Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
scrabble
سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbled
سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbles
سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbling
سرسری چیز نوشتن دست مالی
Other Matches
fiscal drag
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
photodigital memory
سیستم حافظه کامپیوتری که از لیزر برای نوشتن داده روی فیلم ای که بعدا چندین بار قابل خواندن است ولی نه نوشتن استفاده میکند. WORM نیز گفته میشود. حافظه نوشتن یک بار
financial statement
صورت مالی گزارش مالی
perfunctorily
سرسری
dilettantish
سرسری
perfunctory
سرسری
cursory
سرسری
perigraph
خط سرسری
superficial
سرسری فاهری
in a perfunctory manner
بطور سرسری یا سطحی
scrawled
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawls
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawling
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawl
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
trifles
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
spot checks
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
trifle
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
spot check
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
write protect
غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
perfunctoriness
چگونگی کاری که سرسری انجام داده باشند
dabbling
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbled
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabble
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbles
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
slapdash
کاری که سرسری یا از روی بی پروایی انجام دهند
quando acciderint
وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere
موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
encipher
برمز نوشتن رمز نوشتن
to a. letter
روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
DVD
درایو دیسک DVD که به کاربر امکان نوشتن , پاک کردن و نوشتن مجدد داده روی دیسک DVD میدهد
erasable
قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
he dose not know how to write
نوشتن نمیداند نوشتن بلدنیست بلدنیست بنویسد
monetary
مالی
financed
مالی
finance
مالی
fiscal
مالی
financing
مالی
finances
مالی
pecuniary
مالی
financial
مالی
accounting classification
کد مالی
financial position
وضعیت مالی
subsidization
کمک مالی
subvention
کمک مالی
financial relations
روابط مالی
financial secretary
مشاور مالی
sparge
گل مالی کردن
financial feasibility
امکان مالی
taction
دست مالی
sustention
استعانت مالی
credit
اعتبار مالی
credited
اعتبار مالی
crediting
اعتبار مالی
credits
اعتبار مالی
financial intermediary
واسطه مالی
financial inventory
ذخایر مالی
subsidies
کمکهای مالی
financial management
مدیریت مالی
financial period
دوره مالی
financial plan
برنامه مالی
waxing
موم مالی
financial policy
سیاست مالی
snow job
ماست مالی
self support
استقلال مالی
rough usage
دست مالی
pecuniary penalty
مجازات مالی
funded
اعتبار مالی
fund
اعتبار مالی
unction
روغن مالی
non pecuniary
غیر مالی
judgment debt
محکوم به مالی
illinition
روغن مالی
inunction
روغن مالی
in low water
در تنگی مالی
embrocation
روغن مالی
fiscally
ازلحاظ مالی
chamberlains
نافر مالی
chamberlain
نافر مالی
roughcast
گل مالی شده
spiel
شیره مالی
financial status
وضع مالی
fiscal control
نظارت مالی
fiscal control
کنترل مالی
Mali
کشور مالی
sustentation
استعانت مالی
fiscal policy
سیاست مالی
embrocations
روغن مالی
capital commitment
تعهدات مالی
fiscal year
سال مالی
financial years
سال مالی
financial year
سال مالی
fiscal
سال مالی
financiers
متخصص مالی
fiscal year
دوره مالی
committee of ways and means
کمیسیون مالی
anointment
پماد مالی
fiscal years
دوره مالی
subsidy
کمک مالی
mart
بازار مالی
financial market
بازار مالی
fiscal years
سال مالی
financier
متخصص مالی
padding
لگد مالی
financial ability
تمکن مالی
financial adviser
مشاور مالی
financial affairs
امور مالی
financial bill
لایحه مالی
financial assets
دارائیهای مالی
financial circles
محافل مالی
slobbery
لجن مالی
financial assets
موجودی مالی
financial budget
بودجه مالی
financial capital
سرمایه مالی
financial centers
مراکز مالی
finance markets
بازارهای مالی
finance house
موسسه مالی
financial e.
متخصص مالی
financial expenses
هزینههای مالی
financially
از نظر مالی
financial data
اطلاعات مالی
financial crisis
بحران مالی
felting
نمد مالی
finance officer
افسر مالی
functional finance
سیاست مالی اصولی
scrabbling
دست مالی کردن
discretionary fiscal policy
سیاست مالی اختیاری
disbursing officer
افسر ذیحساب مالی
current income
درامد یک سال مالی
annual financial statement
گزارش مالی سالانه
rough
دست مالی کردن
compensatory fiscal policy
سیاستهای مالی ترمیمی
contractionary fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
scrabbled
دست مالی کردن
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
accountable disbursing officer
افسر ذیحساب مالی
restrictive fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
scrabble
دست مالی کردن
anointment
روغن مالی تدهین
austere fiscal policy
سیاست مالی مضیق
roughest
دست مالی کردن
scrabbles
دست مالی کردن
pure fiscal policy
سیاست مالی خالص
financial intermediary
موسسه مالی واسطه
finance
قسمت مالی یا دارایی
finance company
شرکت تامین مالی
financial statement
صورت وضعیت مالی
financing
قسمت مالی یا دارایی
anoint
روغن مالی کردن
expansionary fiscal policy
سیاست مالی انبساطی
anointing
روغن مالی کردن
anoints
روغن مالی کردن
finances
قسمت مالی یا دارایی
fiscal
مربوط به مالی یامالیه
financial accounts
حساب های مالی
embrocate
روغن مالی کردن
financial investment
سرمایه گذاری مالی
financial mission
هئیت مامورین مالی
inuct
روغن مالی کردن
financial planning
برنامه ریزی مالی
mud bath
گل مالی تن برای درمان
salvaging
مالی را از خطرنجات دادن
means tests
سنجش استطاعت مالی
salvages
مالی را از خطرنجات دادن
salvaged
مالی را از خطرنجات دادن
salvage
مالی را از خطرنجات دادن
financed
قسمت مالی یا دارایی
aid package
بسته کمک مالی
means test
سنجش استطاعت مالی
felt
نمد مالی کردن
tools of fiscal policy
ابزار سیاست مالی
spiel
شیره مالی کردن
chief financial officer
[CFO]
مدیر امور مالی
corporate treasurer
مدیر امور مالی
to come into a property
مالی را صاحب شدن
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work.
ماست مالی کردن
tallow
پیه مالی کردن
groped
دست مالی کورمالی کردن
deficit financing
اداره امور مالی با کسرموازنه
grope
دست مالی کورمالی کردن
waxer
کسیکه موم مالی میکند
jigger
ماشین نم مالی جرثقیل ابی
feel the pinch
<idiom>
در تنگنای مالی قرار گرفتن
gropes
دست مالی کورمالی کردن
groping
دست مالی کورمالی کردن
financial planning system
سیستم برنامه ریزی مالی
anele
تدهین یا روغن مالی کردن
passive fiscal policy
سیاست مالی غیر فعال
administrative(financial,legal)process.
جریان اداری (مالی .حقوقی )
company secretary
مسئول مالی و حقوقی شرکت
financial data
اطلاعات مربوط به امور مالی
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
موضوعی را ماست مالی کردن
subsidies
مکهای مالی دولت , سوبسید
Monetary systems.
سیستم های پولی ( مالی )
deficit financing
تامین مالی از راه کسر بودجه
deforciant
کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
bills
سند مالی لایحه یا طرح قانونی
in the hole
<idiom>
قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
financiers
کارشناس علم مالیه متخصص مالی
bill
سند مالی لایحه یا طرح قانونی
financier
کارشناس علم مالیه متخصص مالی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com