English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (20 milliseconds)
English Persian
stand off سرد گریز کردن
stand-off سرد گریز کردن
stand-offs سرد گریز کردن
Search result with all words
leapfrog گریز زدن گره گره حرکت کردن
leapfrogged گریز زدن گره گره حرکت کردن
leapfrogging گریز زدن گره گره حرکت کردن
leapfrogs گریز زدن گره گره حرکت کردن
Other Matches
scampering گریز
escapement گریز
aposteophe گریز
subterfuges گریز
abscondence گریز
scampers گریز
scuttling گریز
fly-by-night شب گریز
misogynist زن گریز
flight گریز
evasion گریز
scuttle گریز
ineluctable نا گریز
scuttled گریز
misogynists زن گریز
scuttles گریز
scamper گریز
scampered گریز
subterfuge گریز
get away گریز
leakages گریز
elopements گریز
elopement گریز
escaping گریز
escapes گریز
escaped گریز
escape گریز
digression گریز
leakage گریز
loop گریز
jink گریز
leg bail گریز
loop hole گریز
metabasis گریز
lubricious گریز پا
desertion گریز
chevy گریز
truancy گریز
evasions گریز
allusions گریز
allusion گریز
side step گریز
elusion گریز
fugue reaction واکنش گریز
centrifugal مرکز گریز
centrifugal گریز از مرکز
loup گریز خیززدن
to put by گریز زدن
evading گریز از دشمن
centrifugal گریز از مرکزی
escaped گریز فرار
loophole راه گریز
escape velocity سرعت گریز
getaways گریز فرار
ineludible گریز ناپذیر
loss گریز سقوط
glycophyte نمک گریز
getaway گریز فرار
evasible گریز زدنی
dodge گریز زدن
to run off گریز زدن
escapists گریز گرایانه
escapists گریز گرای
drive گریز پا به توپ
drives گریز پا به توپ
negative movement reflex بازتاب گریز
velocity of escape سرعت گریز
unsociable مردم گریز
prison breaker زندان گریز
guy فرار گریز
guys فرار گریز
escaping گریز فرار
escapes گریز فرار
to give leg گریز زدن
escape گریز فرار
Luddites پیشرفت گریز
evades گریز از دشمن
evaded گریز از دشمن
parthian shaft or shot تیرهنگام گریز
parthian shaft or shot جنگ و گریز
evade گریز از دشمن
dodged گریز زدن
dodges گریز زدن
dodging گریز زدن
Luddite پیشرفت گریز
loopholes راه گریز
centrifuge مرکز گریز
hit-and-run جنگ و گریز
eludible قابل گریز
escape charaoter دخشه گریز
dodage گریز با توپ
escape character کاراکتر گریز
esc کاراکتر گریز
hit and run جنگ و گریز
misanthropes انسان گریز
misanthropes مردم گریز
escape convention قرارداد گریز
misanthrope انسان گریز
misogynous متنفر از زن زن گریز
misanthrope مردم گریز
contrifuge گریز از مرکز
unsocial مردم گریز
centrifuges مرکز گریز
escape clause شرط گریز
escape code رمز گریز
escapist گریز گرایانه
escapist گریز گرای
evasions گریز زنی
inescapable گریز نا پذیر
flight عزیمت گریز
evasion گریز زنی
corticofugal قشر گریز
apostrophize گریز زدن
running fight جنگ و گریز
data link escape گریز اتصال دادهای
car chase تعقیبو گریز با اتومبیل
evade گریز زدن از ازسربازکردن
evades گریز زدن از ازسربازکردن
centrifugal acceleration شتاب گریز از مرکز
evading گریز زدن از ازسربازکردن
evaded گریز زدن از ازسربازکردن
to play the truant ازاموزشگاه گریز زدن
centrifugal lubrication روغنکاری گریز از مرکز
centrifugal pump تلمبه مرکز گریز
escaping جان بدربردن گریز
lyophobic colloid کلویید حلال گریز
circle dodge گریز از حریف در مسیرمنحنی
escape جان بدربردن گریز
eccentricity گریز یا خروج از مرکز
eccentricity گریز از مرکز غرابت
eccentricities گریز یا خروج از مرکز
eccentric disc صفحه گریز از مرکز
contrifugal force نیروی گریز از مرکز
glycophyte گیاه نمک گریز
centrifugation قوه گریز از مرکز
conditioned escape response پاسخ گریز شرطی
ultracentrifuge فرا مرکز گریز
eccentric cam بادامک گریز از مرکز
centrifugal force نیروی مرکز گریز
centrifugal force نیروی گریز از مرکز
centrifugal pump پمپ گریز از مرکز
escapes جان بدربردن گریز
eccentricities گریز از مرکز غرابت
song and dance توضیح گریز آمیز
escaped جان بدربردن گریز
evadingly گریز زنان بابهانه یاحیله
evasion and scape گریز و فراراز دست دشمن
leeway عقب افتادگی راه گریز
centrifugally cast pipe لوله ریخته گی گریز از مرکز
hot mold centrifugal casting process فرایند ریخته گی گریز از مرکزگرم
blower نوعی کمپرسور گریز از مرکز
trompement گریز شمشیرباز از ضربه حریف
centrifugal starting switch سوئیچ راه اندازی گریز ازمرکز
centrifugal casting ریخته گری گریز از مرکز سانتریفوژ
to chicken out of something گریز زدن از چیزی [اصطلاح روزمره]
centrifugal casting machine دستگاه ریخته گری گریز ازمرکز
centrifugal casting process فرایند ریخته گری گریز ازمرکز
deropement مانور حمله با گریز ازشمشیر حریف
truants شاگرد یا ادم طفره رو مکتب گریز
truant شاگرد یا ادم طفره رو مکتب گریز
centrifugal casting process طریقه ریخته گری گریز از مرکز
submarines مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم
submarine مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم
cutback بازی بدون توپ برای گریز ازچنگ مدافعان
cutbacks بازی بدون توپ برای گریز ازچنگ مدافعان
moonlight fliting گریز از خانهای هنگام شب برای رهایی از پرداخت اجاره
standstill در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
vortex separation جداکردن ذرات مختلف از یک سیال توسط نیروهای گریز ازمرکزی مختلف در حرکت حلقوی یا گردابی
centrifugal با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
photophobe رشد کننده در نور کم نور گریز
photophobic رشد کننده در نور کم نور گریز
moment ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
moments ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
evasion اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasions اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com