English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 123 (7 milliseconds)
English Persian
Cooked vegetables digest easily. سبزی پخته زود هضم است.
Other Matches
veg سبزی
greenery سبزی
vegetable سبزی
viridity سبزی
virescence سبزی
greenstuff سبزی
legume سبزی
greenth سبزی
greenness سبزی
greenless بی سبزی
green stuff سبزی
green meat سبزی
green jaundice سبزی
vegetably سبزی وار
greengrocery سبزی فروشی
pot herb سبزی پختنی
greengrocer سبزی فروش
wrack اشغال سبزی
coster سبزی فروش
fawner سبزی پاک کن
green vegetable سبزی خوراکی
vegetably بشکل سبزی
verdancy حالت سبزی
greengrocers سبزی فروش
vegetable soup سوپ سبزی
viridescence میل به سبزی
obsequious سبزی پاک کن
buble and squeak قیمه با سبزی یا کلم
What vegetables do you have? چه سبزی هایی دارید؟
maket garden باغ سبزی کاری
pickler پیازترشی سبزی ترشی
virescence سبزی غیرعادی دربرگهای گل
vegetable diet خوراک سبزی دار
verdure تازگی سبزیجات سبزی
underdone کم پخته
terracotta گل پخته
ripe پخته
coction پخته
ripest پخته
riper پخته
costermonger سبزی فروش دوره گرد
fawningly ازروی سبزی پاک کنی
minestrone سوپ غلیظ سبزی ولوبیاوماکارونی
fawning دم لابه سبزی پاک کنی
garden stuff حاصل باغ :سبزی ومیوه
olla یکجور اش سبزی دار دراسپانی
borsch نوعی ابگوشت سبزی دار روسی
flatteringly متملقانه ازروی سبزی پاک کنی
borscht نوعی ابگوشت سبزی دار روسی
olericulture سبزی فروشی فراوردن و نگاهداری سبزیجات
the greenish hue of blue حالتی از رنگ ابی که به سبزی بزند
spatchcock بشتاب پخته
samel نیم پخته
slack baked نیم پخته
sunbaked افتاب پخته
biffin سیب پخته
soden نیم پخته
well done خوب پخته
fired brick اجر پخته
sodden نیم پخته
burnt brick خشت پخته
half-baked نیم پخته
half baked نیم پخته
boiled پخته شده
dough baked نیم پخته
gallows bird کسی که سرش بوی قرمه سبزی میدهد
luncheon meat گوشت پخته و آماده
rarest لطیف نیم پخته
boild egg تخم مرغ پخته
warmed over دوباره پخته شده
rarer لطیف نیم پخته
convenience food خوراک پیش پخته
well-done steak استیک کاملا پخته
convenience foods خوراک پیش پخته
cold cuts گوشت پخته سرد
He has cooked a pottage for you. <proverb> برایت آش پخته است .
arch brick اجر زیاد پخته
underdo نیم پخته کردن
hard baked سفت پخته شده
liverwurst سوسیس جگر پخته
it was cooked to rags انقدر پخته شدکه له شد
it is half cooked نیم پخته است
rare لطیف نیم پخته
sunny side up فقط یک طرفش پخته
underbaked نیم پخته ناپخته
green bice رنگ سبزی که از لاجوردوزرنیخ زرد درست شده باشد
boild egg hard تخم مرغ پخته سفت
boild egg soft تخم مرغ پخته عسلی
body brick اجر خوب پخته شده
overdone خیلی پخته و سرخ شده
first class brick اجر خوب پخته شده
I want my steak well done. می خواهم استیکم خوب پخته با شد
stroganoff گوشت پخته نازک با خردل
baked meat شیرینی اردی غذای پخته
bakemeat شیرینی اردی غذای پخته
warmed over زیادتر ازمعمول پخته شده
pale brick اجری که خوب پخته نشده است
cow heel پاچه گاو پخته و دلمه شده
succotash غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
gigot ران گوسفند و غیره که پخته باشد
medium steak استیک متوسط سرخ یا پخته شده
well done [fully cooked] <adj.> کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]
The project is not fully developed yet. این طرح هنوز پخته وآماده نیست
hash گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
dumplings نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
fully cooked <adj.> کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]
baked beans لوبیای قرمز پخته شده و گوشت خوک
apple dumpling شیرینی پخته شده با سیب درونش [آشپزی]
dumpling نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
waffles کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffle کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
The meet is overdone. این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
waffled کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffling کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
broth غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
hominy ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
macedoine مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
parfait دسریخ زده مرکب از سرشیروتخم مرغ پخته وشربت ومواد دیگری
strudel ورقه نازک خمیر پخته که لوله شده و لای ان شیرینی باشد
processed silk ابریشم پخته [ابریشمی که صمغ آن گرفته شده و آماده ریسندگی و یا رنگرزی است.]
gonidium یکی از سلولهای سبزی که زیر غشاء خارجی بدنه گیاه گلسنگها وجود دارد سلول جنسی جلبک ها وقارچ ها
pearlies جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com