Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (41 milliseconds)
English
Persian
chicken fight
سد کردن پی در پی راه مدافع
Search result with all words
squeeze
سد کردن مدافع حریف با دونفر
squeezed
سد کردن مدافع حریف با دونفر
squeezes
سد کردن مدافع حریف با دونفر
squeezing
سد کردن مدافع حریف با دونفر
stunt
حرکت و پرش مدافع برای گیج کردن حریف مهاجم
stunting
حرکت و پرش مدافع برای گیج کردن حریف مهاجم
stunts
حرکت و پرش مدافع برای گیج کردن حریف مهاجم
cutoff block
سد کردن راه مدافع به وسیله مهاجم
quick count
کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
Other Matches
defenseless
بی مدافع
defenders
مدافع
defender
مدافع
pleader
مدافع
blue liner
مدافع
crease defenceman
مدافع
defendants
مدافع
championless
بی مدافع
backer up
مدافع
back
مدافع
defendant
مدافع
close defence
سه مدافع
backs
مدافع
apologists
مدافع
apologist
مدافع
pass rusher
مدافع خط
the champion of liberty
مدافع ازادی
judge advocate
وکیل مدافع
backfour
چهار مدافع
defensor
وکیل مدافع
proctor
وکیل مدافع
backs
مدافع خط میدان
advocated
وکیل مدافع
advocate
وکیل مدافع
barrister
وکیل مدافع
ball hawk
مدافع پرقدرت
backman
بازیگر مدافع
back
مدافع خط میدان
positioned
موضعگیری مدافع موضعگیری مدافع
position
موضعگیری مدافع موضعگیری مدافع
blitzer
مدافع نفوذی
advocating
وکیل مدافع
full back
مدافع پوششی
barristers
وکیل مدافع
defending attorney
وکیل مدافع
advocates
وکیل مدافع
self defensive
مدافع خود
counsellor
رایزن وکیل مدافع
scambler
مدافع مامور مانوربالا
defending shampion
مدافع عنوان قهرمانی
counselors
رایزن وکیل مدافع
counsellors
رایزن وکیل مدافع
signal caller
مدافع 3/4 در فوتبال امریکایی
attorney
نمایندگی وکیل مدافع
contestant
مسابقه دهنده مدافع
contestants
مسابقه دهنده مدافع
lineman
مدافع یامهاجم روی خط
free safety
مدافع در منطقه ضعف
double up
مراقبت از مهاجم با دو مدافع
counselor
رایزن وکیل مدافع
line backer
مدافع پشتیبان خط تجمع
linemen
مدافع یامهاجم روی خط
attorneys
نمایندگی وکیل مدافع
slotback
مدافع پشت شکاف
bait the hole
گول زدن مدافع حریف
wicketkeeper
توپگیر مدافع میلههای کریکت
blocker
مدافع روی تور والیبال
wing threequarter
هریک از دو مدافع کنار زمین
power i
طرح شماره یک بازی با سه مدافع
flares
پاس کوتاه به مدافع پشت تجمع
set back
مهاجمی که پشت سر مدافع میانی است
shortstop
موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
flare
پاس کوتاه به مدافع پشت تجمع
ball hawk
مدافع خوب بازیگر در محوطه دوردست
cross kick
ضربه با پا به سمت دیگرزمین که مدافع کمتری دارد
drop-out
ضربه با پا در داخل خط 52یاردی بوسیله تیم مدافع
submarines
مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم
defenceman
مدافع منطقه دفاعی غیر ازدروازه بان
go backdoor
جاگیری در پشت مدافع برای دریافت پاس
drop-outs
ضربه با پا در داخل خط 52یاردی بوسیله تیم مدافع
submarine
مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم
fore check
جلوگیری از مدافع در منطقه دفاعش جلوی تور
dropouts
ضربه با پا در داخل خط 52یاردی بوسیله تیم مدافع
strong safety
مدافع ایمنی در سمت قوی خط تهاجم حریف
pass cut
روش گریختن مهاجم بی گوی از چند مدافع
blitzed
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
foot sweep
پرتاب مهاجم از طرف مدافع با گرفتن یقه و استفاده از پا
delayed offside
تاخیر در اعلام افساید که بستگی به واکنش مدافع دارد
blitzing
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitzes
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitz
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
barrister
وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
icing
ضربه خطای مدافع از نیمه زمین خودی به خط دروازه حریف
power block
سد کرپدن راه مدافع بوسیله مهاجم با راندن او به عقب بابکنار
barristers
وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
look off
فریب دادن مدافع با نگاه به سمت مخالف پیش از پرتاب توپ
sweeper
اخرین مدافع در سیستم دفاع بتونی پرتابی در بولینگ که با پیچ تمام یا بیشتر میله ها را می اندازد
sweepers
اخرین مدافع در سیستم دفاع بتونی پرتابی در بولینگ که با پیچ تمام یا بیشتر میله ها را می اندازد
quick opener
بازی تهاجمی که مدافع تیم توپ را از مهاجم میگیرد وبه سمت شکاف خط رقیب می دود
safety valve
پاس کوتاه به مدافع وقتی دریافت کنندگان دیگر بوسیله حریف مهار شده اند
shivering
فشار شدید رو به بالا با عقب دست یا ساق دست از مدافع به حریف
shivered
فشار شدید رو به بالا با عقب دست یا ساق دست از مدافع به حریف
shiver
فشار شدید رو به بالا با عقب دست یا ساق دست از مدافع به حریف
safety
اعطای دو امتیاز به تیم مدافع به خاطر عقب نشینی عمدی تیم مهاجم
beat
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beats
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
off
خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
triple option
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
clears
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
lubricate
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com