Dictiornary-Farsi | سبقت مربوط به شتاب یاانرژی سینتیک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
kinetic lead	سبقت مربوط به شتاب یاانرژی سینتیک


Other Matches

isolead curve	خط میزان منحنی نقاط هم سبقت در تیراندازی خط نمایش سبقت
linear speed	روش محاسبه سبقت به طریقه خطی سبقت خطی هدف
lead curve	خط منحنی گرفتن سبقت درتیراندازی منحنی سبقت توپ
cyclotron	دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
kinetics	سینتیک
kinetic energy	انرژی سینتیک
kinetic pressure	فشار سینتیک
chemical kinetics	سینتیک شیمیایی
pair production	تغییر شکل انرژی سینتیک فوتون یا هر ذره پر انرژی به جرم
program loans	قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactical	مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactically	مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inference	روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inferences	روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
bioclimatic	مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
victual	مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
elevation guidance	دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
genital	مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
auditory	مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
precedence	سبقت
overtaking lane	خط سبقت
antedated	سبقت
antecedence	سبقت
transcendence or cy	سبقت
overtaking	سبقت
antedate	سبقت
competitive	سبقت جو
competitiveness	سبقت جو
antedates	سبقت
precession	سبقت
leads	سبقت هادی
competition	سبقت جوئی
leads	زاویه سبقت
competitions	سبقت جوئی
precess	سبقت گرفتن
lead	سبقت هادی
lead	زاویه سبقت
grabbed	سبقت گرفتن
grabs	سبقت گرفتن
transcends	سبقت جستن
transcend	سبقت جستن
transcended	سبقت جستن
transcending	سبقت جستن
passant	سبقت گیر
stadia line	خط انحراف سبقت
to get the better of	سبقت گرفتن بر
best	سبقت گرفتن
prediction angle	زاویه سبقت
grabbing	سبقت گرفتن
grab	سبقت گرفتن
forereach	سبقت گرفتن از
get the start of	سبقت جستن بر
exceeding	سبقت و پیشی
lead pursuit	مسیر سبقت
leads and lags	سبقت ها و تاخیرها
overtakes	سبقت گرفتن
outdistance	سبقت گرفتن بر
lead lag relation	رابطه سبقت
outdistancing	سبقت گرفتن بر
lead angle	زاویه سبقت
GIVE WAY	سبقت آزاد
GIVE WAY	محل سبقت
one upmanship	یک قدم سبقت
lateral tell	سبقت عرضی
outdistanced	سبقت گرفتن بر
overtake	سبقت گرفتن
outguess	سبقت جستن
one-upmanship	یک قدم سبقت
overtaken	سبقت گرفتن
outdistances	سبقت گرفتن بر
outmaneuver	سبقت گرفتن بر
supervisory	مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
competitions	هم چشمی سبقت جویی
overtaking vessel	شناوه سبقت گیرنده
overtakes	سبقت گرفتن بر رد شدن از
overtaken	سبقت گرفتن بر رد شدن از
overtaking vessel	ناو درحال سبقت
overtake	سبقت گرفتن بر رد شدن از
competition	هم چشمی سبقت جویی
pass	سبقت گرفتن از خطور کردن
leading line	خط بستن زاویه سبقت به توپ
anticipates	پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
anticipate	پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
passes	سبقت گرفتن از خطور کردن
passed	سبقت گرفتن از خطور کردن
anticipated	پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
anticipating	پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
one upmanship	سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
one-upmanship	سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
toget the start of one's rival	بررقیبان خود پیشی یا سبقت جستن
prediction mechanism	دستگاه مدبر یا محاسب سبقت هدف
outfoot	در سرعت سبقت گرفتن بر جلو افتادن از
overtaking sight distance	مسافت دید برای سبقت گرفتن
relative	که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustic	مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustical	مربوط به صدا مربوط به سامعه
outpoint	سبقت گرفتن پوان یا نمره بیشتر اوردن از
anticipation	سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
to cut brake or beat a r	گوی سبقت رادر رشتهای ازپیشینیان ربودن
xenial	مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
distance angle	زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
range component	عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
civil appropriation	اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
seen fire	اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
cursoriness	شتاب
speeding	شتاب
over hasty	پر شتاب
hie thee	شتاب کن
speed	شتاب
expedience	شتاب
speeds	شتاب
hastiness	شتاب
in a hurry	در شتاب
haste	شتاب
precipitation	شتاب
acceleration lane	خط شتاب
hustling	شتاب
hustles	شتاب
hustled	شتاب
hustle	شتاب
unhurriedly	بی شتاب
accelerator	شتاب
unhurried	بی شتاب
accelerators	شتاب
acceleration	شتاب
pelt	شتاب
pelted	شتاب
expediency	شتاب
pelts	شتاب
at full lick	با شتاب
at leisure	بی شتاب
impact acceleration	شتاب ضربه ای
deceleration	شتاب منفی
instantaneous acceleration	شتاب لحظه ای
initial acceleration	شتاب اولیه
hying	شتاب کردن
deceleration	شتاب کاهنده
in a hurried state	در حال شتاب
tilt	شتاب پرتاب
hasty	شتاب زده
hurries	راندن شتاب
tilted	شتاب پرتاب
tilts	شتاب پرتاب
hurries	شتاب کردن
hurry	شتاب کردن
hurriedly	از روی شتاب
hurrying	شتاب کردن
hurry	راندن شتاب
hurrying	راندن شتاب
peremptory	شتاب امیز
accelerated particle	ذره با شتاب
angular acceleratin	شتاب زاویهای
angular acceleration	شتاب زاویهای
electron acceleration	شتاب الکترون
accelerating	شتاب دادن
d. haste	شتاب زیاد
accelerates	شتاب دادن
accelerated	شتاب دادن
accelerate	شتاب دادن
coefficient of acceleration	ضریب شتاب
accelerometer	شتاب سنج
hastener	شتاب کننده
accelerating electrode	الکترود شتاب ده
accelerating power	قدرت شتاب
acceleration coefficient	ضریب شتاب
acceleration due to gravity	شتاب ثقل
acceleration of free fall	شتاب گرانی
acceleration of free fall	شتاب ثقل
apparent gravity	شتاب گرانی
apparent gravity	شتاب ثقل
acceleration of gravity	شتاب ثقل
acceleration of gravity	شتاب گرانش
acceleration of gravity	شتاب گرانی
acceleration principle	اصل شتاب
acceleration space	فضای شتاب
hie	شتاب کردن
acceleration time	زمان شتاب
centripetal acceleration	شتاب مرکزگرا
despatched	کشتن شتاب
previousness	شتاب زدگی
skelp	شتاب کردن
skelpit	شتاب کردن
transverse acceleration	شتاب عرضی
spatchcock	با شتاب جادادن
jotted	با شتاب نوشتن
jots	با شتاب نوشتن
precipitateness	شتاب زدگی
jot	با شتاب نوشتن
accelerator	شتاب دهنده
normal acceleration	شتاب قائم
retardation	شتاب منفی
accelerators	شتاب دهنده
despatches	کشتن شتاب
despatching	کشتن شتاب
dispatch	کشتن شتاب
dispatched	کشتن شتاب
dispatches	کشتن شتاب
post haste	با شتاب فراوان
post deflection acceleration	شتاب ثانوی
positive acceleration	شتاب مثبت