بلافاصله زیر ان قرار دارندوارد میگردد
internal structure
ساختمان داخلی سازه داخلی
establishments
تشکیل
establishment
تشکیل
incorporation
تشکیل
entelechy
تشکیل
endomorphy
تشکیل
endomorphism
تشکیل
indicator
نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
formation
صف ارایی تشکیل
organize
تشکیل دادن
umbilication
تشکیل ناف
organising
تشکیل دادن
flagellation
تشکیل تاژک
vacuolation
تشکیل حفره
organises
تشکیل دادن
bonding
تشکیل پیوند
hematopoiesis
تشکیل خون
heat of formation
گرمای تشکیل
enthalpy of formation
انتالپی تشکیل
constitute
تشکیل دادن
fibrillation
تشکیل الیاف
embryogeny
تشکیل جنین
foetation
تشکیل جنین
embryogen
تشکیل جنین
formation constant
ثابت تشکیل
constituting
تشکیل دادن
placentation
تشکیل جفت
constituted
تشکیل دادن
constitutes
تشکیل دادن
ossification
تشکیل استخوان
gleization
تشکیل خاک رس
organizing
تشکیل دادن
sporogeny
تشکیل هاگ
tournaments
تشکیل مسابقات
capital formation
تشکیل سرمایه
tournament
تشکیل مسابقات
formed
تشکیل دادن
forms
تشکیل دادن
form
تشکیل دادن
stratification
تشکیل چینه
stratification
تشکیل طبقات
orogenesis
تشکیل کوه
osteogenesis
تشکیل استخوان
strobilation
تشکیل رشته
argillaceous
تشکیل شده از رس
annulation
تشکیل حلقه
antidim
مایع ضد تشکیل مه
sporogenesis
تشکیل هاگ
organizes
تشکیل دادن
preformation
تشکیل قبلی
spermatogenesis
تشکیل نطفه
antitrust
مخالف تشکیل
the house went into secret session
تشکیل داد
to erect into
تشکیل دادن از
sacculation
تشکیل کیسه
metamerism
تشکیل حلقهای
siltation
تشکیل لجن
differentiating
دیفرانسیل تشکیل دادن
differentiates
دیفرانسیل تشکیل دادن
differentiate
دیفرانسیل تشکیل دادن
colonising
تشکیل مستعمره دادن
forms
تشکیل دادن ساختن
venues
محل تشکیل دادگاه
epigenesis
تشکیل نطفه ازنو
venue
محل تشکیل دادگاه
entelechy
مرحله تشکیل وتحقق
gang
جمعیت تشکیل دادن
syndicates
تشکیل اتحادیه دادن
gangs
جمعیت تشکیل دادن
convening
تشکیل جلسه دادن
convenes
تشکیل جلسه دادن
convened
تشکیل جلسه دادن
convene
تشکیل جلسه دادن
colonizing
تشکیل مستعمره دادن
colonizes
تشکیل مستعمره دادن
chemical bonding
تشکیل پیوند شیمیایی
colonized
تشکیل مستعمره دادن
colonised
تشکیل مستعمره دادن
colonize
تشکیل مستعمره دادن
syndicate
تشکیل اتحادیه دادن
syndicate
اتحادیه تشکیل دادن
formed
تشکیل دادن ساختن
ossification
مرحله تشکیل استخوان
bond formation energy
انرژی تشکیل پیوند
domestic capital formation
تشکیل سرمایه داخلی
deposit fund account
حساب تشکیل سرمایه
deposit fund account
اعتبار تشکیل سرمایه
back bonding
تشکیل پیوند برگشتی
acidic
تشکیل دهندهء اسید
back bonding
تشکیل پیوند از پشت
syndicates
اتحادیه تشکیل دادن
colonises
تشکیل مستعمره دادن
unformed
تشکیل نشده ناساخت
lymphopoiesis
تشکیل بافت لنفی
pod
تشکیل نیام دادن
pods
تشکیل نیام دادن
vesiculation
تشکیل کیسه یا تاول
vertebration
تشکیل ستون فقرات
troop program
برنامه تشکیل یکانها
guard cell
گیاهی را تشکیل میدهند
haematogenesis
تشکیل خون تولیدخون
standard heat of formation
گرمای تشکیل استاندارد
to form a habit
تشکیل عادت دادن
form
تشکیل دادن ساختن
stepwise formation constant
ثابت تشکیل مرحلهای
rate of capital formation
نرخ تشکیل سرمایه
piedmont
تشکیل شده در کوهپایه
preform
قبلا تشکیل دادن
overall formation constant
ثابت تشکیل کلی
oogenesis
تشکیل و تکامل تخم
federalization
تشکیل کشورهای متحد
beds
تشکیل طبقه دادن
bed
تشکیل طبقه دادن
involucrum
تشکیل استخوان جدید
force development
برنامه تشکیل یکانها
nucleate
تشکیل هسته دادن
molar heat of formation
گرمای مولی تشکیل
molar enthalpy of formation
انتالپی مولی تشکیل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com