Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (10 milliseconds)
English	Persian
irreproachable	سرزنش نکردنی
irreprehensible	سرزنش نکردنی
reproachless	سرزنش نکردنی
Other Matches
sail into	به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
unquestioning	رد نکردنی
unquestionable	رد نکردنی
irrecusable	رد نکردنی
inextricable	حل نکردنی
indecipherable	حل نکردنی
inconsumable	مصرف نکردنی
incogitable	درک نکردنی
incredible	باور نکردنی
unbelievable	باور نکردنی
indeclinable	پرهیز نکردنی
unwarrantable	توجیه نکردنی
inapplicable	تطبیق نکردنی
incomprehensible	درک نکردنی
insuperable	برطرف نکردنی
impenetrable	درک نکردنی
irrepressible	جلوگیری نکردنی
irreproachable	ملامت نکردنی
indefeasible	لغو نکردنی
indefectible	عیب نکردنی
reproachless	ملامت نکردنی
irreprehensible	ملامت نکردنی
irreprovable	بی گناه رد نکردنی
indecipherable	کشف نکردنی
unwarranted	توجیه نکردنی
irrepealable	لغو نکردنی
inexplicable	روشن نکردنی
inextinguishable	مستهلک نکردنی
irrepealable	فسخ نکردنی
indefeasibility	لغو نکردنی
inviolable	غصب نکردنی
inconceivable	تصور نکردنی
imperceptible	نفهمیدنی درک نکردنی
intangible	بغرنج درک نکردنی
inadmissible	ناپسندیده تصدیق نکردنی
flattest	ثابت یا تغییر نکردنی
to be left in disbelief <idiom>	باور نکردنی بودن
flat	ثابت یا تغییر نکردنی
irrepleviable	رفع توقیف نکردنی
irreplevisable	رفع توقیف نکردنی
fairy tale	داستان باور نکردنی
fairy tales	داستان باور نکردنی
inexpugnable	حمله نا پذیر منقرض نکردنی
indivertible	انحراف نا پذیر منحرف نکردنی
inexpiable	مرمت ناپذیر جبران نکردنی
irreclaimable	بازیافت نکردنی درست نشدنی
indefensible	غیرقابل اعتذار تصدیق نکردنی
inextensible	بسط نا پذیر منقرض نکردنی
inconvincible	اقناع نکردنی شخص متقاعد نشدنی
inconceivable	غیر قابل ادراک باور نکردنی
assoil	اصل تغییر نکردنی مجموع یا حاصل ضرب بخشیدن
railings	سرزنش
blame	سرزنش
censured	سرزنش
censure	سرزنش
railing	سرزنش
ratings	سرزنش
rating	سرزنش
reprehension	سرزنش
censures	سرزنش
censuring	سرزنش
sneap	سرزنش
chastiesement	سرزنش
stinger	سرزنش
rail	سرزنش
expostulation	سرزنش
exprobration	سرزنش
repoach	سرزنش
reproaching	سرزنش
reproaches	سرزنش
reproached	سرزنش
reproach	سرزنش
dressing-down	سرزنش
twits	سرزنش
reproof	سرزنش
blaming	سرزنش
blames	سرزنش
rocket [British E]	سرزنش
blamed	سرزنش
twit	سرزنش
nagging	سرزنش
demerits	سرزنش
demerit	سرزنش
scolding	سرزنش
reproofs	سرزنش
upbraiding	سرزنش
remonstrance	سرزنش
increpation	سرزنش
condemnation	سرزنش
condemnations	سرزنش
railer	سرزنش کننده
threap	سرزنش کردن
bite someone's head off <idiom>	سرزنش کردن
repoachful	سرزنش امیز
blamable	سزاوار سرزنش
blameful	سزاوار سرزنش
blameworthiness	شایستگی سرزنش
