Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 205 (16 milliseconds)
English	Persian
skim	سرباره گرفتن
skimmed	سرباره گرفتن
skims	سرباره گرفتن
slag	سرباره گرفتن
Search result with all words
slag	شلاکه گرفتن سرباره
Other Matches
dross slag	سرباره
cinders	زینتر سرباره
removal of slag	برداشت سرباره
basic slag	سرباره قلیایی
silicate slag	سرباره سیلیکات
remove slag	سرباره را برداشتن
refining slag	سرباره پالایش
cinder	زینتر سرباره
sticky slag	سرباره چسبناک
dump slag	سرباره دورریز
ground basic slag	سرباره توماس
viscous slag	سرباره لزج
oxidizing slag	سرباره احیاء
foamed slag	سرباره جوشان
slag ladle	کفچه سرباره
pumicestone slag	سرباره سنگ پایی
disintegrating slag	سرباره متلاشی شده
foamed blast furnace slag	سرباره کوره بلند
recucing slag	سرباره احیاء کننده
deoxidizing slag	سرباره یا شلاکه احیا شده
clinker	اجر بسیار محکم لعابدار سرباره
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
detracted	گرفتن
gets	گرفتن
situates	جا گرفتن
to get at	گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
seizes	گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
resuming	از سر گرفتن
getting	گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
resume	از سر گرفتن
resumed	از سر گرفتن
break out	در گرفتن
resumes	از سر گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
acclimatising	خو گرفتن
retrieve	پس گرفتن
seize	گرفتن
renovating	از سر گرفتن
renovates	از سر گرفتن
renovated	از سر گرفتن
renovate	از سر گرفتن
cork	گرفتن
corks	گرفتن
to hunt out	گرفتن
false grip	گرفتن
flea	کک گرفتن
get at	گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
seized	گرفتن
retrieves	پس گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
retrieved	پس گرفتن
fleas	کک گرفتن
get	گرفتن
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
ceased	گرفتن
cease	گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
lay to heart	به دل گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
abated	اب گرفتن از
abate	اب گرفتن از
take	گرفتن
ceases	گرفتن
retakes	پس گرفتن
abates	اب گرفتن از
abating	اب گرفتن از
obturate	گرفتن
retreat	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
retreating	پس گرفتن
retreats	پس گرفتن
ceasing	گرفتن
takes	گرفتن
to catch on	گرفتن
overtake	گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
overtaken	گرفتن
to draw back	پس گرفتن
overtakes	گرفتن
retaken	پس گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
pushing	گرفتن
retaking	پس گرفتن
retake	پس گرفتن
blind	گرفتن
raclaim	پس گرفتن
blinded	گرفتن
infold	در بر گرفتن
indwell	جا گرفتن
blinds	گرفتن
to lay a wager	گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
lute	گل گرفتن
reclaims	پس گرفتن
puddle	گل گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
puddles	گل گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
encumber	گرفتن
encumbered	گرفتن
encumbering	گرفتن
lutes	گل گرفتن
tithe	ده یک گرفتن از
catch on	گرفتن
capture	گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
acquiring	گرفتن
acquires	گرفتن
acquire	گرفتن
to break in	گرفتن
to shut off	را گرفتن
catch	گرفتن
to take up	گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
encumbers	گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
situate	جا گرفتن
situating	جا گرفتن
receives	گرفتن
receive	گرفتن
detracts	گرفتن
detracting	گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
wed	گرفتن
accompany	دم گرفتن
accompanies	دم گرفتن
reclaim	پس گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
withdraw	پس گرفتن
withdraws	پس گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
hold	گرفتن
adeem	پس گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
accompanied	دم گرفتن
holds	گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
detract	گرفتن
accustoms	خو گرفتن
devest	گرفتن
recaptured	پس گرفتن
to call back	پس گرفتن
recapturing	پس گرفتن
resumption	از سر گرفتن
disesteem	کم گرفتن
accustom	خو گرفتن
despumate	کف گرفتن از
recapture	پس گرفتن
grabbed	گرفتن
deglutinate	گرفتن
unsay	پس گرفتن
accustoming	خو گرفتن
grab	گرفتن
nails	گرفتن
nailed	گرفتن
nail	گرفتن
tong	گرفتن
capturing	گرفتن
grabbing	گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
skimmed	کف گرفتن از
skimmed	گرفتن کف
skims	کف گرفتن از
skims	گرفتن کف
to catch a fly	بل گرفتن
recaptures	پس گرفتن
captures	گرفتن
wive	زن گرفتن
grabs	گرفتن
skim	کف گرفتن از
skim	گرفتن کف
monopolizing	امتیازانحصاری گرفتن
dissembling	نادیده گرفتن
dissembles	نادیده گرفتن
to catch fire	اتش گرفتن
to be resolved	تصمیم گرفتن
snare	با تله گرفتن
to call into requisition	باز گرفتن
snares	با تله گرفتن
dissemble	نادیده گرفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com