Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English
Persian
trap
سد کردن حرکت دادن هدفها در مقابل تیرانداز دام
Other Matches
write protect
غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
marks man
تیرانداز درجه 3 تفنگ تیرانداز نیمه ماهر
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
target offset methode
روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
action agent
مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
forward
حرکت به جلو یا مقابل
forwarded
حرکت به جلو یا مقابل
skull
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skulls
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
coefficient of drag
ضریب مقاومت در مقابل حرکت
benchrest
سکو برای تکیه دادن تیرانداز
speeding
نرخ حرکت نوری در مقابل نوک چرخش
speed
نرخ حرکت نوری در مقابل نوک چرخش
speeds
نرخ حرکت نوری در مقابل نوک چرخش
scan
حرکت اشعه تصویر افقی در مقابل صفحه CRT
scans
حرکت اشعه تصویر افقی در مقابل صفحه CRT
scanned
حرکت اشعه تصویر افقی در مقابل صفحه CRT
maneuver
حرکت دادن یاحرکت کردن
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
man handle
با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
bytes
حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
byte
حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
raster
یک حرکت افقی اشعه روی صفحه در مقابل صفحه CRT
exchangeable
درایو دیسک با پوش قابل حرکت . در مقابل دیسک ثابت
roll on roll off
سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
move on
ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
shifting
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
schedule of targets
برنامه هدفها
list of targets
لیست هدفها
program of targets
برنامه هدفها
target dossiers
پرونده هدفها
target overlay
کالک هدفها
group of targets
گروه هدفها
target system
سیستم هدفها
target list
لیست هدفها
replot data
عناصر دوباره بردن هدفها
shifted
حرکت دادن
moves
حرکت دادن
movement
حرکت دادن
shift
حرکت دادن
moved
حرکت دادن
shifts
حرکت دادن
stir up
<idiom>
حرکت دادن
move
حرکت دادن
target information center
مرکز جمع اوری اطلاعات هدفها
acoustical surveillance
اکتشاف وتجسس هدفها به طریقه صوتی
to row back
<idiom>
<verb>
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
to resist an attack
در مقابل حملهای مقاومت یاایستادگی کردن
to backtrack
<idiom>
<verb>
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
fin de non recevoir
رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
sheet down
ثابت کردن بادبان در مقابل باد
scurried
بسرعت حرکت دادن
propel
بردن حرکت دادن
scurries
بسرعت حرکت دادن
propelled
بردن حرکت دادن
scurrying
بسرعت حرکت دادن
scurry
بسرعت حرکت دادن
interrupt
حرکت دادن وقفه
interrupting
حرکت دادن وقفه
courses
بسرعت حرکت دادن
moveable
قابل حرکت دادن
routes
فرمان حرکت دادن
course
بسرعت حرکت دادن
route
فرمان حرکت دادن
coursed
بسرعت حرکت دادن
moom umjigigi
حرکت دادن بدن
propels
بردن حرکت دادن
interrupts
حرکت دادن وقفه
flash ranging location
تعیین محل هدفها با مسافت یابی نوری
burn through range
مسافتی که رادار در ان میتواند هدفها را کشف کند
slides
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
slide
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
to make a goal
توپ راازدروازه طرف مقابل بیرون کردن
advancing
حرکت دادن چیزی به جلو
stirs
حرکت دادن بهم زدن
stir
حرکت دادن بهم زدن
stirred
حرکت دادن بهم زدن
stirrings
حرکت دادن بهم زدن
advance
حرکت دادن چیزی به جلو
advances
حرکت دادن چیزی به جلو
air movements
حرکت دادن ازراه هوا
traverse
حرکت دادن لوله در سمت
commercial water movement
حرکت دادن با کشتی غیرنظامی
traversing
حرکت دادن لوله در سمت
whiff
باصدای پف حرکت دادن وزیدن
traversed
حرکت دادن لوله در سمت
traverses
حرکت دادن لوله در سمت
play footsie
<idiom>
از زیرمیز با پا عضوی از بدن شخص مقابل را لمس کردن
slew
حرکت دادن کاغذ از میان یک چاپگر
sculls
حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
sculled
حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
yaw
پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
scull
حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
rouses
از خواب بیدار شدن حرکت دادن
roused
از خواب بیدار شدن حرکت دادن
papering
روش حرکت دادن کاغذ به جلو
rouse
از خواب بیدار شدن حرکت دادن
yawed
پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
paper
روش حرکت دادن کاغذ به جلو
papered
روش حرکت دادن کاغذ به جلو
papers
روش حرکت دادن کاغذ به جلو
give free rein to
<idiom>
اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
gunners
تیرانداز
sagittarius
تیرانداز
shotgunner
تیرانداز
gunner
تیرانداز
shooter
تیرانداز
weapon selector
مقیاس یا جدول تعیین خسارات اتمی یا میزان دوزدریافتی هدفها
radio range
ایستگاه ناوبری رادیویی یاتعیین محل هدفها به وسیله بی سیم
sensed
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
sense
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
barff's precess
حفافت اهن در مقابل زنگ زدن بوسیله اکسیده کردن
senses
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
carried
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
DFD
نمودار نشان دادن حرکت داده در سیستم
carries
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
fouls
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foul
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouled
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foulest
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouler
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
toxophilite
تیرانداز کماندار
sharp shooter
تیرانداز ممتاز
sharp shooter
تیرانداز درجه 1
expert gunner
تیرانداز ماهرتوپخانه
sniper
تیرانداز از خفا
sharpshooter
تیرانداز ماهر
experts
تیرانداز ممتاز
archers
تیرانداز با کمان
snipers
تیرانداز از خفا
bowman
تیرانداز کمان کش
bowman
تیرانداز با کمان
expert
تیرانداز ممتاز
marksman
تیرانداز ماهر
archer
تیرانداز با کمان
marksmen
تیرانداز ماهر
cursor tracking
حرکت دادن مکان نما روی یک صفحه نمایش
windage
پیچ خوردگی حرکت دادن دستگاه درجه درسمت
shots
تیراندازی تیرانداز ماهر
snipers
تیرانداز ماهر تفنگ
body alinement
تنظیم بدن تیرانداز
expert badge
نشان تیرانداز ممتاز
sniper
تیرانداز ماهر تفنگ
shot
تیراندازی تیرانداز ماهر
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
shave down
کوتاه کردن موی سر پیش ازمسابقه شنا جهت کاستن مقاومت در مقابل اب
joysticks
با حرکت دادن دسته ایستاده در پورت ورودی /خروجی کامپیوتر
joystick
با حرکت دادن دسته ایستاده در پورت ورودی /خروجی کامپیوتر
ideology
روش فکری وسیاسی و اجتماعی واقتصادی خاص با کلیه نظریات و هدفها و مسائل مربوط به ان
ideologies
روش فکری وسیاسی و اجتماعی واقتصادی خاص با کلیه نظریات و هدفها و مسائل مربوط به ان
stations
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
station
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
toxophilite
تیرانداز ماهر با تیر و کمان
marksman
تیرانداز ماهر
[ارتش و ورزش]
stationed
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
shadowmask
صفحهای با سوراخهایی در مقابل صفحه تصویر رنگی برای جدا کردن اشعههای سه رنگ
friction feed
مکانیزم چاپگر که در آن کاغذ با قرار دادن آن بین دوچرخ حرکت میکند
mechanical mouse
وسیله چاپ که با حرکت دادن آن روی سطح صاف ایجاد میشود
gluteus
یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود
creeps
رها شدن ناخواسته تیر ازدست تیرانداز
cheekpiece
تکیه گاه گونه تیرانداز روی تفنگ
creep
رها شدن ناخواسته تیر ازدست تیرانداز
CD
دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری
passes
عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
hanger
اسکلت یاچهارچوبهای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشد
indents
شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
CDs
دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری
indenting
شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
hangers
اسکلت یاچهارچوبهای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشد
passed
عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
blankest
حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
pass
عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
indent
شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
blank
حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
polar motion
وسیله نشان دادن حرکات قطعات یا مایعات سیال بااستفاده از انرژی مغناطیسی حرکت قطبی
target selector
دوربین انتخاب هدف دوربینی که مخصوص انتخاب هدفها به وسیله توپ است
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
pans
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
gyro
برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
pan-
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
sculls
قایق تک نفره یا4 نفره حرکت دادن دست یاپارو در اب
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
sculled
قایق تک نفره یا4 نفره حرکت دادن دست یاپارو در اب
scull
قایق تک نفره یا4 نفره حرکت دادن دست یاپارو در اب
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com