Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
anti dazzle vizor
سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
Other Matches
windshield
شیشه جلوی اتومبیل
wind screen
شیشه جلوی اتومبیل
windshields
شیشه جلوی اتومبیل
windscreen
پنجره اتومبیل شیشه جلو اتومبیل
windscreens
پنجره اتومبیل شیشه جلو اتومبیل
front mud guard
گلگیر جلوی اتومبیل
front wing
گلگیر جلوی اتومبیل
ackermanaxle
محور جلوی اتومبیل
front wheel suspension
اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
panel
قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
panels
قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
He parked the car right in front of the garage.
درست جلوی گاراژ اتومبیل را پارک کرد
windshield
شیشه جلو اتومبیل
windshields
شیشه جلو اتومبیل
shades
سایه دار کردن سایه افکندن
shade
سایه دار کردن سایه افکندن
shadings
سایه دار کردن سایه افکندن
silhouettes
طرح سایه سایه انداختن
silhouette
طرح سایه سایه انداختن
half tone screen
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
slingshot
مانور اتومبیل عقبتر برای عبور از اتومبیل جلو با استفاده از کاهش فشار هوا
slingshots
مانور اتومبیل عقبتر برای عبور از اتومبیل جلو با استفاده از کاهش فشار هوا
plate glass
شیشه سنگ شیشه تختهای
ink bottle
شیشه مرکب شیشه جوهر
glassman
تاجر شیشه شیشه ساز
stock car
اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
stock-car
اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
stock-cars
اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
hot rod
اتومبیل شکاری وسریع السیر اتومبیل مسابقهای
flatbed
وسیلهای با شیشه مسط ح که کار هنری روی آن قرار می گیرد نوک اسکن زیر شیشه حرکت میکند و تصویر را به فایل گرافیکی تبدیل میکند
vignetting
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
automobiles
اتومبیل راندن اتومبیل سوار شدن
automobile
اتومبیل راندن اتومبیل سوار شدن
He fight with his shadow.
<proverb>
او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد).
vitrify
بصورت شیشه در اوردن بصورت شیشه درامدن
glass wool
پشم یا براده شیشه پشم شیشه
feont
جلوی
frontward
جلوی
former
جلوی
in the way
جلوی راه
sincipital
واقع در جلوی سر
fore
جلوی درجلو
before my very eyes
جلوی چشمهایم
forwarded
جلوی گستاخ
forward
جلوی گستاخ
fore
جلوی قایق
prior
پیشین جلوی
at the fore
در جلوی کشتی
afterleech
بادبان جلوی قایق
anticum
جرز جلوی معبد
cambers
انحنای جلوی اسکی
bowling crease
خط موازی جلوی پایه ها
head sail
بادبان جلوی دکل
camber
انحنای جلوی اسکی
foresheets
فضای جلوی قایق
forward area
منطقه جلوی رزم
to get in the way
جلوی راه را گرفتن
forward echelon
رده جلوی نبرد
googol
عدد یک با صد صفر در جلوی ان
bowing
قسمت جلوی قایق
prowords
کلمات جلوی جملات
Get out of my face!
<idiom>
از جلوی چشمم دور شو!
Get out of my sight!
<idiom>
از جلوی چشمم دور شو!
bow
قسمت جلوی قایق
to stop the bus
جلوی اتوبوس را گرفتن
under one's nose
<adv.>
جلوی چشم کسی
decks
سکوی جلوی تانک
decked
سکوی جلوی تانک
deck
سکوی جلوی تانک
bows
قسمت جلوی قایق
nose spray
بسکهای جلوی گلوله
bowed
قسمت جلوی قایق
I walked past the shop ( store ) .
از جلوی فروشگاه گذشتم
jibbing
بادبان سه گوشه جلوی دکل
to bridle one's own tongue
جلوی زبان خودرا گرفتن
To teach grandma to suck eggs.