call down	سرزنش کردن
call over the coals	سرزنش کردن
to dress down	سرزنش کردن
haze	سرزنش کردن
twitters	سرزنش کننده
twit	سرزنش کردن
sarcasm	ریشخند سرزنش
twitter	سرزنش کننده
twittered	سرزنش کننده
rater	سرزنش کننده
twittering	سرزنش کننده
obloquy	سرزنش افترا
twits	سرزنش کردن
chid	سرزنش کردن
taunter	سرزنش کننده
reprovingly	سرزنش کنان
reprovable	شایان سرزنش
reprimanding	سرزنش کردن
reprimanded	سرزنش کردن
reprimand	سرزنش کردن
rebuking	سرزنش کردن
objurgatory	سرزنش امیز
rebukes	سرزنش کردن
rebuke	سرزنش کردن
reprehend	سرزنش کردن
raillery	سرزنش انتقاد
to get ticked off [British E] <idiom>	سرزنش شدن
reprimands	سرزنش کردن
dispraise	سرزنش کردن
objurgation	سرزنش سخت
lash vt	سرزنش کردن
sneap	سرزنش کردن
scolder	سرزنش کننده
twittingly	سرزنش کنان
repoach	سرزنش کردن
to get a rocket [British E] <idiom>	سرزنش شدن
rebuked	سرزنش کردن
admonition	سرزنش دوستانه
wig	سرزنش کردن
wigs	سرزنش کردن
reproves	سرزنش کردن
admonitions	سرزنش دوستانه
reprove	سرزنش کردن
chide	سرزنش کردن
give it to <idiom>	سرزنش کردن
chided	سرزنش کردن
natter	سرزنش کردن
chides	سرزنش کردن
chiding	سرزنش کردن
trouncing	سرزنش کردن
reproving	سرزنش کردن
censured	سرزنش کردن
censure	سرزنش کردن
censures	سرزنش کردن
ram (something) down one's throat <idiom>	سرزنش کردن
censuring	سرزنش کردن
upbraids	سرزنش کردن
trounce	سرزنش کردن
upbraided	سرزنش کردن
trounced	سرزنش کردن
upbraid	سرزنش کردن
trounces	سرزنش کردن
rap	سرزنش سخت
raps	سرزنش سخت
vituperator	سرزنش کننده
natters	سرزنش کردن
vituperatively	سرزنش کنان
talking to	سرزنش رسمی
reproved	سرزنش کردن
vituperation	بدگویی سرزنش
vituperate	سرزنش کردن
reprehensible	سزاوار سرزنش
reprehensible	سرزنش کردنی
tongue lash	سرزنش کردن
vituperatory	سرزنش امیز
blamable	قابل سرزنش
nattered	سرزنش کردن
berate	سرزنش کردن
berated	سرزنش کردن
berates	سرزنش کردن
berating	سرزنش کردن
nattering	سرزنش کردن
talking-to	سرزنش رسمی
to read one a lecture	کسیرا سرزنش کردن
renouncer	سرزنش و انتقاد کننده
censure	سرزنش [اصطلاح روزمره]
to drop on	سرزنش یاتنبیه کردن
wite	توهین سرزنش کردن
finger-wagging	سرزنش [اصطلاح روزمره]
reproof	سرزنش [اصطلاح روزمره]
(on the) safe side <idiom>	سخت سرزنش کردن
to chide somebody	کسی را سرزنش کردن
to take somebody to task	کسی را سرزنش کردن
to tell somebody off	کسی را سرزنش کردن
to tick somebody off [British E]	کسی را سرزنش کردن
to hall over the couls	سرزنش یا توبیخ کردن
reproachfully	بطور سرزنش امیز
renounces	سرزنش یا متهم کردن
renounce	سرزنش یا متهم کردن
snubs	جلوگیری سرزنش کردن
snubs	کلفت وکوتاه سرزنش
snubbing	جلوگیری سرزنش کردن
snubbing	کلفت وکوتاه سرزنش

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com