Dictiornary-Farsi | سختی در عقیده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
irreconcilability	سختی در عقیده
irreconcilableness	سختی در عقیده


Other Matches

tempered	درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers	درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
temper	درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
inexpiableness	سختی
difficulty	سختی
seriously	به سختی
heavily	به سختی
impenetrableness	سختی
induration	سختی
inclemency	سختی
implacability	سختی
toughness	سختی
tenacity	سختی
hardness	سختی
rigidity	سختی
soreness	سختی
inflexibility	سختی
difficulties	سختی
roughing	سختی
long suffering	سختی کش
odburacy	سختی
oppressiveness	سختی
rigorousness	سختی
rigorism	سختی
steeliness	سختی
sternness	سختی
intenseness	سختی
intension	سختی
hardships	سختی
terribleness	سختی
hardship	سختی
strictness	سختی
intractability	سختی
rigor	سختی
intolerableness	سختی
privations	سختی
grievousness	سختی
buckram	سختی
astingency	سختی
intensity	سختی
inexorability	سختی
flintiness	سختی
duress	سختی
privation	سختی
aggravation	سختی
adamancy	سر سختی
arduousness	سختی
adamancy	سختی
hard lines	سختی
hardily	به سختی
hardiness	سختی
stiffness	سختی
austerity	سختی
severity	سختی
rigours	سختی
rigour	سختی
rigors	سختی
hardness of water	سختی اب
violence	سختی
permanent hardness of water	سختی دایم اب
solidity	استواری سختی
depth of hardening zone	عمق سختی
permanent hardness	سختی دائمی
painfulness	زحمت سختی
narrow circumstances	تنگی سختی
addle	سختی گرفتاری
asperity	سختی ترشی
imperviousness	سختی بی اعتنائی
eburnation	عاجی سختی
hardness test	ازمایش سختی
graveness	عبوسی سختی
gameness	جان سختی
durometer	سختی سنج
acataposis	سختی بلع
stubbornness	سر سختی لجاجت
impact hardness	سختی برخورد
rebound hardness	سختی جهشی
tenacity coefficient	ضریب سختی
temporary hardness	سختی موقت
stubbornly	از روی سر سختی
I hardly ate	من تو را سختی خوردم
resistance	سختی مخالفت
granite	سختی استحکام
thermosetting	سختی پذیر
to suffer hardship	سختی کشیدن
depth of case	عمق سختی
water hardness	درجه سختی آب
duration	سختی بقاء
life of privation	زندگی در سختی
strain hardness	سختی کشی
strain hardness	سختی درجه
refractorily	باسر سختی
softens	سختی را گرفتن
softened	سختی را گرفتن
soften	سختی را گرفتن
hardenability	قابلیت سختی
sclerometer	سختی سنج
softener	کاهنده سختی اب
hardly any	به سختی هیچ [هر]
stress	سختی پریشان کردن
drop hardness test	ازمایش سختی سقوطی
scleroscope hardness	دستگاه سختی سنج
come down hard on <idiom>	به سختی تنبه کردن
heavy fighting is in progress	جنگ سختی جریان
hardness testing machine	دستگاه ازمایش سختی
hardly a child anymore	دیگر به سختی بچه ای
rockwell hardness test	ازمایش سختی راک ول
brinell hardness number	ضریب سختی برینل
stresses	سختی پریشان کردن
stressing	سختی پریشان کردن
to start with difficulty	به سختی روشن شدن
vickers hardness test	ازمایش سختی ویکرز
to rub through or along	با سختی بسر بردن
thrust hardness	درجه سختی فشاری
thermoset	پلاستیک سختی ناپذیر
thermoplastics	پلاستیک سختی ناپذیر
the violence of a wind	سختی یاتندی باد
red hardness	سختی گرم سرخ
rebound hardness test	ازمایش سختی جهشی
scratch hardness	درجه سختی خراش
to escape with life and limb	سختی رهایی جستن
It was raining hard.	باران سختی می با رید
eke out <idiom>	به سختی بدست آوردن
quenching	ترساندن درجه سختی
scratch hardness tester	ازمایشگر سختی خراش
go for broke <idiom>	به سختی تلاش کردن
nip and tuck <idiom>	به سختی تمام کردن
idea	عقیده
ism	عقیده
brainchild	عقیده
concepts	عقیده ها
conception	عقیده
internal conception	عقیده
creedless	بی عقیده
ideas	عقیده ها
advice	عقیده
i am not of his mind	با او هم عقیده
impression	عقیده
belief	عقیده
faith	عقیده
faiths	عقیده
concepts	عقیده
doctrines	عقیده
doctrine	عقیده
thoughts	عقیده
thought	عقیده
creeds	عقیده
concept	عقیده
viewpoints	عقیده
creed	عقیده
impressions	عقیده
credos	عقیده
credo	عقیده
opinions	عقیده
viewpoint	عقیده
tenet	عقیده
opinion	عقیده
to get off easy	بدون سختی رها یافتن
to get off lightly	بدون سختی رها یافتن
dark horse <idiom>	کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
English is not a hard language .	انگلیسی زبان سختی نیست
Difficult times lie ahead.	دوران سختی درپیش است
hardness tester	ازمایش کننده یا تستر سختی
joming test	ازمایش تعیین سختی فلزات
thermoplast	پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
pull through	در سختی بکسی کمک کردن
to plow [one's way] through something [American English]	با سختی در کاری جلو رفتن
pressed for time <idiom>	با اشکال وبه سختی وقت
let (someone) have it <idiom>	شخصی را به سختی صدمه زدن
serverance allowance	حق پوشاک برای سختی هوا
lift is full of troubles	زندگی را سراسر سختی است
to pile up or on the agony	شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
water softener	[کاهش دهنده درجه سختی آب]
to get off cheaply	بدون سختی رها یافتن
violence	شدت و تندی و سختی خشونت
footed	سر تیر ماده سختی راقراردادن
charley horse	سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
having	عقیده داشتن
dissension	اختلاف عقیده
my sentiment toward him	عقیده من درباره او
swear by	عقیده زیادداشتن به
viewing	نظریه عقیده
the belief that	با این عقیده که
espouse	عقیده داشتن به
have	عقیده داشتن
theosophism	عقیده به عرفان
view	نظریه عقیده
folkway	عقیده عامه
fortuitism	عقیده به اتفاق
dogma	عقیده دینی
pythagoreanism	عقیده به تناسخ
abjuration	ترک عقیده
so many menŠso many minds	عقیده بیشتر
viewed	نظریه عقیده
espoused	عقیده داشتن به
espouses	عقیده داشتن به
to agree in opinion	هم عقیده بودن
espousing	عقیده داشتن به
outside opinion	عقیده مردم
to be of [or share] the same view [or opinion]	هم عقیده بودن