Dictiornary-Farsi | ساعت غیبت کارگر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
time out	ساعت غیبت کارگر


Other Matches

man hour	یک ساعت کار یک کارگر
time card	کارتی که ساعت حضور وغیاب کارگر روی ان قید میشود گاه برگ
sundials	ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
sundial	ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
gandey dancer	کارگر فصلی کارگر سیار
Look at the watch.	نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
By my watch it's five to nine.	طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
zone time	وقت یا ساعت منطقهای سیستم ساعت 42 ساعتی جهانی
My curfew is at 11.	من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
spindle	دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
spindles	دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
standard time	ساعت بین المللی ساعت استاندارد
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock.	او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
absences	غیبت
fadeaway	غیبت
backbiting	غیبت
in absentia	در غیبت
absenteeism	غیبت
absence	غیبت
backbiter	غیبت کننده
backbite	غیبت کردن
minor occultation	غیبت صغری
desertion	غیبت کردن
absenteeism	غیبت از کار
whispery	غیبت کننده
during his absonce	درمدت غیبت او
absence indicator	غیبت نما
major occultation	غیبت کبری
missing movement	غیبت از ستون نظامی
occultation	غیبت امام زمان
defaults	غیبت بازیگر یا تیم و باخت
defaulting	غیبت بازیگر یا تیم و باخت
defaulted	غیبت بازیگر یا تیم و باخت
default	غیبت بازیگر یا تیم و باخت
alibis	غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
alibi	غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
synchronous	ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دو وسیله با یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسالی هم سان با سیگنال ساعت است
clockwise	مطابق گردش عقربه ساعت در جهت عقربه ساعت
o'clock	ساعت از روی ساعت
transmissions	وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
transmission	وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
To backbite a person .	بد کسی راگفتن(پشت سر کسی غیبت کردن )
labourer	کارگر
labors	کارگر
labourers	کارگر
workwoman	کارگر زن
workwoman	زن کارگر
workpeople	کارگر
workingman	کارگر
active	کارگر
workmen	کارگر
laborers	کارگر
worker	کارگر
operatives	کارگر
operative	کارگر
joss	سر کارگر
employe	کارگر
telling	کارگر
effective	کارگر
laborer	کارگر
cooly	کارگر
labour	کارگر
employee	کارگر
workman	کارگر
labored	کارگر
shopman	کارگر
craftsman assistant	کارگر
master workman	سر کارگر
steelworkers	کارگر پولادسازی
leavens	عامل کارگر
steelworker	کارگر پولادسازی
stable-boys	کارگر اصطبل
stable-boy	کارگر اصطبل
farm hands	کارگر مزرعه
farm hand	کارگر مزرعه
dairymaid	کارگر لبنیاتی
leaven	عامل کارگر
dairymaids	کارگر لبنیاتی
leavening	عامل کارگر
proletariat	طبقه کارگر
proletariat	کارگر ورنجبر
swot	کارگر زحمتکش
swots	کارگر زحمتکش
mealmen	کارگر اسیاب
common labour	کارگر عمومی
furnace man	کارگر کوره
reacher	کارگر نخ تاب
road maker	کارگر راه
farmhand	کارگر مزرعه
labor	حزب کارگر
seasonal worker	کارگر فصلی
date labourer	کارگر روزمزد
shovelbill	کارگر بیل زن
exploitation of labor	استثمار کارگر
journey man	کارگر مزدور
refiner	کارگر پالایشگاه
munitioneer	کارگر زرادخانه
outworker	کارگر ازاد
accommodator	کارگر کمکی
laboring class	طبقه کارگر
casual labour	کارگر اتفاقی
labor party	حزب کارگر
piler	کارگر شمعکوب
labor	کارگر عمله
refiners	کارگر پالایشگاه
hodcarrier	کارگر ناوه کش
shoveler	کارگر بیل زن
unskilled worker	کارگر غیرمتخصص
lay off	تعلیق کارگر
workfolk	جماعت کارگر
workfolks	جماعت کارگر
day laborer	روز کارگر
daysman	کارگر روزمزد
working man	کارگر افزارمند
workingman	ازطبقه کارگر
workpeople	طبقه کارگر
swotting	کارگر زحمتکش
longshoreman	کارگر اسکله
brain worker	کارگر مغزی
shovelman	کارگر بیل زن
skilled labour	کارگر ماهر
skilled worker	کارگر ماهر
slave ant	مورچه کارگر
day labourer	کارگر روزمزد
unskilled labor	کارگر غیرماهر
unskilled worker	کارگر ساده
navvy	کارگر ساده
navvies	کارگر ساده
longshoremen	کارگر اسکله
swotted	کارگر زحمتکش
charge hand	کارگر معمولی
craftsman	کارگر ماهر
dockers	کارگر لنگرگاه
labour day	روز کارگر
dockers	کارگر بارانداز
docker	کارگر لنگرگاه
craftsmen	کارگر ماهر
docker	کارگر بارانداز
workings	کارگر طرزکار
working	کارگر طرزکار
work force	تعداد کارگر
working classes	طبقه کارگر
labored	کارگر عمله
labors	کارگر عمله
labored	حزب کارگر
labors	حزب کارگر
labour	کارگر عمله
labour	حزب کارگر
journeyman	کارگر مزدور
journeyman	کارگر ماهر
journeyman	کارگر متخصص
journeymen	کارگر مزدور
journeymen	کارگر متخصص
coalminer	کارگر معدن
working class	طبقه کارگر
journeymen	کارگر ماهر
labourparty	حزب کارگر
Labour Party	حزب کارگر
migrant worker	کارگر مهاجر
May Day	روز کارگر
cordwainer	کارگر چرم ساز
gandey dancer	کارگر راه اهن
deckhand	کارگر عرشه کشتی
grisette	دختر کارگر فرانسوی
potman	کارگر اسفالت ساز
he is short of hands	کارگر کافی ندارد
horizontal labor mobility	تحرک افقی کارگر
pkeman	کارگر کلنگ دار
inflow of labor	جریان ورود کارگر
pitman	کارگر درون معدن
day laborer	کارگر روز مزد
luggie	کارگر سنگ شکن
laundryman	کارگر لباسشوی مرد
exploitation of labor	بهره کشی کارگر
industrial relations	روابط کارگر وکارفرما
brain worker	کارگر ذهنی روشنفکر
building craftsman	کارگر ماهر ساختمانی
outworker	کارگر خارج ازخانه
penetratingly	بطور نافذ کارگر
quarrier	کارگر معدن سنگ
quarryman	کارگر معدن سنگ
quarryman	کارگر کان سنگ
submariner	کارگر زیر دریایی
proletarian	عضو طبقه کارگر
proletarian	کارگر وابسته بکارگر
effectively	بطور موثر یا کارگر
workmanly	شایسته کارگر خوب
navvies	کارگر غیر ماهر
navvies	کارگر کارهای خاکی
navvy	کارگر غیر ماهر
wright	کارگر سازنده نجار
navvy	کارگر کارهای خاکی
journey man	شاگرد یا کارگر روزمزد
underutilization of labor	کم بهره گیری از کارگر
blacklegs	کارگر اعتصاب شکن
blackleg	کارگر اعتصاب شکن
unskilled worker	کارگر غیر ماهر
railroader	کارگر راه اهن
stevedore	کارگر بار انداز
work people	کارگران طبقه کارگر