جلوی لوطی معلق زدن
foresail
بادبان سه گوش در جلوی دکل
forebody
بدنه قسمت جلوی ناو
to block
[hold up]
(the) traffic
جلوی رفت و آمد را گرفتن
jibs
بادبان سه گوشه جلوی دکل
nip in the bud
<idiom>
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
jibbed
بادبان سه گوشه جلوی دکل
jib
بادبان سه گوشه جلوی دکل
forwards
سه بازیگر جلوی تور والیبال
hold one's fire
<idiom>
جلوی زبان خود را گرفتن
to nip something in the bud
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
foreshores
لبه جلوی ساحل دریا
Accidents wI'll happen .
جلوی اتفاق رانتوان گرفت
To keep prices down.
جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
foreshore
لبه جلوی ساحل دریا
metopon
قسمت جلوی زائده جلومغز
forward bow spring
فنر جلوی سینه کشتی
shadow
سایه
shadowing
سایه
umbra
سایه
thanks to.....
در سایه
shadings
سایه
shadowed
سایه
shades
سایه
sunshade
سایه
sunshades
سایه
shade
سایه
shadows
سایه
shading
سایه
shadiness
سایه
cleek
سایه
shadowless
بی سایه
umbrage
سایه
auspices
سایه
umber
سایه
to get in somebody's way
جلوی راه کسی
[چیزی]
را گرفتن
fore and aft
واقع درطول کشتی جلوی و عقبی
It took place under my very eyes.
درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
to block
[to block up]
[to clog]
[to clog up]
something
جلوی جریان
[ریزش]
چیزی را گرفتن
washed
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
washes
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
wash
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father.
جلوی پدرش سیگار نمی کشد
Come and get warm by the fire .
بیا جلوی آتش که گرم بشوی
There is nothing to prevent me.
هیچی نمیتونه جلوی منو بگیره.
foreland
زمین جلوی موضع دماغه سنگر
Drop me by the phone booth.
مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
shadowy
<adj.>
سایه دار
shady
سایه دار
shader
سایه رنگ زن
shades
سایه انداختن
tinges
سایه رنگ
hatching
سایه زنی
halation
نیم سایه
To cast a shadow.
سایه انداختن
shadow play
نمایش سایه ها
half tone
سایه روشن
half shadow
نیم سایه
bower
سایه بان
shadings
سایه بان
kinephantoscope
سایه نما
shadow
شبح سایه
shadow
شدو سایه
kinema or cin
سایه نما
sciamachy
جنگ با سایه
ski graphŠetc
سایه نگاری
sciagraphy
سایه نگاری
shadowed
شبح سایه
umber
سایه انداختن
shadowing
شبح سایه
shadowing
شدو سایه
bowers
سایه بان
shadows
شدو سایه
canopies
سایه بان
canopy
سایه بان
shadows
شبح سایه
shadeless
بدون سایه
shadings
سایه انداختن
light and shade
سایه روشن
tinge
سایه رنگ
shadowed
شدو سایه
overshadowing
سایه افکندن بر
lighting
سایه روشن
umbrageous
سایه دار
shading
سایه اندازی
shades
سایه بان
shading
سایه زنی
shadowy
سایه مانند
shadowy
سایه افکن
somber
سایه دار
drop shadow
سایه برجسته
to go to the shades
سایه افکندن در
To cast a shadow .
سایه انداختن
tone
سایه روشن
boxed cornice
سایه بان
tones
سایه روشن
overshadowed
سایه افکندن بر
bowery
سایه دار
overshadow
سایه افکندن بر
penumbra
نیم سایه
shaded
<adj.>
سایه دار
overshadows
سایه افکندن بر
umbrageous
[literary]
<adj.>
سایه دار
adumbration
سایه افکنی
shady
[place]
<adj.>
سایه دار
silhouette target
سایه هدف
overcast
سایه انداختن
adumbral
سایه افکن
sombre
سایه دار
shade
سایه انداختن
halftones
سایه رنگ
penumbra
سایه روشن
umbriferous
سایه افکن
obtenebrate
سایه افکندن بر
shade
سایه بان
shadowlike
سایه مانند
tone
سایه رنگ
halftone
سایه رنگ
mizzen staysail
بادبان روی سیم جلوی دکل فرعی
tacking
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tack
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tacked
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
Drop me off in front of the train station!
من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
tacks
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
You are roasting yourself in front of the fire .
خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com