English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
She was left out in the cold . she was left high and dry . سرش بی کلاه ماند
Other Matches
phyrgian cap یکجور کلاه مخروطی که اکنون انرا با کلاه ازادی یکی میدانند
glengarry نوعی کلاه شبیه کلاه بره که کوهستانیهای اسکاتلند بسرمیگذارند
To live on borrowed money . To play for time . این کلاه آن کلاه کردن ( کلاه کلاه کردن )
casks کلاه جنگی کلاه خود
cask کلاه جنگی کلاه خود
get round the law با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن کلاه شرعی سرچیزی گذاشتن
jasey کلاه گیس کلاه گیس تهیه شده از پشم تابیده
modiste کلاه فروش زنانه کلاه دوز زنانه
inertia ماند
remanence پس ماند
residues پس ماند
residue پس ماند
he did not open his lips خاموش ماند
inertial force نیروی ماند
moment of inertia گشتاور ماند
magnetic inertia پس ماند مغناطیسی
residual magnetism مغناطیس پس ماند
store می باقی می ماند
storing می باقی می ماند
that borders upon madness اینکاربدیوانگی می ماند
Water staing (long ) in one place becomes putrid . <proverb> آب که یک جا ماند مى گندد.
it was left unfinished ناتمام ماند
He wisely stayed at home . عقل کردودرمنزل ماند
I couldnt (failed to) get that long- cherished wish. داغش به دلم ماند
angular mass گشتاور ماند [فیزیک]
principal axis of inertia محور اصلی ماند
principal moment of inertia لنگر اصلی ماند
it was snowed under زیر برف ماند
rotational inertia گشتاور ماند [فیزیک]
invariant mass جرم ماند [فیزیک]
rest mass جرم ماند [فیزیک]
intrinsic mass جرم ماند [فیزیک]
She wI'll survive . She wI'll pull through. زنده خواهد ماند
proper mass جرم ماند [فیزیک]
mass جرم ماند [فیزیک]
It left a good taste in my mouth . مزه اش توی دهانم ماند
impulse پالسی که زمان کوتاهی می ماند
residual آنچه در پشت سر باقی می ماند
displacement hull قسمتی از بدنه قایق که در اب می ماند
The would left a mark. جای زخم باقی ماند
much sugar was left قند زیادی باقی ماند
impulses پالسی که زمان کوتاهی می ماند
disclose یات چیزی که باید مخفی می ماند
That way, it stays in suspension. به این صورت معلق باقی می ماند.
pratincole سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
dead wood میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
duration مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
The judge remained an honest man all his life . قاضی تمام عمرش درستکار ماند
She wI'll never realize this wish. این آرزو بدلش خواهد ماند
discloses یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclosing یات چیزی که باید مخفی می ماند
impulsive آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] برف روی زمین نمی ماند.
baby split وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
A full purse never lacks friends.. <proverb> یک کیسه پر هرکز بدون رفیق نمى ماند .
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
knuckle sprue استخوانهای ریخته گری-فولادی که در داخل کانالهاباقی می ماند
sea echelon بخشی از ناوهای هجومی که در عملیات اب خاکی در دریاباقی می ماند
to gloze over one's words سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
I dont quite remembered to post (mail)your letter. کاملا" بخاطرم ماند ( یادم نرفت ) که نامه تان را پست کنم
hypothecate در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
This is an elusive word . این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
fairness شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
switching خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
input دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
inputted دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
steady state مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
separate حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separated حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separates حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
ice cap یخ کلاه
jack a dandy کج کلاه
ice-cap یخ کلاه
panache پر کلاه
ice-caps یخ کلاه
hat کلاه
cappa کلاه
bilk کلاه سر
aigret گل کلاه
nightcap شب کلاه
beau کج کلاه
nightcaps شب کلاه
head piece کلاه
chapeau کلاه
cap کلاه
hats کلاه
capped کلاه
pretty fellow کج کلاه
headgear کلاه
pompom گل کلاه
opera hat کلاه له شو
This door will not last (long)on its hinges . <proverb> این در به این پاشنه نمى ماند .
cockade نشان کلاه
crush hat کلاه بازیگرخانه
d's cap کلاه قیفی
rain hat کلاه بارانی
rain cap کلاه کریلی
door lintel کلاه چهارچوب
trilbies کلاه شاپو
fools cap کلاه قیفی
fop کج کلاه ابله
periwig کلاه گیس
galea کلاه خود
gaud کلاه برداری
avant-sorps کلاه فرنگی
casque کلاه خود
berets کلاه بره
tiara کلاه پادشاهی
tiaras کلاه پادشاهی
hatbox جعبه کلاه
hatboxes جعبه کلاه
rug [American E] کلاه گیس
bareheaded بدون کلاه
belvedere کلاه فرنگی
belvidere کلاه فرنگی
black cap کلاه سیاه
stetsons کلاه وسترن
stetsons کلاه کابوی
hat block قالب کلاه
uncap کلاه از سر برداشتن
tricorn کلاه سه ترک
tricone کلاه سه ترک
summer house کلاه فرنگی
steel helmet کلاه اهنی
steel cap کلاه فولادی
service cap کلاه خدمت
kepi کلاه کپی
mutch کلاه کتانی
postiche کلاه گیس
miyred کلاه دار
snowcap برف کلاه
pitch cap کلاه زفت
petasus کلاه بالدار
welch کلاه گذاشتن
high hat کلاه بلند
stetson کلاه وسترن
stetson کلاه کابوی
rip-offs کلاه برداری
hat in hand کلاه دردست
hat tree کلاه اویز
rip-off کلاه برداری
hatpins گیرهی کلاه
hatpin گیرهی کلاه
hairpieces کلاه گیس
hairpiece کلاه گیس
crash helmets کلاه ایمنی
helmet liner کلاه فیبری
helmet liner کلاه کاسک
bathing caps کلاه حمام
bathing cap کلاه حمام
peruke کلاه گیس
hood کلاه خود
swindled کلاه برداری
helmet کلاه اهنی
swindle کلاه برداری
panama hat کلاه پاناما
wigs کلاه گیس
balaclava کلاه دوچشمی
wig کلاه گیس
balaclavas کلاه دوچشمی
helmets کلاه خود
swindlers کلاه بردار
hat کلاه کاردینالی
hats کلاه کاردینالی
plume پر کلاه زنان تل
milliners کلاه فروش
panama hats کلاه پاناما
mantle کلاه توری
hood کلاه اهنی
Welsh کلاه گذاشتن
swindler کلاه گذار
swindler کلاه بردار
swindlers کلاه گذار
hoods کلاه اهنی
mantles کلاه توری
fraudulence کلاه برداری
hatter کلاه فروش
hoods کلاه خود
bonnet کلاه سرگذاشتن
bonnets کلاه سرگذاشتن
helmet کلاه خود
streamer نوارلباس یا کلاه
streamers نوارلباس یا کلاه
swindles کلاه برداری
helmets کلاه اهنی
beret کلاه بره
pergola کلاه فرنگی
plumes پر کلاه زنان تل
pergolas کلاه فرنگی
poll راس کلاه
caskets کلاه خدمت
casket کلاه خدمت
polls راس کلاه
polled راس کلاه
skullcap کلاه بره
frauds کلاه برداری
fraud کلاه برداری
pavilion کلاه فرنگی
skullcaps کلاه بره
fraudulent کلاه بردار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com