English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
planning staff ستاد طرح ریزی کننده
Other Matches
directing staff ستاد هدایت کننده
conducting staff ستاد هدایت کننده
staffs مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
staffed مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
staff مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
combined staff ستاد مختلط ستاد متشکل از پرسنل نظامی چند کشور در عملیات
integrated staff ستاد یکپارچه ستاد التقاطی
analysis staff ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
linear programming برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
headquarters ستاد
general staff ستاد کل
moulting پر ریزی موی ریزی
army staff ستاد نظامی
combined staff ستاد مرکب
duty officer افسرمداومتکار ستاد
brigade staff ستاد تیپ
brigade headquarters ستاد تیپ
conducting staff ستاد هادی
general staff ستاد ارتش
officer on duty افسرنگهبان ستاد
Chiefs of Staff رئیس ستاد
general staff ستاد عمومی
operational headquarters ستاد عملیاتی
personal staff ستاد شخصی
directing staff ستاد هادی
Chief of Staff رئیس ستاد
staff قسمت ستاد
staffed 1- ستاد 2- کارکنان
staffed قسمت ستاد
staffs 1- ستاد 2- کارکنان
staffs قسمت ستاد
GHQ ستاد عمومی
vice chief of staff دستیاررئیس ستاد
special staff ستاد تخصصی
supreme commander's staff ستاد کل ارتش
staff officer افسر ستاد
joint ستاد مشترک
joint staff ستاد مشترک
integrated staff ستاد توام
staff 1- ستاد 2- کارکنان
personal staff ستاد خصوصی فرمانده
staffs پرسنل ستاد ستادی
army staff ستاد نیروی زمینی
duty officer افسر نگهبان ستاد
GHQ مخفف ستاد مرکزی
vice chief of staff جانشین رئیس ستاد
assistant chief of staff معاون رئیس ستاد
supreme commander's staff ستاد عالی ارتش
joint chief of staff رئیس ستاد ارتش
staff پرسنل ستاد ستادی
staffed پرسنل ستاد ستادی
joint chief of staff رئیس ستاد مشترک
jcs رئیس ستاد ارتش
jcs رئیس ستاد مشترک
army general staff ستاد عمومی ارتش
planning directive دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
planning factor معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
planning comission هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
staffs چوب پرچم ستاد ارتش
staff چوب پرچم ستاد ارتش
staffed چوب پرچم ستاد ارتش
general staff college دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ
combined communication board هیئت ارتباطات ستاد یکانهای مرکب
simplex method روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
reconstitution site قرارگاه یا ستاد بازیافتی ازیک یکان منهدم شده
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
planning guidance راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
tininess ریزی
molt پر ریزی
foundation پی ریزی
inpouring تو ریزی
deplumation پر ریزی
gravelling شن ریزی
shrouding شن ریزی
programming برنامه ریزی
planning طرح ریزی
fineness ریزی دانه ها
planning <adj.> برنامه ریزی
budgeting بودجه ریزی
bloodbath خون ریزی
earthwork خاک ریزی
egestion بیرون ریزی
actification سرکه ریزی
schematization طرح ریزی
schematization برنامه ریزی
cast iron چدن ریزی
retropulsion درون ریزی
bloodbaths خون ریزی
designment طراح ریزی
suffusion زیر ریزی
modelling طرح ریزی
concrete work بتن ریزی
foundries چدن ریزی
effusions برون ریزی
foundry چدن ریزی
casting چدن ریزی
acting out برون ریزی
iron foundry اهن ریزی
discharge برون ریزی
discharges برون ریزی
purge برون ریزی
purged برون ریزی
purges برون ریزی
scheming طرح ریزی
chumming طعمه ریزی
projections طرح ریزی
projection طرح ریزی
circumfusion دور ریزی
projecting طرح ریزی
grouting دوغاب ریزی
perspiration عرق ریزی
management برنامه ریزی
managements برنامه ریزی
foundation soil پی ریزی ساختمان
libations ساغر ریزی
libation ساغر ریزی
sweats عرق ریزی
sweating عرق ریزی
sweat عرق ریزی
green sand molding قالب ریزی تر
filling خاک ریزی
effusion برون ریزی
fillings خاک ریزی
foundation پی ریزی اساس
evacuation برون ریزی
fineness modulus مدول ریزی
bellfounding زنگ ریزی
rip rap سنگ ریزی
gravelling سنگ ریزی
landslip فرو ریزی
minuteness ریزی ناچیزی
landslips فرو ریزی
placing concrete بتن ریزی
outflow بیرون ریزی
outflows بیرون ریزی
modeller طرح ریزی
staffing guide کتاب راهنمای پرسنل ستاد یاکتاب راهنمای انتخاب وتشکیل پرسنل ستادی
transfer molding قالب ریزی انتقالی
corporate planning برنامه ریزی شرکت
to fill up an excavation خاک ریزی کردن
metals : سنگ ریزی کردن
metal : سنگ ریزی کردن
founds قالب ریزی کردن
found قالب ریزی کردن
plans برنامه ریزی کردن
type metal فلز حروف ریزی
develop برنامه ریزی و تولید
macroplanning برنامه ریزی کلان
planning cycle دوره برنامه ریزی
personnel development برنامه ریزی استخدامی
curriculum development برنامه ریزی درسی
contrive طرح ریزی کردن
contract scheduling برنامه ریزی قرارداد
jettisoned به دریا ریزی محموله
jettisoning به دریا ریزی محموله
national planning برنامه ریزی ملی
imperative planning برنامه ریزی اجباری
preplanned طرح ریزی شده
mold قالب ریزی کردن
explosion بیرون ریزی سروصدا
explosions بیرون ریزی سروصدا
develops برنامه ریزی و تولید
square away <idiom> برنامه ریزی کردن
work out <idiom> برنامه ریزی کردن
optimal planning برنامه ریزی بهینه
optimal planning برنامه ریزی مطلوب
consolidated planning برنامه ریزی تلفیقی
contrived طرح ریزی کردن
contrives طرح ریزی کردن
contriving طرح ریزی کردن
planning principles اصول برنامه ریزی
gun metal فلز توپ ریزی
fineness modulus مدول نرمی و ریزی
To lay the foundation. پی نهادن ( پی ریزی کردن )
jettison به دریا ریزی محموله
gun bronz برنز توپ ریزی
overall planning برنامه ریزی کلی
fineness modulus مدول ریزی و نرمی
quantitative programming برنامه ریزی کمی
quadratic programming برنامه ریزی غیرخطی
rip par in dam slope سنگ ریزی در شیب سد
fire planning طرح ریزی اتش
road embankment خاک ریزی جاده
ballast شن ریزی مصالح شکسته
embank خاک ریزی کردن
rural planning برنامه ریزی روستائی
salamander مجرای شمش ریزی
timing برنامه ریزی زمانی
projectable قابل طرح ریزی
educational planning برنامه ریزی اموزشی
fineness of lime نرمی و ریزی اهک
plot طرح ریزی کردن
financial planning برنامه ریزی مالی
family planning برنامه ریزی خانواده
regional planning برنامه ریزی منطقهای
sows مجرای شمش ریزی
sow مجرای شمش ریزی
schedules برنامه ریزی کردن
scheduled برنامه ریزی کردن
schedule برنامه ریزی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com