Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 190 (9 milliseconds)
English
Persian
duration
سختی بقاء
Other Matches
temper
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
durante
بقاء
survivorship
بقاء
survivals
بقاء
permanence
بقاء
survival
بقاء
conservation
بقاء
energy conservation
بقاء انرژی
mass conservation
بقاء جرم
struggle for survival
تنازع بقاء
self preservation
بقاء خود
struggle for survival
مبارزه برای بقاء
arduousness
سختی
soreness
سختی
steeliness
سختی
sternness
سختی
adamancy
سر سختی
buckram
سختی
strictness
سختی
aggravation
سختی
toughness
سختی
duress
سختی
astingency
سختی
terribleness
سختی
stiffness
سختی
adamancy
سختی
roughing
سختی
intractability
سختی
odburacy
سختی
long suffering
سختی کش
impenetrableness
سختی
implacability
سختی
inclemency
سختی
induration
سختی
inexpiableness
سختی
intenseness
سختی
oppressiveness
سختی
hardness of water
سختی اب
rigorousness
سختی
rigorism
سختی
rigor
سختی
flintiness
سختی
inexorability
سختی
grievousness
سختی
hard lines
سختی
hardily
به سختی
hardiness
سختی
intension
سختی
intensity
سختی
austerity
سختی
intolerableness
سختی
difficulties
سختی
rigours
سختی
rigour
سختی
severity
سختی
violence
سختی
privation
سختی
privations
سختی
tenacity
سختی
rigors
سختی
difficulty
سختی
heavily
به سختی
rigidity
سختی
hardships
سختی
hardness
سختی
seriously
به سختی
hardship
سختی
inflexibility
سختی
painfulness
زحمت سختی
narrow circumstances
تنگی سختی
irreconcilableness
سختی در عقیده
I hardly ate
من تو را سختی خوردم
hardly any
به سختی هیچ
[هر]
thermosetting
سختی پذیر
irreconcilability
سختی در عقیده
tenacity coefficient
ضریب سختی
permanent hardness
سختی دائمی
strain hardness
سختی کشی
strain hardness
سختی درجه
softener
کاهنده سختی اب
sclerometer
سختی سنج
life of privation
زندگی در سختی
water hardness
درجه سختی آب
refractorily
باسر سختی
rebound hardness
سختی جهشی
permanent hardness of water
سختی دایم اب
temporary hardness
سختی موقت
to suffer hardship
سختی کشیدن
softened
سختی را گرفتن
graveness
عبوسی سختی
solidity
استواری سختی
stubbornness
سر سختی لجاجت
stubbornly
از روی سر سختی
eburnation
عاجی سختی
granite
سختی استحکام
durometer
سختی سنج
asperity
سختی ترشی
acataposis
سختی بلع
resistance
سختی مخالفت
addle
سختی گرفتاری
depth of hardening zone
عمق سختی
depth of case
عمق سختی
hardenability
قابلیت سختی
impact hardness
سختی برخورد
hardness test
ازمایش سختی
imperviousness
سختی بی اعتنائی
softens
سختی را گرفتن
gameness
جان سختی
soften
سختی را گرفتن
eke out
<idiom>
به سختی بدست آوردن
nip and tuck
<idiom>
به سختی تمام کردن
to start with difficulty
به سختی روشن شدن
brinell hardness number
ضریب سختی برینل
scratch hardness tester
ازمایشگر سختی خراش
vickers hardness test
ازمایش سختی ویکرز
the violence of a wind
سختی یاتندی باد
thermoset
پلاستیک سختی ناپذیر
come down hard on
<idiom>
به سختی تنبه کردن
thrust hardness
درجه سختی فشاری
to escape with life and limb
سختی رهایی جستن
to rub through or along
با سختی بسر بردن
It was raining hard.
باران سختی می با رید
go for broke
<idiom>
به سختی تلاش کردن
thermoplastics
پلاستیک سختی ناپذیر
quenching
ترساندن درجه سختی
scleroscope hardness
دستگاه سختی سنج
heavy fighting is in progress
جنگ سختی جریان
hardly a child anymore
دیگر به سختی بچه ای
rebound hardness test
ازمایش سختی جهشی
hardness testing machine
دستگاه ازمایش سختی
red hardness
سختی گرم سرخ
rockwell hardness test
ازمایش سختی راک ول
stresses
سختی پریشان کردن
stress
سختی پریشان کردن
scratch hardness
درجه سختی خراش
stressing
سختی پریشان کردن
drop hardness test
ازمایش سختی سقوطی
to pile up or on the agony
شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
to plow
[one's way]
through something
[American English]
با سختی در کاری جلو رفتن
let (someone) have it
<idiom>
شخصی را به سختی صدمه زدن
joming test
ازمایش تعیین سختی فلزات
dark horse
<idiom>
کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
lift is full of troubles
زندگی را سراسر سختی است
Difficult times lie ahead.
دوران سختی درپیش است
English is not a hard language .
انگلیسی زبان سختی نیست
water softener
[کاهش دهنده درجه سختی آب]
hardness tester
ازمایش کننده یا تستر سختی
charley horse
سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
serverance allowance
حق پوشاک برای سختی هوا
to get off lightly
بدون سختی رها یافتن
pressed for time
<idiom>
با اشکال وبه سختی وقت
to get off easy
بدون سختی رها یافتن
thermoplast
پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
violence
شدت و تندی و سختی خشونت
pull through
در سختی بکسی کمک کردن
footed
سر تیر ماده سختی راقراردادن
to get off cheaply
بدون سختی رها یافتن
vicker's diamond hardness tester
دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
to talk like a Dutch uncle to somebody
[American E]
<idiom>
کسی را به سختی راملامت کردن
[اصطلاح]
dutch uncle
کسی که به سختی دیگری راملامت کند
He is hard nut to crack .
آدم سختی (سخت گیری )است
brinell hardness test
طریقه اندازه گیری سختی برینل
irresistibleness
غیر قابل مقاومت بودن سختی
implacably
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
give (someone) a hard time
<idiom>
لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
dimension stock
چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
impenitence
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
to take the bull by the horns
دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
durometer
اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
high test
امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix.
بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
carbonet hardness
درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
accolade
سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
accolades
سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
to stand the racket
ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
lignum vi tae
یکجور درخت گرمسیری صمغ دار درامریکاکه چوب سختی دارد
parkinsonism
اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
cold rolling
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby.
ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
final setting time
مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
nerds
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerd
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
multipoundage syatem
روش تمرین وزنه برداری باکاستن وزنه هنگام سختی کار
aviation pay
معاش هوایی سختی خدمت هوایی
temper brittleness
شکنندگی حالت سختی شکنندگی بازپخت
brinell hardness
سنجش سختی نسبی اجسام جامد یا صلب توسط اندازه گیری میزان فرورفتگی ناشی از فشردن گلوله 01 میلیتری سخت روی سطح فلز موردازمایش
cold working
شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com