Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (7 milliseconds)
English
Persian
debtor
ستون بدهکار
debtors
ستون بدهکار
debit side
ستون بدهکار
Other Matches
moving pivot
نفر لولای گردش ستون چرخش لولایی حرکت یک ستون
pilaster
هرچیزی شبیه ستون یا استوانه دیواریا جرز ستون نما
Composite Order
[شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
herma
ستون هرمس :ستون سنگی چارپرکه پیکربربالای ان بود
pilaster
شبه ستون ستون چهارگوش یانیمدایره در بدنه بنا
blocked
[ستون، نیم ستون و پشته بند محافظ]
baluster
ستون کوچک گچ بری شده ستون نرده
eustyle
[دهنه بین ستون ها بر حسب قطر ستون]
rudder post
ستون تیغه سکان یا ستون پاشنه
columna rostrata
[ستون های توسکانی با پایه ستون]
there is many a slip between the cup and the lip
<proverb>
از این ستون به آن ستون فرج است
personal column
ستون فردی ستون خصوصی در روزنامه
cell
دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
cells
دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
sighting bar
ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
band of shaft
[چنبره سر ستون اطراف ستون ها]
from pillar to post
از این ستون بان ستون
tabulate
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
angle-leaf
[یکی از چهارشاخه، گوشه ستون ها یا برگ های بیرون زده کنده کاری شده در ته ستون های معماری قرون وسطی]
tabulated
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
tabulates
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
debiting
بدهکار
debtors
بدهکار
in debt
بدهکار
debits
بدهکار
debited
بدهکار
debit
بدهکار
debtor
بدهکار
indebted
بدهکار
obligor
بدهکار
yielder
بدهکار
debt balance
مانده بدهکار
debt advice
اعلامیه بدهکار
debit note
رسید بدهکار
debenture bond
بدهکار ومدیون
debiting
بدهکار کردن
expromission
جانشینی بدهکار
expromissor
جانشین بدهکار
debits
بدهکار کردن
debit
بدهکار کردن
indebt
بدهکار کردن
debited
بدهکار کردن
owe
بدهکار بودن به
charge
بدهکار کردن
charges
بدهکار کردن
owed
بدهکار بودن به
owes
بدهکار بودن به
red
بدهکار بودن حساب
redder
بدهکار بودن حساب
reddest
بدهکار بودن حساب
reds
بدهکار بودن حساب
march outpost
نگهبان ستون راهپیمایی پاسدار ستون طلایه یا جلودارستون راهپیمایی
pace-setters
نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
pace-setter
نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
pace setter
نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
i owe him &
پنج لیره به او بدهکار هستم
We are now quits. We are now even . The slate is now cleaned.
حالادیگر حسابمان پاک شد (نه بدهکار نه بستانکار )
lien
حق رهن ملک بدهکار برای بستانکار
She wouldnt hear of it . she takes no heed.
گوشش به این حرفها بدهکار نیست
cadre strength column
ستون مربوط به استعدادپرسنل یکان ستون استعدادپرسنل کادر
trail formation
ارایشات ستون راهپیمایی ارایش حرکت در ستون راهپیمایی
A debtor left to himself will become a creditor .
<proverb>
بدهکار را که به یال خود گذاشتى طلبکار مى شود.
debt of honour
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
pile
ستون ستون لنگرگاه
piled
ستون ستون لنگرگاه
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
accrued benefit
پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
bubble cap plate column
ستون تقطیر بشقابک فنجانک دار ستون تقطیر با بشقابک وفنجانک حباب
acentrous
فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات
socle
پایه ستون برامدگی پایه ستون وامثال ان
appropriation
در CLتقاضانامه ایست که بستانکاربرای بدهکار می فرستد ودرخواست پرداخت قسمتی ازطلب خود را می نماید
orphan
خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
orphaned
خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
orphans
خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
bubble tray column
ستون تقطیر بشقابک دار ستون تقطیر با بشقابک حباب
barbette
ستون نگهدارنده قبضه توپ ستون نگهدارنده قنداق توپ
how much do i owe you
چقدر بشما بدهکار هستم چقدرباید بشما بدهم چقدرطلب شمامیشود
acantha
ستون
beam
ستون
beams
ستون
plinth
ته ستون
pillar
ستون
columns
ستون
cantilever bridge
ستون پل
plinths
ته ستون
staple
ستون
piled
ستون پل
piled
ستون
stud
ستون
shaft
ستون
shafts
ستون
acroter
پا ستون
overhead
سر ستون
acroterion
پا ستون
stapling
ستون
pile
ستون پل
astylar
بی ستون
army corpa
ستون
struts
ستون
stapled
ستون
strutted
ستون
pillars
ستون
strut
ستون
acroterium
پا ستون
indian or single file
ستون یک
columns
ستون ها
posts
ستون
single file
ستون یک
indian file
ستون یک
column
ستون
bars
ستون
columnar
در ستون ها
posted
ستون
post-
ستون
post
ستون
fasciculus gracilis
ستون گل
stanchion
ستون
jamb
ستون
jambs
ستون
hypophyge
پا ستون
pier
ستون
piers
ستون
single file
به ستون یک
filed
ستون
column by column
ستون به ستون
pile
ستون
bar
ستون
file
ستون
column
ستون
column base
ته ستون
escape
ستون
half column
شبه ستون
footstall
پایه ستون
fractionating column
ستون تجزیه
colonnades
ردیف ستون
hypostal
ستون دار
fifth column
ستون پنجم
pott's disease
سل ستون فقرات
guide column
ستون راهنما
principal balustre
زیر ستون
hempel column
ستون همپل
half column
نیم ستون
applied
توکار ستون
hatch beam
ستون دریچه
rachis
ستون فقرات
hypostyle
ستون دار
colonnade
ستون بندی
main column
ستون اصلی
march column
ستون راهپیمایی
mercury column
ستون جیوه
route column
ستون راهپیمایی
route column
ستون راه
opem column
ستون باز
streamer
ستون نور
streamers
ستون نور
pilaster
ستون نما
king post
ستون جرثقیل
single file
یک ردیف ستون
positive column
ستون مثبت
colonnade
ردیف ستون
column gap
شکاف ستون
longeron
ستون طولی
pillar post of battery
ستون باتری
pillar of the faith
ستون دین
pile foundation
فونداسیون ستون
length of column
طول ستون
packed column
ستون پر شده
colonnette
ستون کوچک
column of riflemen
ستون تفنگداران
buckstay
ستون انکر
column ways
راهنمای ستون
columnar
ستون دار
vigreaux cloumn
ستون ویگرو
column formation
آرایش ستون
columned
ستون دار
bar sight
ستون درجه
columniation
ستون بندی
column head
بار ستون
vertebral column
ستون مهره
column base
پایه ستون
colonnette
ستون فرعی
closed file
ستون بسته
close column
ستون بسته
close column
ستون جمع
chromatographic column
ستون کروماتوگرافی
column cover
پوشش ستون
vertebral column
ستون فقرات
chapiter
تاج ستون
baluster
ستون نرده
columniform
ستون مانند
comment column
ستون توضیحی
demand side
ستون تقاضا
stelar
ستون وار
echellon
ستون پله
engaged column
نیم ستون
colonnades
ستون بندی
engaged column
ستون مقید
fasciculus cuneatus
ستون بورداخ
fasciculus gracilis
ستون باریک
fifth cloumn
ستون پنجم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com