Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (17 milliseconds)
English
Persian
to proffer
[somebody something ]
[something to somebody]
[formal]
سخن گفتن در باره چیزی
Search result with all words
On the recent developments he had nothing to say.
در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
Other Matches
to sputter
[about]
با خشم سخن گفتن
[در باره ]
to sputter
[about]
تند ومغشوش سخن گفتن
[در باره ]
to theorize
[about something]
نگرشگری کردن
[در باره چیزی]
to ruminate on something
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
to contemplate about/on/over something
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
to meditate on/over something
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
disclosure
عمل بیان در باره چیزی
information
[on]
about somebody]
[something]
آگاهی
[در باره کسی یا چیزی]
information
[on]
about somebody]
[something]
خبر
[در باره کسی یا چیزی]
to theorise
[about something]
[British E]
نگرشگری کردن
[در باره چیزی]
information
[on]
about somebody]
[something]
داده ها
[در باره کسی یا چیزی]
disclosures
عمل بیان در باره چیزی
information
[on]
about somebody]
[something]
معلومات
[در باره کسی یا چیزی]
to make of something
در باره چیزی نظر
[عقیده]
داشتن
to theorize
[about something]
استدلال نظری کردن
[در باره چیزی]
to consult with somebody about something
با کسی در باره چیزی مشاوره کردن
to theorise
[about something]
[British E]
استدلال نظری کردن
[در باره چیزی]
argument
بحث در باره چیزی بدون توافق
arguments
بحث در باره چیزی بدون توافق
to proffer
[somebody something ]
[something to somebody]
[formal]
اظهار نظر دادن در باره چیزی
to get an overview
[of something]
دید کلی
[در باره چیزی]
دست یافتن
arguing
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argued
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argues
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
to talk something over with somebody
با کسی در باره چیزی مفصل گفتگو کردن
argue
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
off print
چاپ دوم باره چیزی که ازمجله یا نگارشهای دیگری گرفته شده باشد
whiff
دروغ در چیزی گفتن
put words in one's mouth
<idiom>
چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
discommend
با عدم توافق چیزی گفتن
cut (someone) off
<idiom>
اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن
nothing remains to be told
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
to ask somebody to say a few words
خواهش کردن از کسی کمی
[در باره کسی یا چیزی]
صحبت کند
to tell somebody something
[to let somebody in on something]
<idiom>
به کسی چیزی را گفتن که او نباید می دانست یا او نمی خواهد بداند.
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
get a word in
<idiom>
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
reach out with an olive branch
<idiom>
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
to answer in the a
اری گفتن بله گفتن
greet
درود گفتن تبریک گفتن
greeted
درود گفتن تبریک گفتن
greets
درود گفتن تبریک گفتن
sputtered
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
in regard to
در باره
lake rampart
اب باره
in relation to
در باره
one-offs
یک باره
one-off
یک باره
rampire
باره
rampart
باره
ter
سه باره
on
بالای در باره
to sputter
[about]
تف پراندن
[در باره ]
one-night stand
برنامهی یک باره
tartars
باره دندان
one-night stands
برنامهی یک باره
regards
باره نسبت
regards
بابت باره
regarded
باره نسبت
herein
در این باره
Impressionism
در باره ادراک
regard
بابت باره
tartar
باره دندان
regard
باره نسبت
regarded
بابت باره
here
در این باره
re order
سفارش دوم باره
tartarous
دارای باره دندان
rearrngement
ترتیب دوم باره
reapparition
فهور دوم باره
countermark
انگ دوم باره
aftercrop
حاصل دوم باره
to speak
[about]
صحبت کردن
[در باره]
you do me injustice
در باره من بی عدالتی می کنید
It deals with ...
موضوع در باره ... است.
with relation to
نسبت به راجع به در باره
with regard to
نسبت به در باره راجع به در خصوص
i assured him of that
به او در این باره اطمینان دادم
what do you think of him?
عقیده شما در باره او چیست
what say you to a cinema?
در باره سینما چه عقیده دارید
deuterogamy
عروسی دوم باره تجدیدفراش
multipoint
اتصال چندین باره به یک خط یا یک کامپیوتر
She did not ask about this.
او
[زن]
دراین باره پرسش نکرد.
prejudicate
بی رسیدگی رای دادن در باره
to mack i. about a person
در باره کسی از دیگران جویاشدن
conventions
باره مسائل حزبی ناحیهای
he is an a. on that
سخن او دراین باره است
to talk shop
در باره کار صحبت کردن
for the rest
اما در باره باقی مطالب
convention
باره مسائل حزبی ناحیهای
to pry into a person affairs
فضولانه در باره کسی پرسش کردن
vallum
بارو باره استحکامات خاکریز بارودارکردن
to do one right
عدالت در باره کسی بجا اوردن
to have a different view of
[ opinion about]
something
در باره موضوی عقیده دیگری داشتن
What do you make of this
[it]
?
نظر شما در باره این چه است؟
monographist
نویسنده شرح مفصل در باره یک موضوع
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
Allow me to chew it over in my mind .
اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
There is nothing I can do about it.
از دست من دراین باره کاری ساخته نیست
I'll speak at length on this subject.
دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
I don't want to say anything about that.
من نمی خواهم در باره آن مورد نظری بدهم.
to read a book
کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
genetics
شاخهای از علم زیست شناسی که در باره انتقال وراثت
We would appreciate it if you could provide us with some information about ...
ما سپاسگزار می شویم اگر اطلاعاتی در باره ... به ما ارائه کنید.
to talk out a bill
مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
What does Main Street think of this policy?
بازاریها و خانواده های متوسط چه نظری در باره این سیاستمداری دارند؟
urologic
رشتهای از علم طب که در باره بیماری دستگاه ادراری وتناسلی بحث میکند
Thinking of it still gives me a pang.
[Colloquial]
هنوز من را آزار می دهد
[اذیت می کند]
وقتی که در باره آن فکر می کنم.
urology
رشتهای از علم طب که در باره بیماری دستگاه ادراری وتناسلی بحث میکند
urological
رشتهای از علم طب که در باره بیماری دستگاه ادراری وتناسلی بحث میکند
geostrategy
شاخهای از فیزیک سیاسی که در باره علم لشکر کشی بحس میکند
permanent income hypothesis
مینامد میباشد . این تئوری یکی از تئوریهای جدیددر باره مصرف است
glaciology
علمی که در باره تجمع برف ویخ و انجماد در دورههای یخبندان بحث میکند
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rate
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciating
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
necrologist
متصدی فهرست مردگان متصدی تهیه اگهی در باره مرگهای تازه
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
screw up
<idiom>
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
change
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence
[around / between something]
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
fence
[around / between something]
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to wish for something
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
changed
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
desktop
در یک سیستم Apple Macitoshفایل سیستم برای ذخیره سازی اطلاعات در باره فایلهای روی دیسک یا حجم
utterance
گفتن
utterances
گفتن
inform
گفتن
uttered
گفتن
to weep out
گفتن
utter
گفتن
relates
گفتن
relate
گفتن
utters
گفتن
says
گفتن
viyuperate
بد گفتن
vituperate
بد گفتن
informs
گفتن
informing
گفتن
say
گفتن
let out
<idiom>
گفتن
pshaw
اه گفتن
rehearses
گفتن
rehearsing
گفتن
bubbled
گفتن
let (someone) know
<idiom>
گفتن
adduse
گفتن
tells
گفتن
telling-off
گفتن
tell
گفتن
bubbling
گفتن
bubbles
گفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com