English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 139 (2 milliseconds)
English Persian
figment سخن جعلی اختراع
figments سخن جعلی اختراع
Other Matches
specification اوصاف و مشخصات دقیق یک اختراع که بر مبنای ان اختراع ثبت میشود
patenting حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
patents حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
patent حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
patented حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
fictitious جعلی
trumped up جعلی
inventive جعلی
feigned جعلی
made-up جعلی
made up جعلی
apocryphal جعلی
bogus جعلی
forged جعلی
imitation جعلی
imitations جعلی
trumped-up جعلی
spurious جعلی
counterfeiting جعلی
counterfeits جعلی
counterfeited جعلی
counterfeit جعلی
colourable جعلی
colorable جعلی
forgery امضای جعلی
forgeries سند جعلی
forgeries امضای جعلی
allonym اسم جعلی
forgery سند جعلی
pseudograph نوشته جعلی
forged document سند جعلی
pseudograph کتاب جعلی
pseudonymity جعلی بودن مستعاری
non entity سخن جعلی چیز بی اهمیت
cock-and-bull story داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock and bull story داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull stories داستان جعلی برای تعریف ازخود
debounce جلوگیری از محسوس بسته شدنهای نادرست یا جعلی یک کلید یا سوئیچ
devices اختراع
excogitation اختراع
mintage اختراع
patent right حق اختراع
device اختراع
contraptions اختراع
patenting حق اختراع
patented حق اختراع
contrivance اختراع
invention اختراع
patent حق اختراع
patents حق اختراع
contraption اختراع
contrivances اختراع
appliance تمهید اختراع
appliances تمهید اختراع
drum up <idiom> اختراع کردن
make something up <idiom> اختراع کردن
pull out of a hat <idiom> اختراع کردن
patent حق ثبت اختراع
patents حق تثبیت اختراع
invention of the aeroplane اختراع هواپیما
inventible قابل اختراع
invenit اختراع کرد
forgetive اختراع کننده
patented حق ثبت اختراع
patented حق تثبیت اختراع
patenting حق ثبت اختراع
to patent an invention ثبت اختراع
patenting حق تثبیت اختراع
patent حق تثبیت اختراع
inventive اختراع کننده
patents حق ثبت اختراع
invents اختراع کردن
minting اختراع کردن
minted اختراع کردن
mint اختراع کردن
inventiveness قوه اختراع
invented اختراع کردن
inventive power قوه اختراع
inventive power هوش اختراع
fiction داستان اختراع
artifice اختراع نیرنگ
inventiveness هوش اختراع
mints اختراع کردن
inventing اختراع کردن
artifices اختراع نیرنگ
fictions داستان اختراع
invent اختراع کردن
best thing since sliced bread <idiom> [یک نوآوری یا اختراع خوب]
forgetive دارای هوش اختراع
contrivable اختراع کردنی اندیشیدنی
patent حق ثبت اختراع پروانه
patented اختراع ثبت شده
patent اختراع ثبت شده
patents اختراع ثبت شده
patents حق ثبت اختراع پروانه
patenting حق ثبت اختراع پروانه
patenting اختراع ثبت شده
coins اختراع وابداع کردن
coin اختراع وابداع کردن
patented حق ثبت اختراع پروانه
ingenuity امادگی برای اختراع
trump up <idiom> ساختن ،درمغز اختراع کردن
patentee ذینفع اختراع ثبت شده
patentee صاحب اختراع ثبت شده
patentee صاحب اختراع ثبت شدن
patentee ذینفع اختراع به ثبت رسیده
atentee صاحب اختراع ثبت شده
CERN یس که www اولین آنجا اختراع شد
daedal دارای هوش اختراع پیچیده
europatents حق اختراع قابل قبول دراروپا
compass نقشه کشیدن اختراع کردن
It sinds into insignificance beside his invention . این درمقابل اختراع اوهیچ است
new وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
new- وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
newest وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
cook up <idiom> اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
ajeeb دستگاه شطرنجبازمکانیکی به اختراع چارلزارثر هاپر در 8681
contraption تدبیر [اختراع] [ابتکار] [اسباب عجیب و غریب]
nordenfelt یکجور مسلسل که سوئدی اختراع کرده است
europatents اختراع ثبت شده که دراروپا معتبر میباشد
newer وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
royalty پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
mauser یکجور تفنگ که ماوزرنام المانی اختراع کرده است
royalties پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
morse alphabet or code الفبای خط و نقطه که شخصی بنام morse برای تلگراف اختراع کرد
caveator کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
upward compatible طراحی شده برای سازگاری با مدلهای موجود یا مدلهای آینده که هنوز اختراع نشده اند
upwards compatible طراحی شده برای سازگاری با مدلهای موجود یا مدلهای آینده که هنوز اختراع نشده اند
devised درست کردن اختراع کردن
devises درست کردن اختراع کردن
devising درست کردن اختراع کردن
concocts جعل کردن اختراع کردن
devise درست کردن اختراع کردن
concoct جعل کردن اختراع کردن
concocted جعل کردن اختراع کردن
concocting جعل کردن اختراع کردن
think up <idiom> اختراع کردن،خلق کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com