Dictiornary-Farsi | سخت پوست شناس | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
carcinology	سخت پوست شناس


Other Matches

lapidarian	سنگ شناس گوهر شناس
lapidary	سنگ شناس گوهر شناس
penny wise and pound foolish	دینار شناس و ریال شناس
endermic	انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
virologist	متخصص ویروس شناس ویژه گرعلم ویروس شناسی ویروس شناس
scleroderma	مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
dermatological	مربوط به پوست شناسی یا امراض پوست
skin	پوست کندن با پوست پوشاندن
skins	پوست کندن با پوست پوشاندن
skinning	پوست کندن با پوست پوشاندن
skinned	پوست کندن با پوست پوشاندن
slough	پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن
peel	پوست انداختن پوست
peels	پوست انداختن پوست
tegumnentum	پوست طبیعی پوست
technologist	فن شناس
paleographer	خط شناس
graphologist	خط شناس
loyal	وفیفه شناس
myologist	ماهیچه شناس
mineralogist	معدن شناس
musicologist	موسیقی شناس
microbiologist	میکرب شناس
methodologist	اسلوب شناس
ichthyologist	ماهی شناس
iconologist	شمایل شناس
ideologist	ارمان شناس
dendrologist	درخت شناس
lexicologist	لغت شناس
lithologist	سنگ شناس
petologist	سنگ شناس
lunarian	ماه شناس
mythologist	اساطیر شناس
mythologist	افسانه شناس
mythologist	اسطوره شناس
paleontologist	دیرین شناس
parasitologist	انگل شناس
metallographer	فلز شناس
tactfully	موقع شناس
tactful	موقع شناس
petrologist	سنگ شناس
phenomenologist	پدیده شناس
philologer	زبان شناس
philologist	واژه شناس
philologist	زبان شناس
osteologist	استخوان شناس
orologist	کوه شناس
ornithologist	پرنده شناس
statisticians	امار شناس
statistician	امار شناس
geneticists	نسل شناس
geneticist	نسل شناس
numismatist	سکه شناس
numismatist	مدال شناس
odontologist	دندان شناس
oenologist	باده شناس
oenologist	شراب شناس
ontologist	هستی شناس
opcode decoder	رمزالعمل شناس
operation decoder	عمل شناس
orientalist	خاور شناس
phonologist	صوت شناس
botanist	گیاه شناس
esthetician	زیبایی شناس
anatomist	کالبد شناس
arborist	درخت شناس
astronmer	ستاره شناس
bacteriologist	میکرب شناس
bibliograph	کتاب شناس
bibliographer	کتاب شناس
bryologist	خزه شناس
muscologist	خزه شناس
antiquaries	عتیقه شناس
carpologist	میوه شناس
aesthetician	زیبایی شناس
actinolagy	پرتو شناس
botanists	گیاه شناس
zoologist	جانور شناس
conscientious	وفیفه شناس
punctual	وقت شناس
godly	خدا شناس
toxicologist	زهر شناس
astrologer	ستاره شناس
astrologers	ستاره شناس
antiquary	عتیقه شناس
acoustician	صدا شناس
characterologist	منش شناس
climatologist	اقلیم شناس
insectologist	حشره شناس
epigraphist	کتیبه شناس
ethologist	کردار شناس
etymologer	اشنقاق شناس
feal	وفیفه شناس
astronomers	ستاره شناس
astronomer	ستاره شناس
fossilist	سنگواره شناس
gemologist	گوهر شناس
heliologist	افتاب شناس
herborist	گیاه شناس
entomologist	حشره شناس
embryologist	رویان شناس
conchologist	صدف شناس
cosmographer	کیهان شناس
cosmologist	کیهان شناس
craniologist	جمجمه شناس
craniologist	کله شناس
crystallographer	بلور شناس
cytology	سلول شناس
cytology	یاخته شناس
decoder	رمز شناس
demographer	جمعیت شناس
duteous	گماشت شناس
hypnologist	خواب شناس
phrenologist	جمجمه شناس
selenographer	ماه شناس
self knowing	خود شناس
rhythmist	سجع شناس
gourmet	خوراک شناس
pteridologist	کرف شناس
pathologist	اسیب شناس
pteridologist	سرخس شناس
gourmets	خوراک شناس
serologist	سرم شناس
topologist	مکان شناس
neurologist	عصب شناس
vermeologist	کرم شناس
vulcanologist	دانشمنداتشفشان شناس
weather wise	هوا شناس
technologist	حرفه شناس
therapeutist	درمان شناس
teleologist	پایان شناس
spectroscopist	طیف شناس
syphilologist	سفلیس شناس
naturalist	طبیعت شناس
discreet <adj.>	موقع شناس
seismologist	زلزله شناس
geologist	زمین شناس
sociologist	انسگان شناس
sociologist	جامعه شناس
anthropologist	انسان شناس
dutiful	گماشت شناس
dutiful	وفیفه شناس
antiquarian	عتیقه شناس
prudent [discreet] <adj.>	موقع شناس
physiognomist	قیافه شناس
discretional <adj.>	موقع شناس
genealogist	شجره شناس
discrete <adj.>	موقع شناس
herbalists	گیاه شناس
herbalist	گیاه شناس
grateful	متشکر حق شناس
archeologist	باستان شناس
archaeologist	باستان شناس
oceanographer	اقیانوس شناس
naturalists	طبیعت شناس
biologist	زیست شناس
pathologists	اسیب شناس
philatelist	تمبر شناس
criminologist	جرم شناس
ethnologists	قوم شناس
ethnologist	قوم شناس
ecologists	بوم شناس
ecologist	بوم شناس
philatelists	تمبر شناس
xanthochroid	شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
To have a good sense of timing . To have a sense of occasion j.	موقع شناس بودن
selenologist	دانشمند ماه شناس
volcanologist	دانشمند اتشفشان شناس
feal	نمک شناس باوفا
psychopathologist	اسیب شناس روانی
incognito	نا شناس مجهول الهویه
he can read the sky	ستاره شناس است
stratigrapher	دانشمند چینه شناس
leal	وفیفه شناس حقشناس
neuropathologist	اسیب شناس اعصاب
metrologist	سنگ و پیمانه شناس
duteous	وفیفه شناس مطیع
environmentalist	محیط زیست شناس
environmentalists	محیط زیست شناس
gourmets	خبره خوراک شراب شناس
gourmet	خبره خوراک شراب شناس
limnologist	زیست شناس جانوران اب شیرین
malpighian	وابسته به کالبد شناس ایتالیایی
mythologer	متخصص علم الاساطیر افسانه شناس
copernician	وابسته به کپرنیک ستاره شناس لهستانی
To be conspicuous.	انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
cognoscente	متخصص در اثار هنری عتیقه شناس
physiognomic	وابسته به قیافه شناسی سیما شناس
self analytical	تجزه وتحلیل کننده خویشتن خود شناس
occidentalist	کسیکه فرهنگ و اداب باختریان را جستجو میکند باختر شناس
philologer	لغت شناس کسیکه ازاصول و قواعدکلی زبانها اگاه است
phonetician	متخصص استعمال علائم وحروف خاصی برای نشان دادن طرزتلفظ کلمات صوت شناس
skinning	پوست
shale	پوست
skinned	پوست
shells	پوست
goat	پوست بز
goats	پوست بز
skin	پوست
peltry	پوست