English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
phanariot ساکن محله یونانیان دراستامبول که PHANARنام دارد
Other Matches
There is one physician for every 260 inhabitants. برای هر ۲۶۰ ساکن یک پزشک وجود دارد.
phihellenic هواخواه یونانیان
pan hellenism یگانیگی همه یونانیان
pelta سپر یونانیان ورومیان باستانی
philhellenism هواخواهی از یونانیان یااستقلال کشور ایشان
amazon زنانی که در اسیای صغیرزندگی میکردند و با یونانیان می جنگیدند
dithyramb سرود درهم برهم ووحشیانه یونانیان باستانی
petasus یکجورکلاه کوتاه ولبه پهن که یونانیان برسرمی گذارند
greek fire ماده اتشگیری که یونانیان استانبول ساخته بودندوزیراب میسوخت
agoines مسابقههای سه گانه یونانیان باستان ورزش وموسیقی وغشه یادو
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
quarter محله
commune محله
county محله
communed محله
counties محله
communes محله
communing محله
sector محله
sectors محله
slum محله کثیف
slums محله کثیف
red light district محله فواحش
hoodlum لوطی محله
parish محله شهرستان
hoodlums لوطی محله
parishes محله شهرستان
ghetto محله کلیمی ها
parish اهل محله
ghettoes محله کلیمی ها
parishes اهل محله
ghettos محله کلیمی ها
the industrial quarter of the محله صنعتی شهر
quarters محله بردهای ناو
skid row محله مشروب فروشهای ارزان
casbah محله بومیهای شهرهای شمالی افریقا
This is a good residential are ( neighbourhood ) . اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
ghettoize تبدیل کردن به محله اقلیت هاو فقرا
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
Walls have ears <idiom> دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
lodger ساکن
residents ساکن
statist ساکن
stilly ساکن
lodgers ساکن
resident ساکن
inert ساکن
still ساکن
slack water اب ساکن
residing ساکن
static ساکن
abiding ساکن
stationary ساکن
occupants ساکن
occupant ساکن
irenic ساکن
dead ساکن
dwellings ساکن
dwelling ساکن
habitant ساکن
domiciled ساکن
inmates ساکن
waveless ساکن
resting ساکن
occupiers ساکن
occupier ساکن
abider ساکن
dweller ساکن
inmate ساکن
inhabitant ساکن
stills ساکن
quiescent ساکن
stiller ساکن
stillest ساکن
denizen ساکن
denizens ساکن
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
lunarian ساکن ماه
libyan ساکن لیبی
electrostatics الکتریسیته ساکن
peopling ساکن شدن
hellion ساکن جهنم
hibernian ساکن ایرلند
hospitaler ساکن بیمارستان
peoples ساکن شدن
mountaineer ساکن کوه
inhabiting ساکن شدن
levanter ساکن خاور
levantine ساکن خاور
level point سطح اب ساکن
mountaineers ساکن کوه
isthmian ساکن تنگه
people ساکن شدن
indwell ساکن شدن
isthmic ساکن تنگه
peopled ساکن شدن
idle position وضعیت ساکن
earthling ساکن جهان
calms ساکت ساکن
Aborigine ساکن اولیه
freeman ساکن شهر
freemen ساکن شهر
inhabit ساکن شدن
settles ساکن کردن
pekinese ساکن شهرپکن
pekineses ساکن شهرپکن
pekingeses ساکن شهرپکن
northern ساکن شمال
pacific اقیانوس ساکن
calming ساکت ساکن
calmest ساکت ساکن
calmer ساکت ساکن
calmed ساکت ساکن
calm ساکت ساکن
denizens ساکن کردن
easterner ساکن مشرق
easterners ساکن مشرق
denizen ساکن کردن
settle ساکن کردن
colonizing ساکن شدن در
bedlamite ساکن تیمارستان
breake contact کنتاکت ساکن
abided ساکن شدن
chthonian ساکن زیرزمین
abide ساکن شدن
chthonic ساکن زیرزمین
dead load بار ساکن
inhabits ساکن شدن
abides ساکن شدن
colonised ساکن شدن در
nonresidence غیر ساکن
colonizes ساکن شدن در
colonized ساکن شدن در
colonize ساکن شدن در
colonising ساکن شدن در
colonises ساکن شدن در
abhide ساکن شدن
dwelt ساکن بود
domiciled in tehran ساکن تهران
sojourner ساکن موقتی
townee ساکن شهر
steadied ساکن شدن
populate ساکن شدن
woodsy ساکن جنگل
stagirite ساکن شهر
townie ساکن شهر
townies ساکن شهر
standing wave موج ساکن
populates ساکن شدن
rusticate ساکن ده شدن
dwells ساکن بودن
sylvan ساکن جنگل
silvicolous ساکن جنگل
dwelled ساکن بودن
dwell ساکن بودن
to animals ساکن زمین
seasider ساکن دریاکنار
populating ساکن شدن
state of rest حالت ساکن
rest position وضعیت ساکن
stationary bed بستر ساکن
staticize ساکن کردن
nonresidency غیر ساکن
steady ساکن شدن
quiet ساکن خاموش
quietest ساکن خاموش
stationary wave موج ساکن
stationary phase فاز ساکن
steadiest ساکن شدن
suburbanite ساکن حومه
pelagic ساکن دریا
rest mass جرم ساکن
static electricity برق ساکن
static electricity الکتریسیته ساکن
static friction اصطکاک ساکن
steadies ساکن شدن
static charge برق ساکن
steadying ساکن شدن
slummer ساکن محلات کثیف
boring stay قسمت ساکن مقابل
standards قسمت ساکن دستگاه
sybarite ساکن شهر سیباریس
statically در حال ایستاده یا ساکن
standard قسمت ساکن دستگاه
static generator مولد برق ساکن
stanch ساکن شدن فرونشاندن
teutonize ساکن المان کردن
non-resident company [British E] شرکت غیر ساکن
riverain ساکن ساحل رودخانه
rain worm ساکن زمین دنیوی
static وابسته به اجسام ساکن
rest mass of the electron جرم ساکن الکترون
exurbanite ساکن خارج شهر
low lander ساکن نواحی پست
to inhabit a house در خانهای ساکن شدن
electro statics علم برق ساکن
pelagian دریانشین ساکن دریا
non-resident corporation [American E] شرکت غیر ساکن
enclave economices اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com