Dictiornary-Farsi | سرخ وورم کرده خون گرفته | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
bloodshot	سرخ وورم کرده خون گرفته


Other Matches

airless	گرفته یا دم کرده
harrod domar equation	دیگری دومار از امریکا که درزمینه تحلیلهای فرایند رشدکار کرده اند گرفته شده است .
scarf joint	جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers	تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger	تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak	گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.	دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
patinated	جرم گرفته کبره گرفته
effluvium	پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
best gold	تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
comate	مه گرفته
clouded	گرفته
darksome	گرفته
gruff	گرفته
pokey	گرفته
adopted	گرفته
muggy	گرفته
dulls	گرفته
hoarse	گرفته
thickest	گرفته
thicker	گرفته
thick	گرفته
mistful	مه گرفته
brumous	مه گرفته
air less	گرفته
rancid	بو گرفته
chock full	گرفته
choky	گرفته
hoarsest	گرفته
hoarser	گرفته
accustomed	خو گرفته
addicted	خو گرفته
duller	گرفته
dulled	گرفته
fogbound	مه گرفته
uptight	گرفته
low spirited	گرفته
heartsore	دل گرفته
folded in mist	مه گرفته
fusty	بو گرفته
dullest	گرفته
dull	گرفته
sombrous	گرفته
fustier	بو گرفته
muzzy	گرفته
dulling	گرفته
low-spirited	گرفته
bunged up	قی گرفته
fustiest	بو گرفته
medalled	مدال گرفته
drippy	هوای گرفته
cerated	موم گرفته
wont	خو گرفته عادت
mistful	میغ گرفته
addict	خو گرفته معتاد
leaded	سرب گرفته
eerie	ترساننده گرفته
fondest	انس گرفته
fonder	انس گرفته
filmier	غبار گرفته
filmiest	غبار گرفته
filmy	غبار گرفته
dullest	کندشدن گرفته
i have a secure grasp of it	انرا گرفته ام
duller	کندشدن گرفته
rheumatic	رماتیسم گرفته
dulled	کندشدن گرفته
dull	کندشدن گرفته
dulls	کندشدن گرفته
fond	انس گرفته
maggoty	کرم گرفته
dulling	کندشدن گرفته
derivatives	گرفته شده
reposing upon	قرار گرفته بر
resolved that ......	تصمیم گرفته شد که
began	دست گرفته
rainy	تر رگبار گرفته
in mourning	چرک گرفته
hoarsely	بطور گرفته
to d. itself	گرفته شدن
pokier	گرفته دلگیر
pokiest	گرفته دلگیر
poky	گرفته دلگیر
divorcee	زن طلاق گرفته
divorcees	زن طلاق گرفته
triste	گرفته محزون
tristful	گرفته محزون
derivative	گرفته شده
verminous	شپش گرفته
Are you kidding ? Are you being funny?	شوخیت گرفته ؟
on the panel	جزوصورت گرفته
aeruginous	زنگ گرفته
measly	کرم گرفته
blear	گرفته وتاریک
blear eyes	چشمان قی گرفته
addicts	: خو گرفته معتاد
mity	کزم گرفته
solemn	گرفته موقرانه
patinated	زنگار گرفته
caught	گرفته شده
smoky	دود گرفته
patinous	کبره گرفته
skim milk	شیرخامه گرفته ورقیق
included	دور گرفته شده
underlying	در زیر قرار گرفته
followed by <adj.>	دنباله گرفته شده با
skimmed milk	شیرخامه گرفته ورقیق
cut nails	ناخنهای گرفته یا چیده
low-key	دارای صدای گرفته
skim	شیر خامه گرفته
skimmed	شیر خامه گرفته
skims	شیر خامه گرفته
lower	هوای گرفته وابری
lowered	هوای گرفته وابری
lowering	هوای گرفته وابری
lowers	هوای گرفته وابری
assumed	بخود گرفته عاریتی
game	شکار گرفته شده
low key	دارای صدای گرفته
in contemplation	درنظر گرفته شده
funky	بوی ناه گرفته
malty	خو گرفته به ابجو خوری
to be tuned in to a channel	کانالی را گرفته باشند
lour	هوای گرفته وابریwerewolf
patinous	زنگارگرفته جرم گرفته
lour	گرفته شدن عبوس
i had been caught	گرفته شده بودم
sultrily	بطور دم گرفته یا گرم
mucid	بوزک زده بو گرفته
My left leg is in plaster .	پای چپ؟ را گچ گرفته اند
nidicolous	در اشیانه قرار گرفته
my time is occupied	وقتم گرفته است
mossy	خزه گرفته باتلاقی
foul house	چشمی گرفته لنگر
He was choking .	گلویش گرفته بود
putrid flesh	گوشت گندیده یا بو گرفته
AC	گرفته شده است
She was depressed.	دلش گرفته بود
infusion	دم کرده
bouffant	پف کرده
off the trail	پی گم کرده
bloat	پف کرده
beastby	کرده
puffed <adj.>	پف کرده
unconsciously	غش کرده
tumid <adj.>	پف کرده
infusions	دم کرده
turgid <adj.>	پف کرده
puffy <adj.>	پف کرده
souffle	پف کرده
souffles	پف کرده
i am 0 rials out of pocket	کرده ام
puff pastry	پف کرده
unconscious	غش کرده
puffed out <adj.>	پف کرده
soufflTs	پف کرده
gelid	یخ کرده
blinks	نادیده گرفته نگاه مختصر
applique	مورد استفاده قرار گرفته
blink	نادیده گرفته نگاه مختصر
we are beset with dangers	خطرها ما را فرا گرفته اند
weanling	کودک تازه از شیر گرفته
blinked	نادیده گرفته نگاه مختصر
tried	در محک ازمایش قرار گرفته
oppressed	تحت ستم قرار گرفته
pokerface	قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
semidiurnal	در نصف روز انجام گرفته
borrowed money	پول قرض گرفته شده
parrot learned	طوطی وار یاد گرفته
subereous	از چوب پنبه گرفته شده
she had him in her pocket	خوب جلوش را گرفته بود
throaty	دارای صدای گرفته وخشن
throatiest	دارای صدای گرفته وخشن
jugate	روی هم قرار گرفته جفت
blighted	زنگ زده شپشه گرفته
woofer	دارای صدای کوتاه و گرفته
captured material	وسایل گرفته شده از دشمن
capsulate	درمحفظه یاحفره قرار گرفته
integrated intensity	شدت انتگرال گرفته شده
designed	در نظر گرفته شده مخصوص
bloods hot eyes	چشمان قرمز و خون گرفته
he drives a roaring trade	کارش خوب گرفته است
throatier	دارای صدای گرفته وخشن
hard bitten	سخت گاز گرفته شده
fretty	اماس کرده
tinned	قوطی کرده
purified	پاک کرده
iced	خنک کرده
risen	طلوع کرده
they have done their work	را کرده اند
educated	تحصیل کرده
wedded	ازدواج کرده
testate	وصیت کرده
distent	ورم کرده
fled	فرار کرده
strained	صاف کرده
farcie	دلمه کرده
warm infusion	چیز دم کرده
ventricular	باد کرده
enrooted	ریشه کرده